https://t.center/nevisandbdonya
سال ها پیش همه چیز می دانستم،امروز هیچ چیز نمی دانم!
کتاب خواندن یک کشف پیش رونده ی مهیج است تا مدام به نادانی ات پی ببری.
#دورانت
🗯️کپی با ذکر منبع🙏
#نویسندگان_برتر_دنیا
@ketabdostmفایل@Publication20 تبلیغات👈
فرزندم؛ با کسی دوست شو که کارتِ کتابخانه اش از کارت عابر بانکِ والدینش برایش ارزشمندتر باشد. تشخيص اش سخت نيست، حتماً در کیفش بجای فندک و انبوه لوازم آرایش، کتابی برای خواندن و بجای صحبت از آخرین مدل پورشه و تیپ فلان خواننده و هنرپیشه از گلچین هایی که وارد بازار نشر شده اند، حرف می زند.
کسی که وقتش به جای کافی شاپ ها و متر کردن خیابانها، در کتابخانه ها و کتابفروشی ها بگذرد. کسی که یک غزل #حافظ زنده اش کند و برای تماشایِ سرو سیمین #سعدی سرش را بر باد بدهد و با رباعي های #خیام دلش روشن شود.
کسی که سوار بر شبدیزِ #خسرو همراه با لیلی و مجنون به جشن شیرین و فرهادِ #نظامی برود.
با کسی دوست شو که بر داغ #سهراب جوانمرگ گریسته و رستم #شاهنامه را بر جومونگ تلویزیون ترجیح دهد و برای فرزند همسایه شان دعایِ #فردوسی بزرگ را بخواند:
🌸🌸سیه نرگسانت پر از شرم باد 🌸🌸رخانت همیشه پر آزرم باد
کسی که در جستجوی خورشید #شمس همراه با #مولانا از بلخ تا قونیه سفر کرده و در خلوتِ کیمیا خاتون سماع کرده باشد.
فرزندم؛ با جوانی دوست شو که فریاد #آی_آدمهای#نیما را شنیده و #آیدا را در آیینه #شاملو دیده باشد. کسی که #آرش_کمانگیرِ #سیاوش_کسرایی را به رویِ خار و خاراسنگ خوانده و در یک شب مهتابی با #مشیری باز از آن کوچه گذشته و اشکی در گذرگاه تاریخ ریخته باشد.
با کسی دوست شو که در سرمای زمستانِ #اخوان با قاصدک، نرم و آهسته به سراغ #سهراب_سپهری رفته باشد تا با #فروغ تولدی دیگر پیدا کند و تا شقایق هست زندگی کند...
کسی که #الهه_نازِ #بنان و گلنار و زهره #داریوش_رفیعی را دوست داشته و آواز قمر، مرغ جانش را به پرواز در آورد.
کسی که تار شهناز و لطفی زخمه بر دلش بزند ، #بانگ_نی#کسایی و موسوی آتش به جانش افکند و با سه تار ذوالفنون و ساز #یاحقی شهنوازی کند. با کسی دوست شو که شخص را مانند بت پرستش نکند پرستش از ان خداست ان هم آگاهانه نه کور کورانه . با کسی دوست شو که در موبایلش بجای صد نوع گیم، #صد_کتاب_صوتی باشد و اگر جایی به انتظار نشست، انتظارش را با #صد_سال_تنهایی مارکز پُر کند و با #بیگانه آلبر کامو، بیگانه نباشد... کسی که در #اوج_جنگ با #آناکارنینا در اندیشه #صلح با #تولستوی باشد. کسی که #داستایوسکی و #برادران_کارامازوف را بخاطر #جنایت یک ابله، #مکافات نکند و هستی و نیستی اش را تقدیم #سارتر کند.
فرزند عزیزم؛ با کسی باش که پرورش عضلات مغزش را مهم تر از عضلات بدنش با تزریق آمپول بداند. کسی که برای به دست آوردن محبوبش مبارزه می کند، اما هیچ عشقی را گدایی نمی کند...!
فردی که شرم را در نگاه خود جستجو می کند.
