پنج | هانیه علیایی

Channel
Logo of the Telegram channel پنج | هانیه علیایی
@hanieholiaie5Promote
276
subscribers
معلم ریاضی و مترجم انگلیسی
بسته به تار مو

اگر بدانیم از کجا آمده‌ایم، می‌فهمیم که نمی‌دانیم به کجا می‌رویم.
یک درس بزرگ از تاریخ این است که بفهمیم چقدر از وقایع جهان به نخی بند است. برخی از تغییرات بزرگ و سرنوشت‌ساز در تاریخ براثر برخوردی تصادفی و پیش‌بینی‌ناپذیر یا تصمیمی ناخودآگاه رخ داده است که منجر به شگفتی یا آشفتگی شده است. 

نویسنده، تیم اُربَن، نوشته است: «اگر به زمان قبل‌از تولدتان برگردید، از انجام هر کاری وحشت می‌کنید؛ چون می‌دانید حتی کوچک‌ترین حرکت در زمان حال تأثیرات بزرگی در آینده می‌گذارد.»

واقعاً همین‌طور است.
اجازه دهید داستانی شخصی درباره‌ی اینکه چطور به این موضوع علاقه‌مند شدم، برایتان تعریف کنم.
-
در پیست اسکی دریاچه‌ی تاهو بزرگ شده‌ام. عضو تیم اسکی اسکوا ولِی بودم و اسکی به مدت ده سال اولویت زندگی‌ام بود.

تیم ما دوازده اسکی‌باز داشت. در اوایل دهه‌ی ۲۰۰۰ که نوجوان بودیم، بیشتر وقت خود را با هم گذرانده بودیم. ده ماه در سال و شش روز در هفته اسکی می‌کردیم و به هرجای دنیا که برف پیدا می‌شد، سفر می‌کردیم.
با اکثر آن‌ها صمیمی نبودم. زمان زیادی را با هم می‌گذراندیم و مثل سگ و گربه با هم دعوا می‌کردیم؛ اما چهار نفرمان با هم دوست جدایی‌ناپذیر شده بودیم. این داستان دو نفر از آن دوستان است: برندان آلن و برایان ریچموند.

در ۱۵ فوریه‌ی ۲۰۰۱ تیم ما تازه از مسابقه‌ای در کلرادو بازگشته بود. پرواز برگشتمان به تأخیر افتاده بود؛ چون دریاچه‌ی تاهو با کولاک شدید و کم‌سابقه مواجه شده بود.

وقتی برف جدید می‌بارد، نمی‌توان مسابقه‌ی اسکی داد. مسابقه یخ فشرده لازم دارد. تمرین و مسابقه لغو شد و برندان و برایان و من یک هفته سرگرم چیزی شدیم که اسکی آزاد می‌نامیدیم: اسکی تفریحی و وقت‌گذرانی.

اوایل آن ماه در تاهو چند سانتی‌متر برف سبک و کرکی بارید که از هوای بسیار سرد ناشی می‌شود. طوفانی که در اواسط فوریه رخ داد، متفاوت بود. آن طوفان گرم بود و شدید و تقریباً در نقطه‌ی انجماد. یک متر برف سنگین و پُرآب بر جای گذاشت.

آن موقع فکرش را نمی‌کردیم؛ اما ترکیب برف سنگین روی برف کرکی شرایط مساعد برای بهمن ایجاد می‌کند: لایه‌ای سبک از برف با لایه‌ای سنگین در بالای آن که بسیار شکننده و مستعد لغزش است.

پیست‌های اسکی برای محافظت از مشتریان در برابر بهمن تدبیر بسیار خوبی دارند: پیست‌های خطرناک را اواخر شب تعطیل می‌کنند و قبل‌از اینکه مردم هنگام صبح به پیست مراجعه کنند، با استفاده از مواد منفجره بهمن عمدی ایجاد می‌کنند.

اما اگر خارج از محدوده‌ی مجاز اسکی می‌کنید، برای اسکی روی نواحی ممنوع و دست‌نخورده از زیر طناب‌ها عبور نکنید. این کار به نفع شما نیست.
در صبح روز ۲۱ فوریه‌ی ۲۰۰۱ برندان و برایان و من در رخت‌کن تیم اسکی اسکوا ولِی ملاقات کردیم؛ مثل صدها بار قبل. آخرین حرف برایان هنگام خروج از خانه‌اش این بود: «نگران نباش مامان، من خارج از محدوده اسکی نمی‌کنم»؛
اما به‌محض اینکه پا به اسکی گذاشتیم، برخلاف قول برایان عمل کردیم.

