باز هم سرزمین مادریجدا از داستان و گفتوگوهای حرفهای، تصویرِ ایرانِ پهلویِ «سرزمینِ مادریِ»
کمال تبریزی یک سر و گردن از تصاویر مشابه در این سالها، مثلاً «معمای شاهِ»
محمدرضا ورزی، بالاتر و باورپذیرتر است و همین باعث میشود تا اگر دروغی بخواهد گفته شود خطرناکتر باشد.
پیش از ادامهی بحث، جملهی آغازینم را کامل کنم که اصولاً خوشساختی، که از کمالخان همین انتظار میرفت، سبب شد به دیدنِ این سریال جنجالی بپردازم. این را هم بیفزایم که قسمت یکمِ سریال سرزمین مادری را سالها پیش دیده بودم و همزمان با اعتراضِ گروههایی از بختیاریها نقدی بر آن
نوشته بودم.
و اما بعد. اول آن که زاویهی دیدِ سریال زاویهای عجیب و نامتعارف است؛ خانوادهای تودهای، چرا که مرام تودهای نه تنها در نظام گذشته بلکه در نظام جمهوریِ اسلامی هم ــ با وجود آن که آغازنده و موتور محرک انقلاب اسلامی چپها بودند و جریان مبارزِ مذهبی در بسیاری جهات از آنان الگو گرفت ــ پدیدهای منفی است. البته با گذشت سریال وجوه منفی و تیرهی پدرِ قهرمانِ سریال هم نمایان میشود، اما با این حال زیرمتنهایی عجیب دارد. برای نمونه، با وجود آن که
اردکانی به درستی در قسمت چهارم در بحث با سران حزب گرایشِ آن به سوی شوروی را موردِ هجمه قرار میدهد اما مدتی قبل در گفتوگو با پسرش از قائلهی آذربایجان، که آلتِ دست بودنش واضح بود، به نیکی یاد میکند و برادرش را شهیدِ راه آزادی میخواند! (جدا از وابستگیِ آشکار به یکی از بزرگترین دشمنانِ تاریخی ایران و بهویژه آذربایجان،
پیشهوری تا آن اندازه، حتا در همان مقطع کوتاهِ پُرجنجال، دیکتاتور بود که هیچ نهاد مستقلِ فرهنگی و اقتصادی و سیاسی را در قلمرویش تاب نیاورد و آنها را یا در نهادهای وابسته منحل کرد یا مدیرانشان را با افرادی وابسته به فرقه تغییر داد. این تغییر و انحلال تا آنجا بود که حتا شعبهی حزبِ همسو (توده) و وابسته به برادر بزرگتر را هم نپذیرفت و آن را در فرقهی دموکراتش منحل کرد! بعد، طرفدارانِ آنها دیکتاتوریِ رضاشاه را عامل اصلی مخالفتشان میدانند...).
اما با این حال وجوهی چون حرص و کینه و عصبانیتِ ضد سلطنت و حکومت بودنِ چپها به خوبی نمایش داده شده است ــ که امروزه ما میدانیم علتش چه بوده.
ترفندِ بازی با هویتِ قهرمان داستان،
رهی، نیز خوب از آب درآمده و بدیهی و قابل پیشبینی بود که هدف از این سردرگمی در هویتی سلطنتخواه و ضدچپی در خانهی عمه و ضدپادشاهی و چپاندیشی در خانهی پدری به کجا میخواهد بینجامد (نامش هم بیانگر موضوع است)، و این که به زودی این پسر به دامن هویت راستینش ــ به زعمِ کارگردان و تهیهکنندگانِ اثر ــ یعنی هویتی دینی میغلطد، اما اصرار اثر بر پلید نمایاندنِ قشرهایی چون معلمان و ارتشیان و... عجیب بود، حتا در اثری سفارشی (یعنی تقریباً همهی نمادهایی که ایران مدرن را برساختند ــ مگر آنکه گمان کنیم مرادِ سازندگان سریال از هویت دینی چیزی چون اندیشههای
شیخ فضلالله نوری بوده باشد).
طبیعتاً این که این افراد خاکستری باشند قابل درک بود اما از همان اول تصویری که ارتشی و در ادامهاش شهربانی و... میبینیم همه یکسره منفی باشند از کارگردانی حرفهای چون جناب تبریزی عجیب بود.
حتا اصرار به رفتارِ بد و ناپسند همهی افراد خانوادهی عمه، از سرایدار تا اعضای خانواده، با رهی هم خیلی اغراقشده و آزارنده است (احتمالاً فقط به جز نخستین تصویر محمودرضا در گفتگو با اردکانی، که معقول بود). برویم تا ببینیم چه میشود...
فقط تا همینجا (قسمت چهارم) این نکتهی تاریخی را یادآور شوم، برعکس آنچه دربارهی برافتادن رضاشاه به ما گفته شده که مردم از آن استقبال کردند و شادی نمودند اتفاقاً مستندات و خاطرات میگویند این خاندان ــ دستکم در آن مقطع ــ بسیار محبوب بودهاند، حتا در میان مذهبیان (نمونهاش جایگاه شاه در جریان غائلهی آذربایجان و نوشتههای کسانی چون
آیتالله مجتهدی و
آیتالله طالقانی)، و آن سخنان اکثراً برآمده از تبلیغات بیبیسی و تلاشِ انگلستان برای برانداختن
رضاشاه بوده است.
از این رو در صحنهای که فروشنده خری را که میوه و سبزیاش را میخورد به رضاشاه تشبیه میکند فقط میتواند نشانهی دشمنیِ سازندگانِ سریال تعبیر شود که آن را از جادهی ارایهی تصویری واقعی دور میکند.
در ضمن، عجیب بود لحنِ زنندهی
محمودرضا هنگامی که از ترور شاه نزدِ عمهخانم میگفت. مگر اینها هم با شاه زاویه دارند؟ شاید در ادامهی مجموعه متوجه شویم. در ضمن، در همین صحنه، بر خلافِ برخوردِ نخست محمودرضا، برخوردِ این بارِ او هم با رهی زشت و توهینآمیز میشود که هیچ منطقی ندارد...
@IranianLook