دانیال مرتضوی

Channel
Logo of the Telegram channel دانیال مرتضوی
@danialemortazaviPromote
131
subscribers
مردم دو دسته‌اند آنها که فقط تماشا می‌کنند و آنها که فقط تماشا نمی‌کنند مردم دو دسته‌اند توریست‌ها و تروریست‌ها
از سنگِ کودکان مرم و مستدام باش
ای شعرِ عاشقانه جنون کلام باش

رقصی کن آنچنان که "... به میدانم آرزوست"
یک دست زلف دلبر و یک دست جام باش

بیم جنون به عافیت عاقلان بریز
بر جانشان هراس شیوع جذام باش

دیوانگی به شهر بیاور، مبر به دشت
برگیر تیغ و در پی ابن السلام باش

گر می‌زنی به کوه، بزن! لیک با تفنگ!
در هر گلوله منتظر انتقام باش

بر تو حرام گشت اگر آن ماهرو، بجنگ
همچون حسین کشته‌ی ماه حرام باش

فرهادوش چو شور براندازی‌ات گرفت
با کوه نه! معارض اصل نظام باش

از نسبت محاربه پروا مکن رفیق!
مرد ردیف اول این اتهام باش

شیرین به کام خسرو؟ نه! این قصه را دگر
بر فرق خسرو تیشه‌ی حسن ختام باش

#دانیال_مرتضوی @danialemortazavi
برای میرحسین ...

زان گل که به خون بود شناور چه بگویم
از آنهمه پروانه‌ی پرپر چه بگویم

از حنجره‌ی زخمی آواز قناری
از لحظه‌ی اعدام کبوتر چه بگویم

کشتند و ندادند تنش را به کسانش
از این ستم چند برابر چه بگویم

از داغ ندا، غصه‌ی سهراب و ترانه
از قصه‌ی فرزاد کمانگر چه بگویم

کو "برنو" و "پن تیر" که می‌دانم از این پس
با تک تک آن لشکر کافر چه بگویم

خاموشم از آن دست که در جوش و خروشم
خون است دلم جان برادر چه بگویم

زان سرخ زبانت که ز گستاخی‌اش آخر
بر باد شد آن سبزترین سر چه بگویم

در حصری و ما خُرد و خرابیم برادر
ای سیّد اولاد پیمبر چه بگویم ...

#دانیال_مرتضوی "پاییز ۹۱" @danialemortazavi
گیاهخواری اگرچند کار گاوان است
گیاهخوار شدن نیست کار هر گاوی!
#دانیال_مرتضوی @danialemortazavi
چه کشته؟ آنکه به نعشش کفن نداشته باشد
کفن؟! که پیرهنی هم به تن نداشته باشد

بدن نداشته باشد ز ضرب سمّ ستوران
علاوه آنکه سری بر بدن نداشته باشد

فتاده، ضجه‌ی طفلان ز خیمه بشنود اما
به خیمه قدرت بازآمدن نداشته باشد

نه سر، نه تن، نه کفن، آنچنانکه هرچه بجویی
ز داشتن اثری مطلقاً نداشته باشد

پرنده‌ی ز هوا رسته آن پرنده که حتی
به سینه‌اش هوس پر زدن نداشته باشد

چنین فنا شدنی را چه جای بانگ اناالحق
صدا نیاید از آنکس که من نداشته باشد

به کار عشق چنان بوده‌ای که هر کس و ناکس
پس از تو زهره‌ی عاشق شدن نداشته باشد

#دانیال_مرتضوی @danialemortazavi
پای تا سر همه پوشیده سراسر از سطل
شهر این گستره‌ی دلهره‌آور از سطل