کتاب مثل همیشه
نویسنده: مورگان هازل
مترجم: هانیه علیایی
نشر میلکان

#برش_ترجمه
#مورگان‌هازل
#نشرمیلکان
https://t.center/hanieholiaie5
پنج | هانیه علیایی
ورود به مدرسه نویسندگی https://t.center/hanieholiaie5/2218
جهانمرد

پاییز ۱۴۰۰ بود و کتاب اولم «۱۲ راز زنان خلاق» در تابستان ۱۴۰۰ چاپ شده بود و داشتم کتاب دومم «۱۲ راز زنان موفق» را ترجمه می‌کردم.

قلم نویسنده کمی خشک بود و ترجمه که می‌کردم به نظرم خشک و نچسب بود و دوست داشتم لطیف‌تر ترجمه کنم. می‌خواستم قلم نرم و روانی داشته باشم و دنبال استاد نویسندگی بودم تا بتونم ترجمه‌های بهتری از کتاب‌ها ارائه کنم.

بعد از تحقیق رسیدم به مدرسه نویسندگی و برای شرکت در کلاس نویسندگی خلاق اقدام کردم و قرار شد دوشنبه ۱۶ نوامبر ۲۰۲۲ معادل ۲۵ آبان۱۴۰۰ ساعت ۲:۳۵ با شاهین کلانتری مصاحبه داشته باشم و خوشبختانه در مصاحبه قبول شدم.

در یک کلام من شیفته تبحر و منش و مرام این استاد شدم و بارها در کلا‌س‌هایش با خودم گفتم به‌به چه جای خوبی اومدم. من معلم هستم و معلم مجرب و موفقی هستم و خیلی سریع معلم خوب و متفاوت رو تشخیص می‌دم و خیلی قدر معلم خوب را می‌دانم.

یاد آن روزها می‌افتم که دوران کرونا بود و کلاس‌های مدرسه‌ها آنلاین بودن و معلم ریاضی دخترم در کانادا که تازه پدر شده بود عکس همسرش و‌ نوزادش را با شاگردانش به اشتراک گذاشت و دخترم با ذوق و شوق به من نشان داد. و در همان روزها استاد کلانتری در کلاس نویسندگی خلاق، داستان آلبوم از مهشید امیرشاهی را خواند و چند عکس از مادرش و کودکی خودش نشان داد و از همه جالب‌تر عکس مادرشان در دورانی که جناب شاهین در دل مادر بودند.

من هاج‌وواج بودم که چطور می‌شود به فاصله چند روز معلمی در کانادا عکس خانوادگی نشان می‌دهد و آن سوی دنیا معلمی در ایران هم چنین کار جالبی می‌کند. راستش من گاهی با خودم می‌گویم تمام کتاب‌های بسیار بسیار زیادی که این مرد خوانده از او جهانمرد ساخته‌. چکیده‌ای از شخصیت‌های زیبای کتاب‌های جهان.

چقدر هم برایم شیوه ابراز احساسات ایشان جالب بود. راحت و بی‌ریا شاگردانی را که دوست داشتند به زبان می‌آوردند و راحت و بی‌کینه خشم خود را از بعضی حرف‌ها و رفتارهای خام شاگردان نشان می‌دادند و در مواقع مناسب هم خالصانه تشویق می‌کردند. و در خیلی از مواقع هم طنازانه شوخی می‌کردند. در یک کلام جذبه و دفعه با هوشمندی کامل.

هنوز شیرینی لحظه‌هایی که کتاب جدید و گمنام معرفی می‌کردند و من هیجان‌زده می‌شدم و عوض اینکه در فاصله‌ای که برای تمرین در نظر می‌گرفتند پای نوشتن تمرین بنشینم با هیجان می‌رفتم ته‌وتوی آن کتاب و نویسنده را دربیارم و چه نویسنده‌هایی که معرفی کردن و نمی‌شناختم با وجود اینکه خودم رو کتاب‌خوان قهاری می‌دونستم و از کودکی لابلای کتاب‌های متعدد منزل پدری بزرگ شده بودم و خوره کتاب بودم و حتی شب‌های امتحان هم لای کتاب درسی کتاب داستان می‌گذاشتم و‌ دور از چشم پدرومادر کتاب غیردرسی می‌خواندم.

من تا اسفند ۱۴۰۰ ترجمه کتاب دوم را تمام کردم و تا اسفند ۱۴۰۱ کتاب سوم به نام «نوری که در خود داریم» هم‌ ترجمه کردم و چاپ شد و ترجمه کتاب چهارم به نام « بنویس برای زندگی» را شروع کردم. و در این فاصله علاوه بر کلاس نویسندگی خلاق در کلاس‌های دیگر ایشان شرکت کردم. از جمله چندین دوره کلاس محتوانویسی. کلاس «نویسنده مدرس» و «وبلاگ‌نویسی».

