مدافعان حضرت زینب سلام الله علیها🖤🖤🖤

#علاقه
Channel
Logo of the Telegram channel مدافعان حضرت زینب سلام الله علیها🖤🖤🖤
@modafehanzynabPromote
256
subscribers
26.2K
photos
7.73K
videos
836
links
وقتی که طفل کوچکتان باب حاجت است پس گردش زمین و زمان کار #زینب است جهت تبادل باادمین کانال هماهنگ کنید وقتی که طفل کوچکتان باب حاجت است پس گردش زمین و زمان کار #زینب است جهت تبادل باادمین کانال هماهنگ کنید @Kkjhyygf کپی حلال باذکرصلوات 🌱
🌸🌸🌸🌸🌸🌸

رمان جذاب و آموزنده ســـرباز
قسمت چهل


افشین با مکث نگاهش کرد.
نگاهی هم به اطرافش کرد،هیچکس نبود.دوباره به حاج آقا نگاه کرد که با لبخند نگاهش میکرد.گفت:

_همه رفتن.به خادم مسجد هم گفتم بره..ببخشید خلوتت رو بهم زدم.

افشین سرشو انداخت پایین و گفت:

-چند وقته نمیدونم چم شده.مثل همیشه نیستم..حس کسی رو دارم که دچار فراموشی شده.همه آدما برام غریبه ن، همه جا برام ناآشناست...مثل کسی هستم که از خواب عمیقی پریده و یادش نمیاد قبلش کجا بوده...زندگی سابقم رو نمیخوام ولی نمیدونم چجوری زندگی کنم...

حاج آقا با دقت به حرفهاش گوش میداد. با حوصله و دقیق به سوالهاش جواب میداد. وقتی جواب بعضی سوالهاشو گرفت،حالش بهتر شد.
خداحافظی کرد و رفت.


چند روز گذشت.
روی مبل نشسته بود و به حرفهای حاج آقا و به مطالبی که اون مدت خودش مطالعه کرده بود،فکر میکرد.
تلفن همراهش رو برداشت و به مداحی هایی که فاطمه دانلود کرده بود،گوش میداد.چه شعر عاشقانه ای درمورد امام حسین(ع) میخوندن.
اصلا امام حسین(ع) کی هست؟
تبلتش رو آورد و اسم امام حسین(ع) سرچ کرد.قطره اشکی روی صورتش سرخورد.
از خودش تعجب کرد.
قبلا حتی یکبار هم گریه نکرده بود.یاد پویان افتاد،پویان هم وقتی مطلبی از امام حسین(ع) خوند،قطره اشکی روی صورتش ریخت.

تمام شب بیدار بود و #فکر میکرد.
نزدیک اذان صبح بود.با خودش گفت نمیخوای نماز بخونی؟ با مکث ولی محکم گفت میخوام بخونم.
تو اینترنت جستجو کرد که چطوری وضو بگیره و نماز بخونه.خیلی تمرین کرد تا بالاخره تونست دو رکعت نماز صبح بخونه،اونم از رو.از خستگی روی مبل خوابش برد.

دیگه دانشگاه نمیرفت.
بیشتر وقتش رو مشغول مطالعه بود.ولی هرروز جلوی دانشگاه میرفت تا فاطمه رو از دور ببینه.
دو روز یکبار پیش حاج آقا موسوی میرفت تا سوالاتی که جوابش رو از کتاب ها و اینترنت پیدا نمیکرد،از حاج آقا بپرسه.

روزها میگذشت...
و افشین هرروز #علاقه و #ایمانش به خدا قوی تر میشد.
سه ماه بعد مطلبی درمورد نگاه به نامحرم خوند.سوال های زیادی از حاج آقا پرسید تا شاید راهی باشه که بتونه فاطمه رو ببینه.
خیلی ناراحت شد.
تمام دلخوشی افشین تو زندگیش،دیدن فاطمه بود حتی از دور.خیلی سعی میکرد تا جلوی دانشگاه نره اما دلش برای فاطمه تنگ میشد.
#بخاطرخدا سعی میکرد تحمل کنه ولی گاهی دیگه نمیتونست و میرفت.اما قبل از اینکه فاطمه بیاد،برمیگشت.روزهای سختی بود براش.