شهر این توده‌ی تاریک که در پیش نظر
قد علم کرده و پا برده فراتر از سطل

پی در بردن جانند چه خرد و چه کلان
در پی نان چه مونث چه مذکر از سطل

بالله از عدل علی هم به همین خرسندند
گر شود روزی‌شان سهم برابر از سطل

طمع فضل و کرامات از این حال مدار
نتوان رفت به معراج پیمبر از سطل

ای شنیده أنا محروم از آن سر از طشت
بشنو اینک أنا مظلوم از این سر از سطل

بهراسید ز روزی که ورق برگردد
شود اوضاع زمان یکسره دیگر از سطل

شود اوضاع زمان یکسره دیگر! چه زمان؟
روزی ار سر کشد این خلق نگون‌سر از سطل

دست از جیب و سر از جیب چو بیرون آرند
سر هر کوچه ببندند چو سنگر از سطل

سر هر سنگر پرچم زند از داس و چکش
بشکفد سر به سر آن رایت احمر از سطل

آن زمان که نه علی ماند و نه حوض علی
سوی رهبر برود این همه لشکر از سطل

شعله محشر کند آتش بکند رستاخیز
فوران گیرد سیمرغ و سمندر از سطل

شهر را ولوله‌ی حق حق و هوهو گیرد
بدر آید رقصان شمس قلندر از سطل

روی آرد آن دم در دستش تیغ دو دم
سوی ارباب ستم حیدر صفدر از سطل

جرَیان یابد چون رود مذابی در شهر
خون غلغل‌زن هفتاد و دو پیکر از سطل

ناگهان محشر آواز قناری از سطل
ناگهان لشگر پرواز کبوتر از سطل

#دانیال_مرتضوی @danialemortazavi
بسوی خویش ببستم ره
که السّلامةُُ فِی الوَحدَة
ز هر طرف چو شدم آگه
که السّلامةُُ فِی الوَحدَة

که راه نیست در این مأمن
که دست کس نرسد بر من
مگر که مرگ رسد ناگه
که السّلامةُُ فِی الوَحدَة

نخواهم اینکه به خلوت خود
دمی قرین کسی باشم
تو گو که مهر بوَد یا مه
که السّلامةُُ فِی الوَحدَة

اسیر رنج نمی‌گشتی
ز دست جور کسان یوسف!
چو بر نمی‌شدی از آن چَه
که السّلامةُُ فِی الوَحدَة

به خُلق حق متخلّق شو
شبیه حضرت خالق شو
نخواست جفت و شریک آن شه
که السّلامةُُ فِی الوَحدَة

بسوی خویش ببستم ره
که السّلامةُُ فِی الوَحدَة
ز هر طرف چو شدم آگه
که السّلامةُُ فِی الوَحدَة

*و این کلام اویس قرنی است که فرمود: آرام و سلام در یکّگی و تنهایی‌ست. فرمود: السّلامةُُ فِی الوَحدَة

#دانیال_مرتضوی @danialemortazavi
مردم دو دسته‌اند:
آنها که فقط تماشا می‌کنند
و آنها که فقط تماشا نمی‌کنند
مردم دو دسته‌اند:
توریست‌ها و
تروریست‌ها

#دانیال_مرتضوی @danialemortazavi
حتی اگر تسلیم شد بازداشتش نکنید بکشید
دستور این بود
نه در جبهه‌های جهاد
نه در کوه‌های "تورابورا"
در خانه‌اش و در کنار خانواده‌اش
پیدایش کردند و خلاصش کردند
کشتند
و دستور این بود که خاکش نکنند
که هر باد سرگردانی می‌توانست به تورنادویی بزرگ بدل شود اگر بر مزارش می‌گذشت
و ماهیان کوچک ممکن بود برای فاتحه‌خوانی از آب بیرون بزنند
و ماهیان کوچکی که از آب بیرون می‌زنند
دیگر ماهیان کوچکی نیستند
به آبش انداختند
از عرشه‌ی ناو "یواس‌اس‌وینسون"
کوسه‌ها خون باقیمانده در رگانش را در میان خود تقسیم کرده‌اند
و هر روز به تبرک قطره‌ای در دهان کودکانشان می‌چکانند
اقیانوسها هیچگاه آرامگاه او نشد
این سونامی‌های بزرگی که می‌آید نشانه‌اش!