اما ترجمه کتاب چهارم در اردیبهشت ۱۴۰۲ تمام شد و چون نویسنده‌اش جولیا کامرون است و من جولیا کامرون را با استاد کلانتری شناختم، به ناشر پیشنهاد دادم مقدمه کتاب را استاد کلانتری بنویسند و ناشر استقبال کرد و استاد هم زحمت مقدمه را تقبل کردند. ولی متاسفانه کتاب هنوز چاپ نشده چون نشرمیلکان خیلی کتاب در نوبت چاپ دارد و قول داده امسال چاپ کند.

من الان کتاب یازدهم را هم ترجمه کرده‌ام و در حال انتخاب کتاب دوازدهم هستم و بخش بزرگی از مهارت نویسندگی را مدیون شرکت در کلاس‌های پربار و نشستن در پای حرف‌های پرمغز استاد کلانتری هستم.

اینقدر نوشتم ولی هنوز باید نوشت از تشویق‌ها و حمایت‌های بی‌دریغ ایشان از کانال‌ها و سایت‌های بچه‌های مدرسه نویسندگی که من هم مفتخر به این حمایت هستم و بسیار ممنونم. مثل امروز که کانالم در مدرسه نویسندگی معرفی شد و جالب است که هفته آینده عمر ورود من به مدرسه نویسندگی سه سال خواهد شد.
پینوشت: در دست تکمیل و اصلاح است.
🤍۳/۸/۱۶
#روزنگار
https://t.center/hanieholiaie5
ورود به مدرسه نویسندگی
https://t.center/hanieholiaie5/2218
Forwarded from پنج | هانیه علیایی (Hanieh Oliaie)
کتاب صوتی شاهراه تاثیرگذاری

با کمک همراهان گرامی کانال پنج
تا کنون سه کتاب «شاهزاده‌وگدا» و «شازده کوچولو» و «کیمیاگر» را ضبط و منتشر کردیم.

مدت‌هاست درصددم که در ادامه پویش کتابخوانی با مشارکت شما دوستان گرامی کتاب ارزشمند شاهراه تأثیرگذاری را بخوانیم و ضبط کنیم.

این موضوع را با استاد کلانتری مطرح کردم و ایشان استقبال کردند.

مثل کتابکست‌های قبلی زحمت ضبط قسمت اول را دوست عزیزم مریم نیکومنش تقبل کردند.

از شما دوستان گرامی دعوت می‌کنم به ما بپیوندید و در تهیه فایل صوتی این کتاب ارزشمند همراهمان باشید.

https://t.center/shahinkalantari/11511

گویندگان کتابکست
شاهراه تأثیرگذاری


1️⃣مریم نیکومنش
مقدمه و بخش ۱
https://t.center/hanieholiaie5/2034
https://t.center/hanieholiaie5/2035
https://t.center/hanieholiaie5/2037
2️⃣زینب قهرمانی
بخش ۲
https://t.center/hanieholiaie5/2039
3️⃣هلن ترابی
بخش ۳
https://t.center/hanieholiaie5/2042
4️⃣مریم اراک
بخش ۳
https://t.center/hanieholiaie5/2044
https://t.center/hanieholiaie5/2045
5️⃣زهرا هموله
بخش ۴
https://t.center/hanieholiaie5/2048
6️⃣شبنم ابراهیمی
بخش ۵
https://t.center/hanieholiaie5/2049
7️⃣شادی صفوی
بخش ۵
https://t.center/hanieholiaie5/2051
8️⃣هاشمیه موسوی
بخش ۶
https://t.center/hanieholiaie5/2053
9️⃣زهرا دادآفرید
بخش ۶
https://t.center/hanieholiaie5/2057
🔟یاسمین ایروانی
بخش ۶
https://t.center/hanieholiaie5/2059
----------------------------
1️⃣1️⃣محبوبه گلکار
https://t.center/hanieholiaie5/2096
1️⃣2️⃣فرزانه کردلو
https://t.center/hanieholiaie5/2093
1️⃣3️⃣فاطمه فرحبخش
https://t.center/hanieholiaie5/2065
1️⃣4️⃣حسین شهریاری
https://t.center/hanieholiaie5/2090
1️⃣5️⃣روح‌انگیز رومی
https://t.center/hanieholiaie5/2098
1️⃣6️⃣مریم محبوبی
https://t.center/hanieholiaie5/2083
1️⃣7️⃣نگار انوار
https://t.center/hanieholiaie5/2072
1️⃣8️⃣مریم یقینی
https://t.center/hanieholiaie5/2088
1️⃣9️⃣کیانا دستجردی
https://t.center/hanieholiaie5/2081
2️⃣0️⃣نگار حامدی
https://t.center/hanieholiaie5/2069
2️⃣1️⃣مریم حموله
https://t.center/hanieholiaie5/2077
2️⃣2️⃣حوریا حسینی
https://t.center/hanieholiaie5/2100
2️⃣3️⃣لیلا ناصری
https://t.center/hanieholiaie5/2103
2️⃣4️⃣افسانه امام جمعه
https://t.center/hanieholiaie5/2109
2️⃣5️⃣مهتاب صادقی
https://t.center/hanieholiaie5/2115
2️⃣6️⃣فریبا نبی‌زاده
https://t.center/hanieholiaie5/2124
2️⃣7️⃣پریسا سعادت
https://t.center/hanieholiaie5/2128
2️⃣8️⃣فاطمه وحید دستجردی
https://t.center/hanieholiaie5/2134
2️⃣9️⃣مروارید حسینی
https://t.center/hanieholiaie5/2140
3️⃣0️⃣زینت مهتری
https://t.center/hanieholiaie5/2145
3️⃣1️⃣فاطمه جهاندیده
https://t.center/hanieholiaie5/2148
3️⃣2️⃣آزیتا زند مهربان
-------------------------------
لینک کتابکست1️⃣ کانال پنج
شاهزاده و گدا
https://t.center/hanieholiaie5/847

