View in Telegram
پس دگر دختر آزادی نیست از من و عشق منش یادی نیست این پری آن پری دلجو نیست اشتباه ار نکنم این او نیست نه همان اوست همانست پری است لیک دردا !که از آن دگری است ناشناس از بر من میگذرد می برد باز دلم گو ببرد بی توجه به من آن ماه گذشت عمر باز آمده ام آه گذشت ! *** دفتر شعرم، نشناخت مرا همچو او از نظر انداخت مرا درد دل کردم و او هیچ نگفت بی سبب راز ز همراز نهفت کلماتش چو مرا می دیدند دستم انداخته می‌خندیدند دفترم وه که چه بیگانه شدست شاید از مرگم دیوانه شدست رفتم و گشتم و دیدم که هنوز بین خلق است نزاعی مرموز سربه سر فتنه و بیدادگری ست وین یکی گرم جدال با دگری ست اختلافات به جا باقی بود همه جا کاهش اخلاقی بود جانم از آتش عصیان می سوخت همچو کز جانب جانان میسوخت وای بر من من و تجدید حیات؟ ساختن با غم دنیا؟ هیهات! گریه میکردم از این غم، ناگاه آسمان شد چو دل گور سیاه ابری اینجای، بشدت غرید آهن و آتش و آفت بارید دود، آفاق جهان را پر کرد ابری آنسوی افق غرغر کرد در و دیوار به فریاد آمد اوه! مگر زلزله شد؟ باد آمد؟ آه! فرو ریخت مگر بام جهان؟ یا رسیده است سرانجام جهان؟ کرد از ترس جهان شیون ها دید چون غرش بمب افکن ها چهره‌ها مرده و مهتابی گشت ناله ها نیز ز افلاک گذشت بی گنه مردم، بی تابانه میدویدند برون از خانه من از این وضع چنان جا خوردم که دگر باره ز (نفرت) مردم! بازگشتم به دل گور نهان شدم آسوده ز غوغای جهان #منوچهر_نیستانی #چاپ_نشده_ها @manouchehr_neyestani
Telegram Center
Telegram Center
Channel