قدر عافیت
امروز از ظهر که از مدرسه برگشتم چپیدم لای دوتا لحاف گنده و از سر و گلو و چشم و بینی تا دست و پاهام طغیان کردن و از سرما دارم میلرزم در حالیکه همیشه از شدت گرمای اینجا معذب بودم و به معنای واقعی میپختم.
راستش یادم نمیاد آخرین بار کی مریض شدم. و همیشه شاکرم و مدیون سبک تغذیه و زندگی سالمم هستم. حداکثر بیماری که در سالهای گذشته تجربه کردم سردرد بوده، اونم به دفعات معدود. حتی توی کانادای به اون سردی هم یادم نمیاد سرما خورده باشم. ولی امروز در دبی به این گرمی به شدت سرما خوردم.
هیچ دلیلی هم براش نمیبینم و در عجبم. امروز صبح که رفتم مدرسه کاملا سرحال و قبراق بودم. البته از دیروز در مدرسه دوتا اتفاق افتاد که شاید موثر باشن در این مریضی.
دیروز زنگ اول که رفته بودم سر کلاس یازدهم باهاشون قرار امتحان گذاشتم برای امروز و بدون هیچ مقاومتی پدیرفتن.
ولی امروز که خواستم امتحان بگیرم مقاومت کردن و گفتن به چند نفرمون دیروز در مدرسه واکسن (نمیدونم مننژیت یا چی) زدن و حالمون خوب نبود که درس بخونیم و الانم حال نداریم. و امتحان عقب افتاد.
دیروز زنگ دوم هم با کلاس دهم برنامه داشتم و قرار امتحان داشتیم. که دیدم مدیر فرستاده دنبالم و خواسته که همراه بچههای دوازدهم برم بازدید دانشگاه. بنابراین امتحان رو لغو کردم و سوالها رو دادم که گروهی تمرین کنن و امروز مشابه همونا امتحان بگیرم.
با اینکه دیشب برنامهم سنگین بود با حوصله و اشتیاق نشستم و دوباره سوال طرح کردم برای کلاس دهم تا امروز امتحان بگیرم. و چون سوالهای دیروزشون کمی سخت بودن بچهها اولش که وارد کلاس شدم شروع کردن به سوال پرسیدن و منم استقبال کردم و داشتم با آرامش توضیح میدادم چون هنوز سوالهای جدید تکثیر نشده بود و منتظر بودم از دفتر بفرستن سوالا رو.
تا اینکه بعد از ده دقیقه سوالها اومد و ده دقیقه هم رفع اشکال بچهها تمدید شد تا اینکه اومدم سوالها رو توزیع کنم. ولی وقتی سوالها رو دیدم شاخ درآوردم. چون سوال عربی بودن و من سریع فرستادم دفتر گفتم اشتباه شده و سوالها رو جابجا زدین.
تا مجددا سوالها رو تکثیر کنن بیارن خیلی طول کشید و بچهها مضطرب شدن که وقت کم میارن و چون من خودم هم نگران همین موضوع بودم گفتم امتحان کنسله. و بلافاصله بچهها دو دسته شدن که یه دسته میخواستن امتحان بدن راحت بشن و یه دسته میخواستن امتحان عقب بیفته.
رایگیری کردم و نصف نصف شد و بازم جنجال راه انداختن تا اینکه حرف آخر رو زدم و گفتم منم صلاح نمیدونم امتحان بدین. چون سوالها رو سخت گرفتم و وقت کم میاد. ولی همین پروسه خیلی برام سنگین تموم شد و اول خودم رو مقصر دونستم که سوالها رو هنگام تحویل که گذاشتن روی میزم نگاه نکردم.
ماجرای اشتباهی تکثیر شدن هم انقدر مضحک بود که تشریحش از حوصلم خارجه.
حالا به هر حال این امتحان دهم دو روزه که طلسم شده و موند برای هفته آینده که کلی نقشه و برنامه دیگه داشتم براش.
حالا موندم از اون بچههای یازدهم که واکسن زدن مننژیت گرفتم یا شوکی که از ماجرای تکثیر اشتباهی سوالای دهمیها داشتم مریضم کرد.
یا هم که دیگه پیر شدم و آثار اونه. چون دیگه حتی کفش پاشنه بلند یا حتی لژدار هم نمیتونم توی کلاس بپوشم و روزایی که در مدرسه کفش پاشنهدار میپوشم خیلی خسته و گاهی بداخلاق میشم. و مجبورم یا کفش پیرزنی بپوشم یا اسپرت که در نتیجه با اینکه قدکوتاه نیستم از جلال و جبروتم کاسته میشه. و متاسفانه جدیدا یکی از دغدغههای روزانهم این شده که امروز کفش چی بپوشم.
🤍۳/۸/۱۰
#روزنگار
#معلمی
https://t.center/hanieholiaie5