پشت خمودگیها نماندنمان آرزوست
شقیقهها در نبض نامتعادل اعصاب میپرند و خطوط اخم هرلحظه بیش از پیش، در نبردی تنگاتنگ درهم میتنند.
زبان پشت دندانها را میساید و لبها به هیچ حسی گشاده نمیشوند.
نفسها کوتاه و منقطع، عمیق شدن را از یاد بردهاند، و سکوتی سهمگین مغز را میانفجارد.
حرفها تا پشت مویرگهای زبان جاری میشوند اما اتمسفری سنگینتر از سرب فرو میخوردشان.
مردمکها بیقرار و جهنده به ناکجا مینگرند، و گوشها پردههایشان را به طلوع صداها بستهاند.
عادتهایی باید گسسته شوند.
دگری که میخواهی به آن مبدل شوی
و خودی که سالها در تو جاخوش کرده است.
رزمگاه عقل و عقل، عقل و احساس، احساس و عقل
کدام پیروز میشود؟
تغییر درد دارد.
تحول دردتر دارد.
دگرگونی خود درد است.
لاکی نیاز به گسستن دارد
تا موجودی نو
نویی موجود، زاده شود.
پیشروی به سمت آرزوها، درد دارد.
#پارهنویسی
@mahdiseghbal