برای
پیروز#پیروز بخشی از تاریخ مبارزه ما و از نمادهای انقلاب ژینا شد. با ترانه
#برای، ناگهان نشست وسط فریادهایمان. ما ایرانیان خارج از کشور، با همخوانی ترانه شروین، هزاران هزار مرتبه فریاد زدیم «برای
پیروز و احتمال انقراضش». اگر کسی مثل من، دلی در گرو گربهها دارد، حتما از یادآوری نگاه معصوم این تولهیوز بارها و بارها اشک ریخته است. نگاه نگران
پیروز مرا یاد چشمان ریرا میانداخت که حتی وقتی پر از شور و شادی بود، حسی از نگرانی و بیگناهی داشت.
پیروز #یوز_آسیایی بود؛ یوزپلنگی که به آسانی رامِ انسان میشود. یوزهای آسیایی در اسناد تاریخی، نزدیک به انسان ترسیم و روایت شدهاند. گفته میشود اکبر شاه هندوستان هزار
#یوز داشته که برای شکار آهو از آنها استفاده میکرده است. اما
#پیروز چنان در جان و دل ما نشسته بود که گویی ما اهلیِ او شده بودیم.
پیروز انگار خود ما بود؛ گیر افتاده وسط یک مشت خرفت که با ندانمکاری، با فساد و رانت، با کشتن و اعدام کردن و شکنجه صدها نفر، با دستگیری دوستداران
#محیط_زیست، به زور خود را روی گرده ملت نشاندهاند، فقط به فکر چپاول و مالاندوزیاند و دلشان برای جان شیرینِ هیچ موجودی نمیسوزد.
سرنوشت
پیروز شبیه ما بود؛ ملتهب و در نوسانِ دائمی میان مرگ و زندگی، وسط بلبشوب سیاسی،
#تورم و گرانی، امنیتی شدن هر امری از جمله حیاتش، محیط زیستش، آب و غذایش، دارو و درمانش. جان
پیروز چون جان آدمیزادِ تحت ستم حکومت، ماهیتی سیاسی گرفت.
پیروز خود ما شد که باید برای زندگیاش میجنگید؛ مبارزه با قدرتی که به ارزشمندی حیات
پیروز و اهمیتِ زیستِ پایدار، باورمند نبود و نیست.
سرنوشت
پیروز، ادامه سرنوشت
#مهسا و
#نیکا و
#سارینا و
#محسن و
#سیاوش و ... شد. لویاتانی چند سر، رفته سراغ بندبند ترانه شروین تا نمادهای ما را ببلعد.
پیروز رفت اما نامش چون اسم
#مهسا، رمز خواهد شد و
#لویاتان را،
#ضحاک را، به خاکِ سیاه خواهد نشاند
بدرود پسر عزیز ایران!
#نگین_حسینی #برای_پیروز