🕊🌞📕#مرثیه_خورشید#دکتر_محمد_جعفر_یاحقی... از همزبانی شد جدا
آن سالها که من بچه بودم و خیلی چیزها نبود، تنها رادیو بود که صداهای ناشناخته را به گوش همگان می رسانید. وقتی در عالم کنجکاوی پیچ رادیو را می چرخاندم صدای فارسی متفاوتی از آن سوی امواج می گفت: اینجا استالین آباد، صدای تاجیکستان. من تنها همین فارسی را باآن لهجۀ خوش و متفاوت می فهمیدم اما نه استالین آباد میدانستم کجاست و نه تاجیکستان دیگر چه صیغه ای است! هرچه بود از این صدا خوشم می آمد و فهمیده بودم در گوشه دیگری از این عالم بی دروازه کسانی هستند که به زبانی نزدیک به من سخن می گویند. از همان آعاز حس مشترکی با این صدا پیدا کرده بودم که مرا به جاهای دیگر پیوند می داد. پرواها و پرده ها نمی گذاشت که از ماهیت این صدا سر دربیاورم، تا این که پروستوریکا پرواها و پرده ها را کنار زد و من در اولین زمان ممکن در آن پاره جدا گشته گم شدم. و حالا می بینم آن جدا گشته و دور افتاده من بودم؛ آنجا خودِ راستینم را بازیافتم و دانستم که من پارۀ وجودم را در دوردستهای تاریخ رهاگذاشته ام. اینک من و آن پاره با رشتۀ محبتی دارد به هم نزدیک می شود. فردوسی رشته، که چه عرض کنم، ریسمان استوار این پیوندگاه است؛ نام فردوسی همه دورافتادگان را یکجا می کند و از آن طرف آنها که به این ریسمان استوار چنگ می اندازند رشتۀ ارتباط را استوار تر می بینند.
آنچه باید با دریغ از آن یادکنم این که ما از این پارۀ اصلی دورمانده ایم دورِ دور. بدتر آن که کوششی هم نمی کنیم که ببینیم کجا هستیم و این دو پاره را چگونه باید کنار هم بنشانیم و بدترتر آن که به هم به چشم غریبه نگاه می کنیم. حالا اگر کسانی پیدا شوند که رشتۀ ارتباط را به دست گیرند و ما را کنار هم بنشانند، می دانیم چقدر مهم و غنیمت باید بشماریم؟ نه نمی دانیم. اگر می دانستیم آدمهای دلسوخته و پیوندگر و مهرآفرین آن سوی خودمان را بیشتر می شناختیم.
یکی از این پیوندگرهای فارس-تاجیک همین لایق شیرعلی بود که چندسال پیش در اوج شاعری و احساس ایران دوستی و فارسی مآبی همه را تنها گذاشت و رفت. من به مناسبتی چندسال پیش در همین اینستاگرام از یکی از دردهای او که در شعرش سر بازکرده بود یادی کرده بودم. لایق را لایق دوستی یافتم و لایق ایران دوستی و فردوسی گرایی که اگر تنها همین یک قطعه را از او می شنیدم به آنچه که گفتم به یقین ایمان می اوردم:
پس از تو باز می گویند خورشید دگر سازند// چنانکه بعد فردوسی نشد شهنامه ای انشا// و لیکن شاعران بودند.
و اینک دیدم پس از چند سال که از خاموشی او می گذرد دوست ایران دوست و زبان آشنای من و لایق، صفر عبدالله، همه سوگ سروده های دوستان و ارادت کیشان لایق را جمع کرده است به علاوه مقداری هم از شعرها و نکته های ناب خود او ، و همه را درکتابی همنام یکی از مجموعه های شعر خود لایق به چاپ سپرده است: مرثیه خورشید؛ که اگر نمی کرد من یکی که با همه عشق و اخلاصی که به لایق وشعر شایسته اش داشتم نمی دانستم که اینهمه مهر بعد از مرگ چگونه از همه جا نثار روان جاودانۀ او شده است. مرثیه خورشید مرثیۀ همه خورشیدها و ستاره هاست خورشیدهایی که راهمان را روشن می کنند و ستارگانی که می توانند در آسمان دلهایمان بجهند.
مرثیۀ خورشید را نشر
#خردگان( با مدیریت و تکاپوی جانانۀ سهیلا یوسفی) چاپ کرده است همین دوسه روز پیش و چراغی فرا راه ارتباط با آن پارۀ جدا افتادۀ فرهنگ و زبان ما داشته است با همتی خردورانه و مهرورزانه. دلداگان آن هویت دوپاره کم نیستند، دست کم سه تاشان در پدید آمدن این کتاب شریکند: لایق شیرعلی، صفر عبدالله و سهیلا یوسفی.
@dr_yahaghi@kheradgaan