View in Telegram
Forwarded from عکس نگار
کشتی شاه‎منصور وارد آب‎های ایران شد «کشتی کاغذی»، داستان شیرین شاه‎منصور شاه‎میرزا، نویسنده‌ی تازه‎بیان تاجیک، ماجرای کشتی کاغذیِ در گِل نشسته‌ای است که در فیسبوک مورد استقبال صمیمی خوانندگان قرار گرفت. حالا این داستان عنوان کتابی شده که توسط نشر "خردگان" به دست خوانندگان ایرانی رسید. به این کتاب استاد نثر تاجیک عبدالحمید صمد، نویسنده‌ی مردمی تاجیکستان پیشگفتار نوشته است. در این مقدّمه می‌خوانیم: "داستان “باغ شفتالو”ی شاه‎منصور شاه‎میرزا خوشم آمده بود و آن را خوانندگان مجله‌ی ادبی“صدای‎شرق” و اهل نظر گرم‎وصمیمی پذیرفتند. هنر نگارندگی، انتخاب موضوع، جزئیات، تصویر حالت و درد و آرمان، اندیشه‌های باطنی، تلاش‎های قهرمان یا تمثال در این داستان بشارت می‌داد که به میدان نثر ما نویسنده‌ای تازه‎جو، زحمت‌پسند و تازه‎آفر گام نهاده. “باغ شفتالو”ی امیدبخش. بنده انتظار داشتم که از کاوش و پژوهش مؤلف “باغ شفتالو” دوباره چه قصّه و داستان‎هایی روی کاغذ می‌آیند و پیشنهاد خواننده‌ی معنی‌رس می‌شوند. و اینک چند نگاشته‌ی شاه‎منصور به دستم رسید. پس از مطالعه‌ی هر داستان، شادی و قناعتمندی دلم افزونتر می‌شد. داستان‌ها موضوع، خلق ‎و اطوار، درد و آرمان، تلاش و پیکار انسان را با گیرومان شدید در زمان پرتضاد در بر می‌گیرند. مؤلف در حل ‎و فصل بدیعی هر موضوع و کاوش بدیعی سرنوشت راه سبک نگارش را انتخاب نکرده، به قولی آسان و سرسری از مسئولیت آفریدن نگُریخته است. بلکه با صبر و برداشت هدفمندانه پیراهة مشکل‌گذر تازه‌نگاری را با سبک محکم و زبان رنگین و از حکمت و گویش‎های دلنشین مردمی غنی، مشاهده و خلاصه‌های جالب طی کرده است. نغز!" کتاب فراگیر داستان‌های کشتی کاغذی، خرس کبود، دندان گرگ، گربه‌ی فارسی، ستاره‌های زیر خاک، درخت محکوم، خلته‌ی چکه، صحنِ مکتب، امانت و آثارخانه است. سهیلا یوسفی، مدیر انتشارات خردگان کتاب را ویرایش و فرخنده، دختر نویسنده به هر داستان طبق مضمون آن نقّاشی آفریده است. «کشتی کاغذی» با شمارگان 500 نسخه به بازار کتاب ایران آمد. ماجرای جالبیست در کشتی کاغذی: نویسنده ایّامی که 10-12 سال دارد، همراه برادرش از کاغذ کشتی درست می‌کند و آن را درون جوی انداخته و هر دو شادی دارند. همین وقت عبدالله، دوست همسال نویسنده پیدا می‌شود و از او خواهش می‌کند برای رسانیدن خبر تولد دختر خواهرش به خانه‌ی خاله‌اش بروند. خاله از شنیدن خبر خوش به آنها شادیانة خوب می‌دهد و در بازگشت بچّه‌های محل آنها را لت‎وکوب می‌کنند... پایان داستان تلخ است: دوست نویسنده خبر زاده شدن فرزندش را به او می‌رساند و هر دو بی‌تفاوتند و داستان‌نویس آن حس را این‎گونه به قلم می‌دهد: «بادهای خشمگین مدرنیته، زندگی ماشینی، اضطراب‎های بیجا، حرص‎وآز و بی‌مهری کشتی کاغذی من و برادرم را که آن روزهای بی‌غم بچّگی ساخته بودیم و سنّت‎ها، شادی‎ها و سادگی‎ها را حمل می‌کرد، با خود بُرد و در گِل نشاند. دیگر کسی از آمدن نوزاد به این دنیا مانند خالة عبدالله‌ طبل شادی نمی‌زند و در شادی دیگری شریک نمی‌شود. به یادم زد که امسال جویبار پیش خانه‌امان آب نداشت و بچّه‌ها هم کشتی کاغذی درست نمی‌کردند. اگر جوی آب می‌داشت و بچّه‌ای کشتی می‌ساخت، خواهشش می‌کردم تخم مرغ‎ها را از وَلیه بگیرد و به اُستاقربان برساند.» نشر «کشتی کاغذی» را به همه فارسی‎زبان شادباش می‌گوییم و آرزو داریم این کشتی به سرمنزل مراد نویسنده برسد!
Telegram Center
Telegram Center
Channel