لینک کتابکست2️⃣ کانال پنج
شازده کوچولو
https://t.center/hanieholiaie5/1054

لینک کتابکست3️⃣ کانال پنج
کیمیاگر
https://t.center/hanieholiaie5/1222

درباره کتاب شاهراه تأثیرگذاری
https://t.center/hanieholiaie5/2028
Forwarded from پنج | هانیه علیایی (Hanieh Oliaie)
چگونه در شاهراه تأثیرگذاری
قدم بگذاریم؟


«این کتاب بر مبنای گزاره زیر نوشته شده است: "خلق و نشر مداوم محتوا شاهراه تأثیرگذاری است" حرف اصلـى كـتـاب ایـن اسـت کـه بـدون یادگرفتـن و یـاددادن آموختنیهـا بـا شـیوه‌های گوناگون، نمی‌توانـیـم تأثيرگذار باشيم.

ايـن كـتـاب راهکاری پیش‌نـهـاد می‌دهـد: محتواهـای مفید و مؤثـر توليـدي خـود را معرفی کنیم. در جریان تولید و انتشار چنیـن محتواهایی، بیش از هر کسی، خـود صاحـب اثـر اسـت کـه یـاد می‌گیرد‌؛ چراکـه يـاددادن بهتریـن شـيـوه یادگرفتـن اسـت.»

©️شاهراه تأثیرگذاری
شاهین کلانتری


وقتی حرف اصلی کتاب یک نویسنده این باشد که بدون یاد گرفتن و یاددادن نمی‌توانیم تأثیرگذار باشیم و معتقد باشد که یاد دادن بهترین شیوهٔ یادگیری است به راز تأثیرگذاری خود او پی می‌بریم: فعال بودن «معلم درون» و «شاگرد درون»

اما من به یک راز دیگر هم پی برده‌ام چون متوجه شده‌ام که افراد تأثیرگذار و محبوب جهان، علاوه بر تمام ویژگی‌های معمول افراد موفق، یا «هنرمند درون» پرورش یافته دارند یا «کودک درون» فعال. و معجزه است اگر یک نفر هم «معلم درون» و هم «هنرمند درون» و هم «کودک درون» فعال داشته باشد. هر جا چنین انسانی پیدا کردید بدانید به گنج رسیده‌اید.

من شانس آشنایی با انسان‌های موفق زیادی از سراسر جهان داشته‌ام ولی انسان‌های زیادی ندیده‌ام که جمع این سه مزیت را داشته باشند. تمام تلاشم هم در این ۴۶ سال عمر معلمی و مادری‌ام این بوده که فرزندانم و شاگردانم را با این خصوصیات پرورش دهم تا به تعداد گنج‌های جهان اضافه کنم، و از وقتی مترجم شده‌ام تلاش می‌کنم کتابهایی را برای ترجمه انتخاب کنم که بتوانم انسانهای بیشتری را با این ایده آشنا کنم.

من با تجربهٔ سفر و زندگی در کشورهای مختلف متوجه شده‌ام بیزینس‌های موفقی که ماندگاری و تأثیرگذاری مضاعف دارند علاوه بر خصوصیات سایر بیزنس‌های موفق، یا از مزیت «هنرافزوده» یا از شگرد «گیمیفیکیشن» استفاده می‌کنند. و وقتی می‌توانند از هر دو استفاده ‌کنند به اوج می‌رسند. چون هم هنرمند درون و هم کودک درون انسانها را نوازش می‌کنند.