#دانیال_مرتضوی @danialemortazavi
آن روز حیا و شرم را قی کردند
نیرنگ و فریب را پیاپی کردند

آن روز به سر زدند و گریان گشتند
بر اُشتر صالحی که خود پی کردند

آن روز که روز حیله‌ی شیطان بود
آن روز که نام آن "نه دی" کردند

#دانیال_مرتضوی @danialemortazavi
ﺑﺮﯾﺰ ﺑﺎﺩﻩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ بدر ﺷﻮﯾﻢ ﺑﺮﺍﺩﺭ
ﺧﺒﺮ ﺷﻮﯾﻢ ﻭ ﺯ ﺧﻮﺩ ﺑﯽ‌ﺧﺒﺮ ﺷﻮﯾﻢ ﺑﺮﺍﺩﺭ

ﭼﻘﺪﺭ ﺑﺎﺩﻩ‌ﯼ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﺯﺩﻥ ﺯ ﺧﻮﻑ ﺷﺮﯾﻌﺖ
ﺑﺮﯾﺰ ﺗﺎ ﮐﻪ ﺳﺮﺍﭘﺎ ﺟﮕﺮ ﺷﻮﯾﻢ ﺑﺮﺍﺩﺭ

ﺑﺮﯾﺰ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﺳﺮﺥ‌ﺗﺮ ﺷﻮﯾﻢ ﺣﺮﯾﻔﺎ
ﺑﺮﯾﺰ ﺗﺎ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﺮ ﺳﺒﺰﺗﺮ ﺷﻮﯾﻢ ﺑﺮﺍﺩﺭ

ﺯ ﻫﺮ ﮐﺮﺍﻧﻪ ﺭﻭﺍﻥ ﺳﺎﺯِﻣﺎﻥ ﺑﻪ ﻓﺘﺢ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ
ﮐﺰﺍﻥ ﻣﯿﺎﻧﻪ ﻣﮕﺮ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺷﻮﯾﻢ ﺑﺮﺍﺩﺭ

ﺗﺒﺮ ﺩﮔﺮ ﻧﻨﻬﻢ ﺭﻭﯼ ﺷﺎﻧﻪ‌ﯼ ﺑﺖِ ﺍﻋﻈﻢ
ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺑﺘﮑﺪﻩ ﺍﯾﻦ‌ﺑﺎﺭ ﺍﮔﺮ ﺷﻮﯾﻢ ﺑﺮﺍﺩﺭ

ﻟﺒﺎﻟﺒﻢ ﮐﻦ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﯽ ﭼﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﻡ ﺷﻮﺭﺵ
ﺟﺮﻗﻪ‌ﺍﯼ ﭼﻮ ﺯﻧﯽ ﺷﻌﻠﻪ‌ﻭﺭ ﺷﻮﯾﻢ ﺑﺮﺍﺩﺭ

ﻣﺒﺎﺩﻡ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺳﺮﯼ ﻣﺎﻧﺪﻡ ﺑﻪ ﺷﺎﻧﻪ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ
ﺧﺪﺍ ﮐﻨﺎﺩ ﮐﻪ ﺑﯽ‌ﺳﺮ بسر ﺷﻮﯾﻢ ﺑﺮﺍﺩﺭ

ﺑﺮﯾﺰ ﺑﺎﺩﻩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺧﻮﺩ بدر ﺷﻮﯾﻢ ﺑﺮﺍﺩﺭ
ﺧﺒﺮ ﺷﻮﯾﻢ ﻭ ﺯ ﺧﻮﺩ ﺑﯽ‌ﺧﺒﺮ ﺷﻮﯾﻢ ﺑﺮﺍﺩﺭ

#دانیال_مرتضوی @danialemortazavi
دیوار تنم
سرحد اتحاد جماهیر شورم
پرده‌ی آهنین بلوک اشراق منم
دیوار برلین تنم؛
که پناه داده جانم را ایمانم را در خویش
یک روز فروخواهدریخت این دیوار
این بار از شرق به غرب
تا هیچ کرانه‌ای افق به خون نشستن خورشیدی آفتابی نباشد
و فتح خواهد کرد جهان را
ارتش سرخی که در رگ‌های من است

#دانیال_مرتضوی @danialemortazavi
از خوف مرگ خون به رگ شهر لخته است
مردن برای خلق، دکانی که تخته است
دور سترونیست که اوضاع روزگار
چیزی شبیه آلت مردان اخته است