حدود شش ماه...
از آخرین دیدار فاطمه با افشین میگذشت. افشین دیگه به فاطمه نزدیک نشده بود و فاطمه فکر کرد،افشین به زندگی سابقش مشغوله.


یک روز که رفت مؤسسه،
ماشین افشین رو جلوی در دید.تعجب کرد.احتمال داد شبیه ش باشه.هنوز دنبال جای پارک بود که افشین ازمؤسسه بیرون اومد،سوار ماشینش شد و رفت.

متوجه فاطمه نشده بود...

بانـــو مهدی یارمنتظرقائم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#محمد بر سر #مسائل #فقهی و #حلال و #حرام به ویژه مسئله #خمس #حساس بود تا آنجا که غذای هر مجلسی را استفاده نمی کرد تا آن که مطمئن شود که #خمس آن داده شده است.
🍃🍃
#محمد از آنجایی که #علاقه زیادی به #مادر سادات#حضرت زهرای مرضیه (س)⚘و خانواده سادات داشت از خانواده خود درخواست داشت تا از خانواده سادات همسری برای او انتخاب کنند. او در مهرماه 1392 با همسری فاضله از خانواده سادات ازدواج کرد.
🍃🍃
همزمان با ظهور داعش و نا امنی اطراف #حرم عمه سادات (س)⚘ از آنجایی که #عشق وصف ناشدنی به
#حضرت زینب (س)⚘ داشت، #عاشق#دفاع از حریم #عمه سادات (س)⚘ شد. و مکرراً #عازم آن# مکان مقدس جهت #دفاع از حرم گردید.
🍃🍃
من #تک فرزندهستم و خداوند بعد از بیست و پنج سال مرا به پدرومادرم داده، کسانی که خواهر و برادر ندارند حال مرا بهتر می فهمند😔 وقتی با #آقا هادی نامزد کردم خیلی خوشحال بودم که از تنهایی در آمدم و همدم دارم.

خلاصه #خیلی سخت بود وقتی حرف از رفتن به #جبهه را می زد😔، ولی از طرفی هم وقتی #عشق و #علاقه زیادش به #جهاد را می دیدم دلم #نرم می شد.

هروقت از #جهاد در #سوریه با من صحبت می کرد می گفتم: لااقل یکی #دو ماه بعد از عروسی بروید.
 ولی بالاخره #رضایت مرا گرفت. وقتی دیدم خیلی #علاقه دارد #راضی شدم و
به #حضرت زینب (س)⚘سپردمش😭
🍃🍃
در خانواده هم من شاهد بودم که چقدر #متأثر از #پدر هستند، در خیلی از کارهای شان #پدرشان را #الگو قرار می دادند، زیباتر از همه #مسجد رفتن شان بود. اینکه می دیدم #همسرم کارهای شان را طوری تنظیم می کنند که با #پدرشون، برای #اقامه نماز جماعت به مسجد بروند، برایم #دلنشین بود.
🍃🍃
پنجم مهر ماه عروسی بود؛ ما فقط یک جشن #ساده عروسی داشتیم و خیلی هم به هر دونفرمان خوش گذشت.

#خوشبخت بودم. من از همان موقعی که #آقا هادی به خواستگاری آمدند توقع مالی زیادی نداشتم و اعتقادی هم ندارم که #تجملات #خوشبختی می آورد، حتی #خرید عروسی هم #نداشتم، مهم #دوست داشتن است.