این یک پست افتخاری است
برای انسان تأثیرگذاری که
«معلم درون» و «هنرمند درون» و «کودک درون» او فعال و پرورش یافته است.

هانیــه علیــایی
🤍۱/۱۰/۲۴
https://t.center/hanieholiaie5
https://t.center/shahinkalantari
شیرینی منیرساز

این شیرینی‌ها رو همکارم منیر روز پنجشنبه برام آورده بود مدرسه. البته بیشتر از این بودن و اگه در شرایط عادی بود همون‌روز یه عکس قشنگ کنار چایی یا قهوه می‌انداختم و محض تشکر برای منیر می‌فرستادم ولی همونطور که گفتم از پنج‌شنبه مریض شده بودم و حوصله شیرینی و عکس نداشتم.

ماجراشم این بود که چهارشنبه که دانش‌آموزا رو‌ برده بودیم بازدید دانشگاه، من و منیر توی مسیر کنار هم نشستیم و صحبتمون خیلی گل انداخت و هر دومون به وجد اومدیم که عجب همکار خفنی دارم.

پنجشنبه توی کلاس بودم که منیر دور از چشم بقیه همکارا اومد جلوی کلاسم برام یه ظرف شیرینی از توی کیفش درآورد و گفت ببر خونه به کسی هم نگو.

از اون روز تا الان این پنج تا موندن که وقتی آوردم توی بشقاب چیدم بخوریم سریع عکسی ساده انداختم که بتونم داستان منیر رو شروع کنم. با اینکه حالم خوب نبود و نه تنها از مریضی دچار ضعف بودم بلکه از بس کارهای متعددی برای انجام داشتم از نگرانی می‌لرزیدم که نکنه نتونم تمومشون کنم. و چنین حالی برام عجیب و بی‌سابقه بود و نفهمیدم از آثار مریضیه یا پیری.
داستان منیر ادامه داره.
🤍۳/۸/۱۵
#روزنگار
https://t.center/hanieholiaie5
پنج | هانیه علیایی
چالش ترجمه‌ورزی6️⃣7️⃣ به لطف مشارکت فعال بعضی دوستان عزیزم رسیدیم به ترجمه‌ورزی شماره ۶۷ و اکنون از همه دوستان گرامی کانال دعوت می‌کنم به این چالش بپیوندند. The snake which cannot cast its skin has to die. As well the minds which are prevented from changing…
پاسخ چالش ترجمه‌ورزی6️⃣7️⃣
متن ترجمه‌ورزی ۶۷ رو از پیج جناب بهروز صفرزاده که فرهنگ‌نامه‌نویس هستن برداشته بودم ولی نمی‌دونم چرا این بار از ترجمه‌ورزی استقبال نشد. ترجمه جناب صفرزاده و ترجمه خودم رو براتون میارم.

The snake which cannot cast its skin has to die. As well the minds which are prevented from changing their opinions; they cease to be mind.
— FRIEDRICH NIETZSCHE

1️⃣ ترجمه بهروز صفرزاده
فرهنگ‌نامه‌نویس

ماری که نمی‌تواند پوست‌اندازی کند محکوم به مرگ است. به همین سان ذهنی که نمی‌تواند اندیشه‌ها و باورهای خود را تغییر دهد دیگر ذهن نیست.

فریدریش نیچه

2️⃣ترجمه هانیه علیایی
ماری که عاجز از پوست‌اندازی باشد محکوم است به مردن و ذهنی که محروم از پردازش و ویرایش باشد محکوم به پوکیدن و پوسیدن.

https://t.center/gozinguye/18478

#چالش‌ترجمه
#جمله‌پردازی
#ترجمه‌ورزی
https://t.center/hanieholiaie5
Forwarded from گزین‌گویه‌ها (بهروز صفرزاده)
ماری که نمی‌تواند پوست‌اندازی کند محکوم به مرگ است. به همین سان ذهنی که نمی‌تواند اندیشه‌ها و باورهای خود را تغییر دهد دیگر ذهن نیست.

فریدریش نیچه
چالش ترجمه‌ورزی6️⃣7️⃣
به لطف مشارکت فعال بعضی دوستان عزیزم رسیدیم به ترجمه‌ورزی شماره ۶۷ و اکنون از همه دوستان گرامی کانال دعوت می‌کنم به این چالش ب
پیوندند.

