اما اگر فجایع فرمی و کثافات بصری را کنار بزنیم، فیلم حتی در شعارهای جشنوارهای خود شکست میخورد. ادعای فیلمساز این است که میخواهد با اثر خود، نگاه ابزاری نظام مردسالار هالیوود/رسانه را به بدن زنان نقد کند. اما در عمل، آنچه را که میبینیم، همراهی فیلمساز با سو(کالبد جوان الیزابت) و دور شدن بیشتر و بیشتر از الیزابت میانسال است تا جایی که مخاطب عملا از وی متنفر میشود.
همچنین دوربین فیلمساز در پرداخت به سو، کاملا اروتیک عمل میکند و نماهای درشت متعددی از پایینتنه و جذابیتهای جنسی او میگیرد که مشخصا نه از زاویه دید کاراکترهای دیگر، بلکه از نگاه خود فیلمساز هستند. از سوی دیگر، سکانس طولانی برهنگی نهتنها کارکرد سینمایی ندارد بلکه باز هم به ضد ایده تبدیل شده و با ایجاد voyeurism(تماشاگریِ جنسی)، تماشاگر و فیلمساز را تبدیل به موجودی هیز و چشمچران میکند.
سوال اینجاست که فیلمساز اساسا چهچیزی را نقد میکند؟ باید شعارهای خودآگاهانه را پذیرفت یا پرداخت ناخودآگاهی که متضاد با آن شعارها است؟
گویی فیلمساز که متوجه تناقضهای عمیق خود شده، برای سرپوش گذاشتن بر آنها دست به دامان خشونتهای افراطی و تصاویر عجیب و غریب تهی از معنای دراماتیک میشود تا باز هم حواس مخاطب کمعمقش را به حواشی بیارزش مشغول کند و مجالی برای پنهان کردن ضعفهای فاحش فیلمش بیابد.
فیلمساز آگاهانه مردستیز است و ناخودآگاه ضدّ زن و دچار همان ماجرای
#زنان_علیه_زنان میشود. در واقع، او و فیلم بیمارگونهاش ضد همهچیز هستند و هر ذائقه سالم و فاسدنشدهای چنین اثری را بهسرعت پس میزند.
پ.ن: در این یادداشت به بسیاری از حفرههای جدی فیلمنامه اشاره نشده است. زیرا پرداخت به تمامی آنها، حوصله و طاقت بسیار بالایی را میطلبید که از عهده نویسنده خارج است.
4/4
@naghdiism