دانش آموز دوره پیش دانشگاهی هستم در رشته علوم انسانی، هدفم قبولی در دانشگاه است تا با این ادامه تحصیل و پیشرفتم روح #آقا هادی را شاد نگه دارم و از من راضی باشند. خودشان هم مدرک کاردانی نقشه کشی داشتند .
#مهربانی #آقا هادی و #علاقه ای که بین مان بود، ما همدیگر را درک می کردیم. خیلی #مسئولیت پذیر بود، تمام #تلاشش را می کرد که #باری را از روی #دوش خانواده اش بردارد.
🍃🍃
به روایت از همسر#شهید :
– پنج سال بود که همسایه دیوار به دیوار بودیم ولی همدیگر را یک بار هم ندیده بودیم. مادرشوهرم برای خواستگاری به منزل ما آمدند و گفتند که مرا در راه رفتن به مدرسه دیده اند، وقتی #آقا هادی را دیدم و با هم صحبت کردیم به دلم نشست، بیشتر از همه چیز #صداقت شان  #مجذوبم کرد، مرا در جریان همه #فعالیت ها و #عقایدشان قرار دادند و من با اطلاع از همه شرایط به ایشان پاسخ مثبت دادم، مردادماه ۱۳۹۳ نامزد شدیم. من متولد ۷۶ هستم و همسرم ۶۹؛ آن موقع من هفده ساله بودم و #آقا هادی ۲۴ ساله.
🍃🍃
#فقط #چهار روز #زندگی کردیم😔
– موقع خواستگاری ایشان سرباز بودند. بعد از عقد از شغل #پاسداری و #علاقه شان به این شغل گفتند و #جبهه #سوریه؛ یک ماه گذشته بود که به او گفتم: #آقا هادی! ممکنه شغلت ان را عوض کنید؟ ایشان هم بدون تعارف گفتند: « نه! من به این #شغل #علاقه دارم.»
🍃🍃
#پسرم ،در روز #عاشورا و #فتنه ۸۸ در برابر هلهله‌های یزیدیان که در میدان ولیعصر و سایر نقاط تهران جمع شده بودند، #حضور پیدا کرد و متأسفانه مورد #ضرب و#شتم قرار گرفت.😭
🍃🍃
در روز #عاشورا همچون #ارباب⚘ خود با #سنگ، #چوب و #ضربات #مشت و #لگد یزیدیان آن‌چنان #آسیب می‌بیند که یزیدیان گمان می‌کنند #جان خود را از دست داده و در گوشه میدان ولیعصر ایشان را #رها می‌کنند.
🍃🍃
در حالی که حکمت الهی این چنین بود که #پسرم باید #جان خود را در مقابله با #داعش از دست می‌داد.😭
🍃🍃
علاوه بر #دفاع از حریم #ولایت و #کشور پس از ظهور داعش به #سوریه سفر کرد و #دفاع از #حرم حضرت زینب سلام الله علیها⚘ را یکی از #وظیفه‌های خود می‌دانست.
🍃🍃
با وجود آنکه #سه کودک #خردسال داشت اما #عشق و #علاقه به #شهادت، او را در این مسیر #مردد نکرد.
🍃🍃
به روایت از پدر#شهید:
#پسرم هر #شب جمعه حرم حضرت عبدالعظیم(ع)⚘ ودر مراسم مناجات‌خوانے حاج منصور ارضے بود و یڪے از #افتخارات خود را #بسیجے بودن عنوان می‌ڪرد.