The snake which cannot cast its skin has to die. As well the minds which are prevented from changing their opinions; they cease to be mind.
— FRIEDRICH NIETZSCHE
#چالش‌ترجمه
#جمله‌پردازی
#ترجمه‌ورزی
https://t.center/hanieholiaie5
قدر عافیت

امروز از ظهر که از مدرسه برگشتم چپیدم لای دوتا لحاف گنده و از سر و‌ گلو و چشم و‌ بینی تا دست و پاهام طغیان کردن و از سرما دارم می‌لرزم در حالیکه همیشه از شدت گرمای اینجا معذب بودم و به معنای واقعی می‌پختم.

راستش یادم نمیاد آخرین بار کی مریض شدم. و همیشه ‌شاکرم و مدیون سبک تغذیه و زندگی سالمم هستم. حداکثر بیماری که در سال‌های گذشته تجربه کردم سردرد بوده، اونم به دفعات معدود. حتی توی کانادای به اون سردی هم یادم نمیاد سرما خورده باشم. ولی امروز در دبی به این گرمی به شدت سرما خوردم.

هیچ دلیلی هم براش نمیبینم و در عجبم. امروز صبح که رفتم مدرسه کاملا سرحال و قبراق بودم. البته از دیروز در مدرسه دوتا اتفاق افتاد که شاید موثر باشن در این مریضی.

دیروز زنگ اول که رفته بودم سر کلاس یازدهم باهاشون قرار امتحان گذاشتم برای امروز و بدون هیچ مقاومتی پدیرفتن.

ولی امروز که خواستم امتحان بگیرم مقاومت کردن و گفتن به چند نفرمون دیروز در مدرسه واکسن (نمی‌دونم مننژیت یا چی) زدن و حالمون خوب نبود که درس بخونیم و الانم حال نداریم. و امتحان عقب افتاد.

دیروز زنگ دوم هم با کلاس دهم برنامه داشتم و قرار امتحان داشتیم. که دیدم مدیر فرستاده دنبالم و خواسته که همراه بچه‌های دوازدهم برم بازدید دانشگاه. بنابراین امتحان رو لغو کردم و سوال‌ها رو دادم که گروهی تمرین کنن و امروز مشابه همونا امتحان بگیرم.

با اینکه دیشب برنامه‌م سنگین بود با حوصله و اشتیاق نشستم و دوباره سوال طرح کردم برای کلاس دهم تا امروز امتحان بگیرم. و چون سوال‌های دیروزشون کمی سخت بودن بچه‌ها اولش که وارد کلاس شدم شروع کردن به سوال پرسیدن و منم استقبال کردم و داشتم با آرامش توضیح می‌دادم چون هنوز سوال‌های جدید تکثیر نشده بود و منتظر بودم از دفتر بفرستن سوالا رو.

تا اینکه بعد از ده دقیقه سوال‌ها اومد و ده دقیقه هم رفع اشکال بچه‌ها تمدید شد تا اینکه اومدم سوال‌ها رو توزیع کنم. ولی وقتی سوال‌ها رو دیدم شاخ درآوردم. چون سوال عربی بودن و من سریع فرستادم دفتر گفتم اشتباه شده و سوال‌ها رو جابجا زدین.

تا مجددا سوال‌ها رو تکثیر کنن بیارن خیلی طول کشید و بچه‌ها مضطرب شدن که وقت کم میارن و چون من خودم هم نگران همین موضوع بودم گفتم امتحان کنسله. و بلافاصله بچه‌ها دو دسته شدن که یه دسته میخواستن امتحان بدن راحت بشن و یه دسته میخواستن امتحان عقب بیفته.

رای‌گیری کردم و نصف نصف شد و بازم جنجال راه انداختن تا اینکه حرف آخر رو زدم و گفتم منم صلاح نمی‌دونم امتحان بدین. چون سوال‌ها رو سخت گرفتم و وقت کم میاد. ولی همین پروسه خیلی برام سنگین تموم شد و اول خودم رو مقصر دونستم که سوال‌ها رو هنگام تحویل که گذاشتن روی میزم نگاه نکردم.

ماجرای اشتباهی تکثیر شدن هم انقدر مضحک بود که تشریحش از حوصلم خارجه.

حالا به هر حال این امتحان دهم دو روزه که طلسم شده و موند برای هفته آینده که کلی نقشه و برنامه دیگه داشتم براش.

حالا موندم از اون بچه‌های یازدهم که واکسن زدن مننژیت گرفتم یا شوکی که از ماجرای تکثیر اشتباهی سوالای دهمی‌ها داشتم مریضم کرد.

یا هم که دیگه پیر شدم و آثار اونه. چون دیگه حتی کفش پاشنه بلند یا حتی لژدار هم نمی‌تونم توی کلاس بپوشم و روزایی که در مدرسه کفش پاشنه‌دار می‌پوشم خیلی خسته و گاهی بداخلاق میشم. و مجبورم یا کفش پیرزنی بپوشم یا اسپرت که در نتیجه با اینکه قدکوتاه نیستم از جلال و جبروتم کاسته میشه. و متاسفانه جدیدا یکی از دغدغه‌های روزانه‌م این شده که امروز کفش چی بپوشم.