با کسی که بداند راه موفقیت، با شکست سنگفرش شده و با هر شکست،محکمتر از قبل کنارت می ماند. کسی که آرزو نکند مشکلاتش آسان شوند، بلکه تلاش کند که توانش افزونی یابد. کسی كه حتی در اوج اندوه ، تبسم را فراموش نکند و کلامش تسکینی باشد برای #دوزخیان_روی_زمین.
فرزند عزیزم؛ اگر با کسی دوست شدی که اهل خواندن بود، کنارش باش. لازم نیست دوستِ تو شاگرد اول کلاس باشد. کافیست فقط کتابخوان باشد. چون کسی که کتابخوان است یک روز درس خوان هم می شود، اما خیلی از درس خوان ها هرگز کتابخوان نخواهند شد. با کسی دوست شو که بوی #کتاب بدهد. کسی که عطر و ادکلنش بویِ خوش کتاب باشد.
🍃احمد محمود نوشتن این رمان را در سال ۱۳۴۲ آغاز کرد و آن را در بهار ۱۳۴۵ به پایان رساند. همسایهها روایت بخشی از تاریخ ایران و زندگی مردمان #جنوب در دوران #ملی_شدن_صنعت_نفت است.
🍃از منظر رئالیستی این رمان در اوج رشد و بلوغ #رئالیسم_سوسیالیستی در ایران نوشته شده است. ادبیاتی عینی گرا که در دنبالهی میراث جمالزاده و علوی و صادقی خودنمایی می کند.
🍃احمد محمود در این رمان اوضاع زمانه اش را_فقر محض، بیکاری، بیاخلاقی، ظلم و شرایط استعماری کشور، ریزبهریز، در تقابل با آدمها_ به گونهای تحلیل میکند؛ که خواننده تصور میکند در آن روزگار به راستی زیسته است. در خیابانهای #اهواز در کنارههای #کارون با سیهچشم قدم زده است. در کتابفروشی شفق کتاب خریده است. به زندان افتاده و #شکنجه شده و آفتاب و عرق و گرما و ظلم را خط به خط لمس کرده است.
🍃با این وجود احمد محمود در #ایدئولوژی خود و جانبداری از طبقات فرودست، معتدل بوده و #بازتاب_دقیق حوادث را بر آنچه هوادار آن بوده، ترجیح دادهاست. به نظر میرسد محمود رسالت تاریخیاش را به خوبی به انجام میرساند. تمام مکان ها و لهجه ها و کلمات و اصطلاحاتش برای مردمان جنوب کاملا آشنا و تجسم پذیر است.
🍃از منظر #پیرنگ داستان پیرنگ دقیق و کاملی دارد. گفته شده است که حتی طرح ساختمان حیاط همسایهها و مکان اتاق تک تک آنها را طراحی کرده است. و از دیگر سو، داستان، داستان تکامل است. داستان بلوغ و رشد خالد؛ پسرکی که از عالم بی خیالی و بی مسئولیتیاش مدام جدا میشود، جلو میرود و از دغدغههای شخصی به اجتماعی جهش مییابد و در عین حال سرنوشت اطرافیانش هم در کنار او تکمیل می گردد.
🍃#خرافات و نقش زوال زده و متعفن #دین که ابزار دوشیدن آدمها شده، نقش آدمهایی که با غیبت کردنهایشان #رضوان را به کشتن میدهند، و فضای گاهاً سورئالی که در شکنجه شدن خالد رخ می دهد همه و همه در عین رئالیستی بودن رخ میدهند. در حقیقت ذهن خالد در هنگام شکنجه لحظاتی #سورئالیستی را تجربه می کند که بیان آنها کاملا واقع گرایانه است.
🍃#زبان نیز به مثابه یک موجود زنده در این رمان پا به پای خالد رشد می کند و کیفیت آن بزرگ تر و پخته تر می گردد.
🍃در انتها با داستانی مواجه هستیم که پیش از #انقلاب#ممنوع بوده است و پس از انقلاب نیز ممنوع است. گویا ما مهارت عجیبی در قلب کردن واژگان داریم. انقلابی رخ داد است که انتظار می رود در پی آن چیزهایی که پیش از آن ممنوع بودهاند آزاد گردند اما رمان همسایه ها نوشته احمد محمود همچنان ممنوع است. اگرچه در سالهای اخیر به سبب رشد اجتماعی مردمان این مرز و بوم و نیز کیفیت حقیقی آن، با استقبال عمومی مواجه گردیده.