🍃🍃
#پسرم ،همانند #فرمانده خود #حاج قاسم سلیمانی به #شهادت #علاقه داشت و همواره در ذهن و فکر خود به این ماجرا می‌پرداخت و به دوستان خود که سفرهای زیارتی داشتند، می‌ گفت دعا کنند تا به آرزوی خود یعنی #شهادت برسد.
🍃🍃
علاوه بر #صورتی #بشاش در #تلاش بود با #کمک‌های #مادی و #معنوی خود به #مستضعفین، صورت آنها را نیز #خندان کند و #لبخند را به آنها #هدیه دهد.
🍃🍃
به جرأت می‌توانیم بگوییم یکی از #خصیصه‌های اخلاقی ایشان #دستگیری از #مستمندان بود و همواره نسبت به #ساده‌زیستی #تأکید داشت و خودش نیز پیش‌قراول #ساده‌زیستان بود.
🍃🍃
#پسرم علاوه بر تمام #خوبی‌هایی که در وجود خود داشت؛ #بسیار #شجاع و #دلیر بود. #خداوند هیچ‌گونه #ترسی در وجودش قرار #نداده بود؛ برای همین همواره در #صحنه‌های سخت #حضور داشت.
🍃🍃
در زمان انقلاب در روز #۲۳ بهمن ۱۳۵۷ وقتی مردم برای تظاهرات و راهپیمایی به خیابانها آمده بودند به کلانتری شهر حمله کرده و #پاسبانی را با کلنگ کشتند. تا چند روز از این موضوع و صحنه #ناراحت و #نگران بود.
🍃🍃
بعد از پیروزی انقلاب برای بچه های محل #کتاب خانه ای دایر و به #آموزش #قرآن و #احکام پرداخت. به #مسائل سیاسی روز و انقلاب #احاطه و #آشنایی کامل داشت و پیروی از حضرت امام (قدس) را بر خود واجب می دانست.
🍃🍃
ایشان#تقیّد خاصی به #انجام #فرائض داشت و از #صمیم قلب آنها را انجام می داد. هر هفته یک یا دو روز را #روزه می گرفت ،‌به #نماز اول وقت و #جماعت #مقید بود وبیشتر وقت خود را در #مسجد می گذراند.
🍃🍃
و گاهی#اذان می گفت و #قرآن را با #ترتیل و #صدای خوشی می خواند. #مطالعات مذهبی #عمیقی داشت از بی نظمی متنفر بود و 'اجازه #سخن چینی به کسی نمی داد.
🍃🍃
وقتی #غیبت کسی به میان می آمد به #بهانه ای مجلس را #ترک می کرد،وبه به#اشعار #حافظ و #سعدی و 'نوشتن
#داستان برای #کودکان #علاقه بسیار داشت.
🍃🍃
#سردار شهید دفاع مقدس حسین گنجگاهی
🍃🍃
در تاریخ 10 تیر سال1333 در شهرستان اردبیل متولدشد.
شغل پدرش کله پزی بود.
#مهندس برق بود و #متاهل.
🍃🍃
دوران ابتدایی را در مدرسه دیباج،‌در سالهای ۱۳۵۰–۱۳۴۵ودوران راهنمایی و دبیرستان را به ترتیب در مدارس جهان علوم و صفوی در سالهای ۱۳۵۷– ۱۳۵۳ به پایان رساند و دیپلم ریاضی گرفت.