🤍۳/۸/۱۰
#روزنگار
#معلمی
https://t.center/hanieholiaie5
پنج | هانیه علیایی
چالش ترجمه‌ورزی6️⃣6️⃣ Postponing a choice rarely solves analysis paralysis. It often amplifies anxiety. The antidote to chronic indecisiveness is not to gather more information. It's to clarify your values. The goal is not to check every box. It's to…
نتیجه چالش ترجمه‌ورزی6️⃣6️⃣

با تشکر فراوان از نرگس‌جان و هلن‌جان برای ترجمه زیباشون منتظر ترجمه سایر دوستان هستیم.

ضمنا نرگس‌جان داستان جالبی برامون دارن از این متن آدام گرنت که برامون نوشتن.

1️⃣ ترجمه نرگس خالدیان:
به تاخیر انداختن انتخاب به ندرت فلج تحلیل را حل می‌کند بلکه اغلب اضطراب را می‌افزاید.

پادزهر تردید شدید جمع‌آوری اطلاعات بیشتر نیست، شفاف کردن ارزش‌هایتان است.

هدف بررسی تمام گزینه‌ها نیست. هدف پیدا کردن گزینه‌ای است که بالاترین اولویت شماست.

آدام گرانت

نرگس: «با این متن تو پیج آدام گرانت برخوردم دوسش داشتم بعد اومدم اینجا شما هم متن را گذاشته بودید همزمانی جالبی شد.
چون خودم با همین موضوع دست و پنجه نرم می‌کردم و انگار جوابم را اینطور پیدا کردم.»

2️⃣ترجمه هلن ترابی
به تعویق‌انداختن‌ انتخاب‌هایتان به ندرت فلج تحلیل را در پی دارد‌. این موضوع بیشتر بر سطح اضطراب شما تشدید می‌‌کند‌.
پادزهر بلاتکلیفی‌ افراطی، نه در جمع‌آوری اطلاعات بیشتر و بیشتر که در شفافیت‌بخشیدن به ارزش‌هایتان‌ نهفته است‌.
هدف این نیست که هر گزینه‌‌ی ممکن را بررسی کنید بلکه هدف آن است که راه‌حلی را پیدا کنید که با اولویت‌های‌ شما بیشترین همخوانی و تناسب را دارد.

- آدام گرانت


#چالش‌ترجمه
#جمله‌پردازی
#ترجمه‌ورزی
https://t.center/hanieholiaie5
چالش ترجمه‌ورزی6️⃣6️⃣

Postponing a choice rarely solves analysis paralysis. It often amplifies anxiety.

The antidote to chronic indecisiveness is not to gather more information.
It's to clarify your values.

The goal is not to check every box. It's to find an option that meets your top priorities.
—Adam Grant

#چالش‌ترجمه
#جمله‌پردازی
#ترجمه‌ورزی
https://t.center/hanieholiaie5
دیگ به دیگ میگه روت سیاه

جلوی دوتا از فروشگاه‌های اطراف مدرسه من از اون کیوسک‌های عروسک شانسی گذاشتن و معمولا ظهرها که از مدرسه برمی‌گردم می‌بینم شاگردام دورش جمع شدن و دارن عروسک شکار می‌کنن. ولی امروز اول صبح که داشتم می‌رفتم مدرسه دیدم یکی از دانش‌آموزای کلاس دوازدهم پای کیوسک عروسک مشغول شکار عروسکه.

در نگاه اول با خودم گفتم چه انتظاری داری این بچه‌ها درسشون عالی باشه وقتی هنوز توی عالم بچگی و عروسک‌بازی سیر میکنن. ولی بلافاصله یادم افتاد خودم هم که معلمشون هستم، سال‌هاست هر جای دنیا که برم این چهارتا عروسک رو همراه خودم می‌برم و اون دوتا ببعی رو جای دخترام که ازم دورن روزی هزار بار بوس و بغل می‌کنم و شبا کنارم می‌خوابونمشون. اون جغد و میمون هم نماد من و همسرم هستن. حالا بماند که جغد کیه و میمون کیه!