🍃همسایهها همچنین زوایای کمتر دیدهشدهای از حماسه ملی شدن نفت را روایت میکند. همچون حمایت #حزب_توده از این رویداد. «اگر نفت سرمایه ملی است، چرا تنها نفت جنوب ملی شود، پس نفت شمال چه؟» @nevisandbdonya @ketabdostm
پس از پیروزی انقلاب 57 بنا به دوستی و اشنایی که با ژان پل سارتر نویسنده و فیلسوف نامدار فرانسوی داشتم و سرمست از سرنگونی رژیم گذشته بودم ،، نامه ای به سارتر نوشتم و در انتهای نامه نوشتم جناب سارتر شما از این بابت پیروزی انقلاب به ما تبریک نگفتید ؟!
شاملو در خاطرات خود ادامه میدهد #سارتر بزرگ به من جوابی داد ، که تا سالهای سال هنوز در مغزمن درنگ میدهد،،، سارتر نوشت ، *شما چگونه قیامی که رهبران ان روحانی و نتیجه ان حاکمیت حکومت مذهبی و روحانیون گردیده را انقلاب می نامید ؟! مگرنه اینکه انقلاب دگرگونی رو به جلو است،، شما برگشت به قهقرا کرده اید این انقلاب نیست،،، سارتر ادامه میدهد شما در اینده ناچار مجبور به انقلاب واقعی خواهید بود،، و ان رخدادی چون رنسانس اروپا است. یعنی به زیر کشیدن مذهب از اریکه قدرت که هیچ زبانی جز انقلاب متاسفانه آن را چاره ساز نیست ،،،
کتاب مثل خون در رگهای من به قلم احمد شاملو، شامل نامههای احمد شاملو به همسرش آیدا . رابطه عاشقانه شاملو با همسرش از جمله مهمترین وجوهِ زندگی او محسوب میشود که تحولی بزرگ در زندگی این شاعر ایجاد کرد. به گونهای که رد پای حضور آیدا به وضوح در اغلب اشعار شاملو به چشم میخورد.🥺🥺
#بیوگرافی #احمد_تفضلی در ۱۶ آذر سال ۱۳۱۶ در اصفهان زاده شد. تحصیلات مقدّماتی را در تهران گذراند و در سال ۱۳۳۵ با دریافت مدال درجهٔ اوّل فرهنگ از دارالفنون دیپلم ادبی گرفت. در سال ۱۳۳۸ دانشکدهٔ زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران را با احراز رتبهٔ اول به پایان برد. در سال ۱۳۴۰ به انگلستان رفت و وارد رشتهٔ فرهنگ و زبانهای باستانی ایران در مدرسهٔ زبانهای شرقی دانشگاه لندن شد و در سال ۱۳۴۴ فوق لیسانس گرفت. پیش از بازگشت به ایران دورهٔ تحقیقی کوتاهی را هم در پاریس گذراند. در ۱۳۴۵ در رشتهٔ زبانهای باستانی از دانشگاه تهران درجهٔ دکتری گرفت. موضوع پایاننامهٔ او تصحیح و ترجمهٔ سوتکرنسک و ورشت مانسرنسک از دینکرد و سنجش این دو نسک با متنهای اوستایی، به راهنمایی #صادق_کیا بودهاست. از ۱۳۳۷ تا ۱۳۴۵ ضمن تحصیل، به عنوان #پژوهشگر در استخدام ادارهٔ فرهنگ عامه بود. از ۱۳۴۵ تا ۱۳۴۷ در بنیاد فرهنگ ایران، به تحقیق پرداخت. در ۱۳۴۷ به تدریس در دانشگاه تهران مشغول شد. در ۱۳۷۰ عضو پیوستهٔ فرهنگستان زبان و ادب فارسی و از سال ۱۳۷۳ معاون علمی و پژوهشی این فرهنگستان بود. تفضلی علاوهبر اینکه یکی از صاحبنظران در زمینهٔ زبانهای باستانی ایران بود، به زبان عربی کاملاً آشنا بود و به زبانهای انگلیسی و فرانسوی و آلمانی و ادبیات فارسی تسلّط کامل داشت و همچنین با روسی نیز آشنا بود. @nevisandbdonya
