#رمالبا چادری سیاه چو روزِ سیاه خویش
نزدیک فالگیرِ گذر فال می گرفت!
این مظهر لهیدهیِ ادبار، بیخبر
در چون خودی سراغ ز اقبال می گرفت
در کوره راهِ عمر، به عنوانِ دستگیر
دستِ چروک خوردهیِ رمال می گرفت
خود بارها کرامت رمال دیده بود
هر گه که طفل کوچکش اسهال می گرفت!
از دولتِ دعایِ همین پیرمرد بود
گر گاه گاه پیرهنِ دال می گرفت
میجست راهِ چاره از او بی درنگ، اگر
فرزند ارشدش رهِ "اخلال" می گرفت
بگرفت پرِ زاغی و پولی به پیر داد
(رمالِ پیر داشت پر و بال می گرفت)
شبها زدی به دامن او دستِ التجا
مرگش اگر گلوی به چنگال می گرفت
در پیشِ خود همیشه خجل بود فالگیر
زین پولِ مفت کز رهِ اغفال می گرفت
حالی نداشت دکترِ بی دکترایِ ما
ویزیت اگر ز مردم بدحال می گرفت
بیچاره او که روزیِ اطفالِ خویش را
از بیوهها به حیله و جنجال می گرفت
یا وجه آن دعا که نوشته است سال پیش
زین کلفتِ دهاتی، امسال می گرفت
ناچار حکیم با اشاعه ی اوهامِ سعی سوز
راه نجات مردم فعال می گرفت
میبرد رنج و با همه اینها، ز اضطرار
از بهر رنجدیدهدلان، فال می گرفت!
در کارزار با زنِ همسایه ی حسود
پروا به نامِ خنجرِ قتال می گرفت
#منوچهر_نیستانی#چاپ_نشده_ها@manouchehr_neyestani