به #مطالعه #علاقه زیادی داشت و هر گاه پولی به دست می آورد، کتاب می خریدو مطالعه می کرد. در ایام تحصیل، در اداره مغازه به پدرش #کمک می کرد.
🍃🍃
#حسن خلقش سبب شده بود که همه دوستان و فامیل ایشان را دوست داشته و به #شهید علاقه مند باشند. #عموی فلجی داشت که هر هفته یا دوهفته یک بار او را با #چرخ دستی به حمام
می برد.
🍃🍃
اما در زمستان که برف می آمد و دیگر نمی توانست از چرخ دستی استفاده کند ،‌او را به #کول
می گرفت و به حمام می برد.
🍃🍃
با شروع انقلاب اسلامی ،‌روی دیوار ها شعار می نوشت و اعلامیه های حضرت امام را پخش می کرد و در تظاهرات با جدیت تمام شرکت می کرد.
🍃🍃
#پسرم ،در روز #عاشورا و #فتنه ۸۸ در برابر هلهله‌های یزیدیان که در میدان ولیعصر و سایر نقاط تهران جمع شده بودند، #حضور پیدا کرد و متأسفانه مورد #ضرب و#شتم قرار گرفت.😭
🍃🍃
در روز #عاشورا همچون #ارباب⚘ خود با #سنگ، #چوب و #ضربات #مشت و #لگد یزیدیان آن‌چنان #آسیب می‌بیند که یزیدیان گمان می‌کنند #جان خود را از دست داده و در گوشه میدان ولیعصر ایشان را #رها می‌کنند.
🍃🍃
در حالی که حکمت الهی این چنین بود که #پسرم باید #جان خود را در مقابله با #داعش از دست می‌داد.😭
🍃🍃
علاوه بر #دفاع از حریم #ولایت و #کشور پس از ظهور داعش به #سوریه سفر کرد و #دفاع از #حرم حضرت زینب سلام الله علیها⚘ را یکی از #وظیفه‌های خود می‌دانست.
🍃🍃
با وجود آنکه #سه کودک #خردسال داشت اما #عشق و #علاقه به #شهادت، او را در این مسیر #مردد نکرد.
🍃🍃
به روایت از پدر#شهید:
#پسرم هر #شب جمعه حرم حضرت عبدالعظیم(ع)⚘ ودر مراسم مناجات‌خوانے حاج منصور ارضے بود و یڪے از #افتخارات خود را #بسیجے بودن عنوان می‌ڪرد.
🍃🍃
#پسرم ،همانند #فرمانده خود #حاج قاسم سلیمانی به #شهادت #علاقه داشت و همواره در ذهن و فکر خود به این ماجرا می‌پرداخت و به دوستان خود که سفرهای زیارتی داشتند، می‌ گفت دعا کنند تا به آرزوی خود یعنی #شهادت برسد.
🍃🍃
علاوه بر #صورتی #بشاش در #تلاش بود با #کمک‌های #مادی و #معنوی خود به #مستضعفین، صورت آنها را نیز #خندان کند و #لبخند را به آنها #هدیه دهد.
🍃🍃
به جرأت می‌توانیم بگوییم یکی از #خصیصه‌های اخلاقی ایشان #دستگیری از #مستمندان بود و همواره نسبت به #ساده‌زیستی #تأکید داشت و خودش نیز پیش‌قراول #ساده‌زیستان بود.
🍃🍃
#پسرم علاوه بر تمام #خوبی‌هایی که در وجود خود داشت؛ #بسیار #شجاع و #دلیر بود. #خداوند هیچ‌گونه #ترسی در وجودش قرار #نداده بود؛ برای همین همواره در #صحنه‌های سخت #حضور داشت.
🍃🍃
#سردار شهید دفاع مقدس #علیرضا هاشمی نژاد
🍃🍃
در پنجم تیر ماه 1341 در نوبندگان فساازتوابع استان فارس در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد.