از طرفی فردا ۴ آبان تولد دختر اولم مهدیس هست و امروز براش تولد غیابی گرفتم و بهانه‌ای شد داستان عروسک‌هام رو براتون تعریف کنم و عکسشون رو بذارم.
🤍۳/۸/۳
#روزنگار
#معلمی
https://t.center/hanieholiaie5
هنرنمایی در برگه آزمون

هفته پیش از همه کلاس‌هام امتحان گرفتم و دو روزه که دارم یکریز برگه‌های امتحانی دانش‌‌آموزانم رو تصحیح می‌کنم. ولی برعکس تدریس که عاشقش هستم از تصحیح برگه امتحانی چندان خوشم نمیاد و معمولا وقتی در ایران باشم بعضی روزایی که مهمون دارم یا مهمونی هستم برگه‌هام رو با کمک اقوام تصحیح می‌کنم و گاهی پول میدم تا همکارام زحمت بکشن و وقتم رو ذخیره می‌کنم. ولی هنوز اینجا در دبی کسی رو پیدا نکردم برام برگه تصحیح کنه.

همین الان که داشتم برگه‌های زبان کلاس دوازده تجربی رو که هم معلم ریاضی و هم معلم زبانشون هستم تصحیح می‌کردم با این هنرنمایی دانش‌آموزم روبرو شدم و خستگی برگه تصحیح کردنم دراومد.

چقدر کیف می‌کنم وقتی توجه شاگردام به هنر رو می‌بینم و همیشه تشویقشون می‌کنم به هنرورزی، ولی هنوز اوایل سال تحصیلی هست و فرصت چندانی نداشتم تا با هنرهای شاگردام زیاد آشنا بشم. برام جالبه که نام‌خانوادگی این دانش‌آموزم «زیبافر» هست و شاید همین نامش در زیبایی‌آفرینی بی‌تاثیر نباشه.
🤍۳/۷/۲۸
#روزنگار
#معلمی
https://t.center/hanieholiaie5
پنج | هانیه علیایی
عدد طلایی https://t.center/hanieholiaie5/2200
عدد طلایی در دبی

پریروز داشتم توی کلاس یازده تجربی، حل معادلات گویا رو تدریس می‌کردم. کتاب درسی، این بحث رو با معادله طلایی شروع کرده که جوابش به عدد طلایی معروفه و مقدارش حدود ۱.۶ میشه.

میگن هر چقدر نسبت ابعاد مستطیلی به عدد طلایی نزدیکتر باشه چشم‌نوازتره و به همین ترتیب چهره‌هایی که بین اجزاش‌ نسبت طلایی برقرار باشه زیباترن. و موقع عکاسی هم هر چقدر چیدمان اجزای عکس یا طرز فیگور گرفتن به نسبت طلایی نزدیک‌تر باشه عکس قشنگتر میشه.

حتی من از یکی از اساتید فیزیک که شمالی و در کشت و پخت برنج قهار هستن شنیدم که ‌در پختن کته هم بهترین نسبت برای آب برنج برابر عدد طلایی هست. یعنی اگه هر پیمانه برنج رو با ۱.۶ پیمانه آب بپزیم به بهترین پختش میرسیم. داوینچی هم در تابلوی مونالیزا استادانه از این نسبت استفاده کرده و شاید یکی از رازهای محبوبیت مونالیزا همین باشه.

حالا اینها که بماند ولی راستش من در تمام سال‌هایی که توی کلاس درباره مستطیل طلایی حرف می‌زدم و مثال‌های مختلف برای شاگردام می‌زدم نمی‌دونستم قاب دبی هم نسبت طلایی داره و البته تا امسال چندان برام مهم نبود.

اما چرا امسال مهم شد؟ چون پریروز که سر کلاسم در دبی بحث‌ عدد طلایی بود، من نمی‌دونستم قاب دبی هم مستطیل طلایی هست که جزو مثال‌هام بیارمش که بحث برای شاگردای ایرانی دبی‌نشین من جذاب‌تر بشه.

و از طرفی در کمال تعجب، پریشب تلویزیون دبی درباره قاب دبی برنامه داشت و گفت که قاب دبی هم نسبت طلایی داره. منم متعجب از اینکه همون روزی که توی کلاسم تدریس عدد طلایی داشتم شبش تلویزیون درباره عدد طلایی گفت سریع از صفحه تلویریون عکس گرفتم که به شاگردام نشونش بدم.

و البته که در تمام سال‌هایی که توی ایران یا کانادا یا اروپا نسبت طلایی رو تدریس کردم نمی‌دونستم قاب دبی هم نسبت طلایی داره و چندان مهم هم نبود برام. ولی از امسال برام مهم شد و دوست دارم بدونم جلسه آینده که می‌رم کلاس کدوم یکی از شاگردام توی تحقیقات مربوط به عدد طلایی به این موضوع رسیدن یا هیجان‌انگیزتر اینکه کدومشون توی تلویزیون اون برنامه رو دیدن و منتظرن که توی کلاس بگن.
🤍۳/۷/۲۷
#روزنگار
#معلمی
https://t.center/hanieholiaie5
Telegram Center
Telegram Center
Channel