#معرفی_نویسنده #معرفی_کتاب #احمد_تفضل احمد تفضّلی (زادهٔ ۱۶ آذر ۱۳۱۶ در اصفهان – درگذشتهٔ ۲۴ دی ۱۳۷۵ در تهران) #زبانشناس، #ایرانشناس، #پژوهشگر، #مترجم و #متخصص#زبان#پارسیگ، #پارتی و #استاد#زبانهای_باستانی در دانشگاه تهران بود. وی عضو شورای علمی مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی از سال ۱۳۶۶ و معاون علمی فرهنگستان زبان و ادب فارسی از سال ۱۳۷۰ بود. #تفضلی در زمینهٔ زبانهای ایرانی میانه بهویژه پارسیگ و پارتی، در پهنهٔ بینالمللی یکی از معدود صاحبنظران بهشمار میآمد. ⬅️او در روز ۲۴ دی ۱۳۷۵ هنگامی که با اتومبیل خود از دانشگاه به خانهاش میرفت، ناپدید و چند ساعت بعد جنازه او پیدا شد. این قتل همزمان با قتل تعدادی از پژوهشگران و روشنفکران رخ داد. از او به عنوان قربانی #قتلهای_زنجیرهای نام برده میشود.
#بیوگرافی #زندگینامه #ژاله_آموزگار در سال ۱۳۱۸ در خوی زاده شد. او از سال ۱۳۴۷ تا ۱۳۴۹ به عنوان پژوهشگر در بنیاد فرهنگ ایران مشغول به کار شد. از سال ۱۳۴۹ به عنوان استادیار در گروه فرهنگ و زبانهای باستانی دانشگاه تهران شروع به تدریس کرد و از سال ۱۳۶۲ به عنوان دانشیار و از سال ۱۳۷۳ تاکنون به عنوان استاد دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران به تدریس و تحقیق اشتغال داشتهاست. او به زبانهای انگلیسی، فرانسه، ترکی، پهلوی و اوستایی مسلط است.
او سالها به عنوان همکار استاد #احمد_تفضلی به فعالیتهای علمی پرداخت و پس از کشته شدن او به تدریس و تألیف و ترجمه ادامه دادهاست. ژاله آموزگار عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی بودهاست و هماکنون به مدت ۴۶ سال است که به تدریس در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران مشغول است و بسیاری از استادان رشتههای گوناگون این دانشکده، از شاگردان وی بودهاند.
او در سال ۱۳۹۵ جوایزی چون #لژیون_دونور از وزارت فرهنگ فرانسه و جایزه #سرو_ایرانی (در زمینه میراث فرهنگی)را دریافت کرد. #آثار #اسطوره_زندگی_زردشت، با همکاری احمد تفضلی، تهران: نشر چشمه، چاپ اول، ۱۳۷۰. #زبان_پهلوی_ادبیات_و_دستور_آن، با همکاری احمد تفضلی، تهران: نشر معین، چاپ اول، ۱۳۷۲. #تاریخ_اساطیری_ایران، تهران: انتشارات سمت، چاپ اول، ۱۳۷۴. Le cinquième livre du Denkard, transcription, tradution et commentaire par Jaleh Amouzgar et Ahmad Tafazzoli, Paris، 2000، Studia Iranica 23.