دوران ابتدايي را در دبستان ابن سينا واقع در زادگاهش شروع و پس از طي سه سال به همراه خانواده عازم شيراز شد.مابقي دوران ابتدايي را در دبستان رياضي در شهر شيراز با موفقيت پشت سر گذاشت و سپس وارد مدرسه راهنمايي خيام شد.

درسن #۱۲ سالگی #نماز می خواند و#روزه
می گرفت.#علاقه ي خاصي به #زيارت #اماکن معتبرکه داشت و هر روز موقع برگشت از مدرسه به زيارت #حرم مطهر مي رفت.
🍃🍃
تا سال سوم نظري ادامه داد از #فعاليت هاي #سياسي #اجتماعي و #فرهنگي اش در قبل از انقلاب اسلامي شرکتش در کلاسهاي فراگيري قرآن بود. به طوري که پس از اتمام درس از #ساعت 3 الي 5 بعدازظهر در کلاسي که از طرف حوزه علميه قم برگزار مي شد شرکت و به دليل پشتکاري بسيار در مسائل #ديني و #مذهبي تقدير نامه هايي به ایشان داده بودند.
🍃🍃
در اکثر مجالس #مذهبي #شرکت و در بين دوستان از #محبوبيت خاصی برخوردار بود. چرا که دوستانش را معلمان و الگوهاي خود مي دانست.
🍃🍃
به روایت از برادر #شهید:
مااصالتا اهل روستای زنگلاب مینو دشت هستیم،مادرمان مرحوم شده و پدرمان هم اهل نماز و روزه و رزق حلال است. #آقاجواد در چنین خانواده‌ای رشد کرد و پرورش یافت۰
🍃🍃
#برادرم از حضور در بسیج شروع کرد تا اینکه سال ۸۲ یا ۸۳ به عضویت سپاه درآمد. به #پاسداری #علاقه زیادی داشت. با دیپلم وارد سپاه شد و بعد‌ها #فوق‌دیپلم #معماری گرفت.
🍃🍃
#آموزش‌های تخصصی تخریب را دید و به عنوان #نیروی ماهر #یگان تخریب، در خیلی از #عملیات‌ها شرکت کرد،از شرق ایران گرفته تا غرب به هر #مأموریتی که فکرش را بکنید رفته بود.
🍃🍃
اغلب هم #داوطلبانه می‌رفت. تا اینکه بحث #دفاع از #حرم شروع شد و #آقاجواد دیگر روی پای خودش بند نبود. #هفت بار به #جبهه #دفاع از حرم اعزام شد و بار #هشتم به#شهادت رسید.
🍃🍃
اصلاً چیزی نمی‌توانست برای #آقاجواد در #هدفش ،#مانع ایجاد کند. در بسیاری از اتفاق‌های مهمی که در زندگی ایشان و خانواده رخ می‌داد، مأموریت‌های آ#قاجواد خودش را نشان می‌داد.
🍃🍃
‌مهمان_ویژه_امروز

*بسم الله الرحمن الرحیم*‍ 🌹بسم رب شهدا

🍃زندگی زیباست، اما #شهادت از آن زیبا تر است، #سلامت تن زیباست اما پرنده #عشق، تن را قفسی میبیند که در باغ نهاده باشند.

🍃راه و رفتار خیلی هایشان فریاد میزد که" این دنیای #فانی برای شما و زندگی #ابدی برای ما"، این #دنیا را به ما که #هنر عاشقی نداریم پیشکش میکنند و چه بد است درد بی هنری که به رخمان میکشند!

🍃«و ما الحیاة الدنیا الا لعب و لهو _ زندگی دنیا چیزی جز بازی و سرگرمی نیست.»
به گمانم #شاگردان_مکتب_عشق این را روزی چند بار دیکته میکنند...
که از عشق و #علاقه و فرزندشان می‌گذرند و با دل و جان راهی #معرکه_عاشقی می‌شوند.

🍃جواد هم این دنیا را پیشکش ما کرد و #سعادت دنیای آخرت را برای خود خرید...امنیت را هدیه کرد ولی#بهشت را خریدار شد...از فاطمه ۵ساله اش گذشت اما رضایت #حضرت_مادر را خرید...

🍃جواد محمدی از خود گذشتن را خوب بلد بود، #بخشش را هم همینطور مثل نامش.

🍃این قلم به طور حتم نمی‌تواند آنچه را که لیاقت #رهروان_عشق است روی کاغذ بیاورد اما می‌تواند، قطره ای از این #دریای_بیکران باشد که دل و جان تشنه مرا سیراب کند...من #تشنه ای که بویی از گذشت و عشق نبردم...💔

🍃عاشقی هنر است، و عاشق #هنرمند. من هنرمند نیستم که اگر بودم اکنون همره خوبان معرکه عشق بودم.

🍃کاش روزی برسد گذشتن را از خوبان بیاموزیم و زندگی ابدی را برای خود بخریم، کاش...😓

🌺به مناسبت سالروز #تولد #شهید_جواد_محمدی

📅تاریخ تولد : ۲۹ مرداد ۱۳۶۲🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂🎂

📅تاریخ شهادت : ۱۶ خرداد ۱۳۹۶


🥀مزار شهید : گلزار شهدای امام زاده شهر درچه
#استوری_شهدایی