https://t.center/nevisandbdonya
سال ها پیش همه چیز می دانستم،امروز هیچ چیز نمی دانم!
کتاب خواندن یک کشف پیش رونده ی مهیج است تا مدام به نادانی ات پی ببری.
#دورانت
🗯️کپی با ذکر منبع🙏
#نویسندگان_برتر_دنیا
@ketabdostmفایل@Publication20 تبلیغات👈
#مکث_امروز ضمن صرف شام، یکی از دوستان شیرازی، از #شاملو پرسید: «همهی ما شما را شاعری مسئول و متعهد میشناسیم ولی سؤالی برای ما مطرح است؛ در چنین شرایطی که جوانها روبروی حکومت میایستند و به زندان میاُفتند و کشته میشوند، شما میآیید و اسم کتابهای شعرتان را #آیدا_در_آینه و آیدا، درخت و خنجر و خاطره میگذارید. چرا؟» شاملو مدتی سکوت کرد و بعد خیلی راحت و خودمانی توضیح داد: «من سه بار ازدواج کردهام، زن اولم را که بچههایم از اوست، پدرم برایم گرفت [اشرف را میگفت]، هیچ توافقی نداشتیم، جدا شدیم. زن دومم را خودم دوست داشتم و گرفتم [طوسی حائری را میگفت]، از او هم جدا شدم. کاری به سرم آورد که مجبور شدم کُل کتابهایم را در خانهی او بگذارم و بارانی و کیف دستیام را بردارم و برای همیشه بیرون بیایم. بیرون آمدم و درغلتیدم. #آیدا بود که در چنین شرایطی به نجاتم برخاست، زیر بغلم را گرفت و بلندم کرد. درست در اوج گرفتاریهای من به دادم رسید. من به جبران این همه ایثار و محبت، چه دارم به او بدهم جز شعر؟ باغ دارم، ملک دارم، خانه دارم یا پالتو پوست؟ اجازه بدهید از تنها چیزی که دارم پارهای را هم نثار او کنم.» و اضافه کرد: «از طرفی، این مسخرهبازیها مخصوص این خرابشده است. شما شاعری متعهدتر از #لویی_آراگون شاعر کمونیست فرانسوی میشناسید؟ ایشان کتابی دارد به اسم «#چشمان_الزا». چرا آراگون حق داشته باشد چنین کند. ولی من حق نداشته باشم؟» در جواب شاملو چیزی برای گفتن نداشتیم.