او در ۲۹ اسفند ۱۳۱۸ (۲۰ مارس ۱۹۴۰) در اسلامآباد غرب کرمانشاه به دنیا آمد و درشامگاه ۱۹ شهریور ۱۳۸۶ (۱۰ سپتامبر ۲۰۰۱) در همدان درگذشت. وی از ایل کلهر و عضو #کانون_نویسندگان_ایران بود و این کانون به مناسبت در گذشتش اطلاعیهای منتشر نمود. #حیدربیگی از نوجوانی به ادبیات، نقاشی و ریاضیات عشق میورزید، سال ۱۳۵۹ کار جدی بر روی شعر را آغاز کرد. از زاویهای جدید به اوزان شعر فارسی نگاه کرد و حاصل آن کتاب کوچکی شد که برای شاعران جوان بسیار آموزنده و عملی است. اولین شعری که از او به چاپ رسید (#همزاد) نام دارد و در سال ۱۳۶۹ در مجله آدینه چاپ شد. از او سه کتاب شعر به نامهای #لابیرنت (شعر نو)،#تنهاییت_را_به_دوش_من_بگذار (شعر نو)و #یک_شاخه_شعر_سرخ(مجموعه غزلها، چند دوبیتی، چند رباعی و یک مثنوی)به چاپ رسیدهاست. از آثار دیگر او به شعر درآوردن منشور جهانی حقوق کودک به درخواست شورای کتاب کودک است،او همچنین دستی در تحقیق داشت و مقالاتی در سیاست، جامعهشناسی و هنراز او به جا مانده. از نکات برجسته زندگی او در کسوت یک نظامی میتوان به مدیریت هوشمندانه او در وقایع انقلاب ۱۳۵۷ در مرکزاستان کهگیلویه و بویراحمد، یاسوج در سمت رئیس شهربانی اشاره نمود،شهامت و مدیریت وی مورد قدرشناسی مردم محلی واقع شد و امروز نیز در منطقه مورد نظر سرشناس و محبوب است.
#معرفی_شاعر #معرفی_کتاب #احمد_حیدربیگی (خورشیدی ۱۳۱۸–۱۳۸۶) شاعر و نویسنده معاصر ایرانی است. زادهٔ ۲۹ اسفند ۱۳۱۸ اسلامآباد غرب (شاه آباد غرب) کرمانشاه درگذشت ۱۹ شهریور ۱۳۸۶ همدان:پیشه شاعر، نویسنده، منتقد
#پرویز_شاپور ⬅️مرگ پس از جدایی از فروغ، شاپور هرگز دوباره ازدواج نکرد و تا آخر عمر همراه با پسرش کامیار و برادرش خسرو شاپور در یک خانه قدیمی زندگی میکرد. وی در ۶ تیر ۱۳۷۸ در بیمارستان عیوض زاده تهران بستری شد و سرانجام در سن ۷۶ سالگی در ساعت ۶ صبح ۱۵ مرداد درگذشت و در قطعه هنرمندان بهشت زهرا تهران به خاک سپرده شد. ⬅️#کاریکلماتور کاریکلماتور کلمهای ترکیب یافته از کاریکاتور و کلمه است که #شاملو این نام را برای #اولین بار بر برخی از نوشتههای پرویز شاپور نهاد. تولد #کاریکلماتور در ۲۱ خرداد ۱۳۴۶ در نشریه خوشه به سردبیری #احمد_شاملو بود. ⬅️#آثار کاریکلماتور - انتشارات نمونه - ۱۳۵۰ کاریکلماتور ۲ - انتشارات بامداد - ۱۳۵۴ کاریکلماتور ۳ با نام «با گردباد میرقصم» - انتشارات مروارید - ۱۳۵۴ کاریکلماتور ۴ - انتشارات مروارید - ۱۳۵۶ کاریکلماتور ۵ - انتشارات پرستش - ۱۳۶۶ کاریکلماتور ۶ - انتشارات مروارید - ۱۳۷۶ کاریکلماتور ۷ با نام «به نگاهم خوش آمدی» - انتشارات گلآقا - ۱۳۷۸ کاریکلماتور ۸ با نام «پایین آمدن درخت از گربه» - انتشارات مروارید - ۱۳۸۲ موش و گربه عبید زاکانی با طرحهای پرویز شاپور انتشارات مروارید - ۱۳۵۲ فانتزی سنجاق قفلی - انتشارات پویش - ۱۳۵۵ تفریحنامه (طرحهای مشترک بیژن اسدی پور و پرویز شاپور) - انتشارات مروارید - ۱۳۵۵ قلبم را با قلبت میزان میکنم (مجموعه کاریکلماتورها) - انتشارات مروارید - ۱۳۸۶ ⬅️نمونههایی از #کاریکلماتورهای#پرویز_شاپور _برای اینکه پشهها کاملاً ناامید نشوند، دستم را از پشهبند بیرون میگذارم. _اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان میسازم. _دلم به حال ماهیها میسوزد چون هیچکس اشکشان را نمیفهمد. _وقتی عکس گل محمدی در آب افتاد، ماهیها صلوات فرستادند. _گربه بیش از دیگران در فکر آزادی پرندهٔ محبوس است. _به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد. _هر درخت پیر، صندلی جوانی میتواند باشد. _به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است. روی همرفته زن و شوهر مهربانی هستند! _غم، کلکسیون خندهام را به سرقت برد. _بلبل مرتاض، روی گل خاردار مینشیند! _قطرهٔ باران، اقیانوس کوچکی است. _قلبم پرجمعیتترین شهر دنیاست. _به نگاهم خوش آمدی. _پایین آمدن درخت از گربه. _زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمیرود. _جارو، شکم خالی سطل زباله را پر میکند. _فواره و قوه جاذبه از سربه سر گذاشتن هم سیر نمیشوند. _باغبان وقتی دید باران قبول زحمت کرده، به آبپاش مرخصی داد. _فاصله بین دو باران را سکوت ناودان پر میکند. _فریاد زندگی در سکوت گورستان تهنشین میشود. _همه مردم جهان به یک زبان سکوت میکنند. _زبان هم فیلتر دارد. @nevisandbdonya
#مارگوت_بیکل #آثار منتشر شده در ایران #سکوت_سرشار_از_ناگفتههاست، (کتاب و نوار صوتی) ترجمهٔ آزاد و اجرای اشعاری از مارگوت بیکل توسط #احمد_شاملو و #محمد_زرینبال، موسیقی #بابک_بیات، نشر ابتکار ۱۳۶۵ چیدن سپیده دم، (کتاب و نوار صوتی) ترجمهٔ آزاد و اجرای اشعاری از مارگوت بیکل توسط احمد شاملو و محمد زرینبال، موسیقی بابک بیات، نشر ابتکار ۱۳۶۵ عاشقانههایی که من دوست میدارم، ترجمه ندا زندیه، انتشارات دارینوش (تهران)، ۱۳۸۲ فرشتهای در کنار توست، ترجمه: ندا زندیه، ویرایش: یغما گلرویی همچنین، چند شعر از او در کتاب همچون کوچهئی بیانتها (گردآوری و ترجمه احمد شاملو) در سال ۱۳۵۲ چاپ شدهاست. خط تو رفته
#مکث_امروز ضمن صرف شام، یکی از دوستان شیرازی، از #شاملو پرسید: «همهی ما شما را شاعری مسئول و متعهد میشناسیم ولی سؤالی برای ما مطرح است؛ در چنین شرایطی که جوانها روبروی حکومت میایستند و به زندان میاُفتند و کشته میشوند، شما میآیید و اسم کتابهای شعرتان را #آیدا_در_آینه و آیدا، درخت و خنجر و خاطره میگذارید. چرا؟» شاملو مدتی سکوت کرد و بعد خیلی راحت و خودمانی توضیح داد: «من سه بار ازدواج کردهام، زن اولم را که بچههایم از اوست، پدرم برایم گرفت [اشرف را میگفت]، هیچ توافقی نداشتیم، جدا شدیم. زن دومم را خودم دوست داشتم و گرفتم [طوسی حائری را میگفت]، از او هم جدا شدم. کاری به سرم آورد که مجبور شدم کُل کتابهایم را در خانهی او بگذارم و بارانی و کیف دستیام را بردارم و برای همیشه بیرون بیایم. بیرون آمدم و درغلتیدم. #آیدا بود که در چنین شرایطی به نجاتم برخاست، زیر بغلم را گرفت و بلندم کرد. درست در اوج گرفتاریهای من به دادم رسید. من به جبران این همه ایثار و محبت، چه دارم به او بدهم جز شعر؟ باغ دارم، ملک دارم، خانه دارم یا پالتو پوست؟ اجازه بدهید از تنها چیزی که دارم پارهای را هم نثار او کنم.» و اضافه کرد: «از طرفی، این مسخرهبازیها مخصوص این خرابشده است. شما شاعری متعهدتر از #لویی_آراگون شاعر کمونیست فرانسوی میشناسید؟ ایشان کتابی دارد به اسم «#چشمان_الزا». چرا آراگون حق داشته باشد چنین کند. ولی من حق نداشته باشم؟» در جواب شاملو چیزی برای گفتن نداشتیم.