با این جماعت آه که این کارمایه نیست
تو پایه‌ای ولی کسی افسوس پایه نیست
این قوم سر به جیب تغافل کشیده‌اند
با این جماعت آه جگر نیست خایه نیست

آن روزها که سر به سر از سبز رنگ بود
آن روزها که دغدغه‌ی نام و ننگ بود
دریا که هیچ در دل آن شورش سترگ
هر تنگ آشیانه‌ی چندین نهنگ بود

این مرغ‌ها ز تخم ابابیل نیستند
از پشت هر که‌اند ز هابیل نیستند
موسی خلاص ساز خودت را عبور کن
این قوم مرد رد شدن از نیل نیستند

دُرّ وجود خویش به خاشاک می‌کشی
هی زخم را به سینه‌ی صد چاک می‌کشی
سید چه می‌کنی سر این پرتگاه ژرف
با پای خویش تن به دل خاک می‌کشی

رودی که در تو بود به دریا رسیده است
برجی که ساختی به ثریا رسیده است
این قصه را رها کن و بگذار ای عزیز
کار جنونتان به تماشا رسیده است

بگذر از این مصاف و سر کار خود بگیر
برگرد و باز گرمی بازار خود بگیر
حالی ز اهل بیت پریشان خود بپرس
احوال دختران گرفتار خود بگیر

جز عصرهای کافه و سیگار نیستیم
ما مرد تاب خوردن بر دار نیستیم
نامرد مردمیم که در غیرت و شرف
یک تار موی مادر ستار نیستیم

در خون فتاده بود حسین و خموش ما
آن کاروان به شیون و شین و خموش ما
ما کوفیان فاجعه تکرار می‌شویم
در حصر مانده میرحسین و خموش ما

#دانیال_مرتضوی @danialemortazavi
جز تیرگی چه بود که در این سواد بود
کو آنکه غیر از اینش از این ملک یاد بود

بانگی نخاست هیچ از این گورزار و گاه
بانگی که خاست ناله‌ی موهوم باد بود

این سالهای زهر که در #حصر بوده‌ای
بازار پهلوانی و مردی کساد بود

ما مردگان حیاتی اگر هم که داشتیم
در زمره‌ی حیات نبات و جماد بود

خون حسین و خون سیاووش اگر که بود
در ما اسیر یخ‌زدن و انجماد بود

آن عهد بین ما و شما شرم بادمان!
ما را ز یاد رفت و شما را به یاد بود

حبسی که هشت‌سال کشیدی برای خلق
یک‌لحظه‌اش هم از سر ملت زیاد بود

ای سرو پنجه‌برده به سرپنجه‌های باد
دردا که در کف آنچه ترا ماند باد بود

پیش از تو ملک حجتِ اسلام کم نداشت
ملا و شیخ و آیتِ عظمی زیاد بود

اما بحق که بر تو فقط درخور و سزاست
آن جامه‌ای که بر تن اینان گشاد بود

#دانیال_مرتضوی @danialemortazavi
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رنگ نیرنگشان نگیردتان!
الحذر زین جماعت خناس!
زدن سوت هتک حرمت بود،
یا به شهرالحرام قتل‌الناس؟
#دانیال_مرتضوی @danialemortazavi
ما را ببند بر سر زلف رهای خویش
پر ده چو بادبادکمان در هوای خویش

آن دور باطلیم که یک‌عمر سر زدیم
در انتهای کار خود از ابتدای خویش

هرگز نمی‌رسیم به خود ما که سالهاست
افتاده‌ایم در عقب جای پای خویش

تنها که بی‌خطایی صیاد شرط نیست
بس صیدها که مانده به جا از خطای خویش

امّیدمان به لطف سرانگشتهای توست
مایی که چون حباب پریم از هوای خویش

باید که سینه را بدرم تا که پرکشند
پروانه‌های سر زده از تنگنای خویش

از خویشتن برون کنم این خویش را سپس
در خویشتن ترا بنشانم به جای خویش

ای صاحب دمی که در آن دم خدا شنید
زان حنجر بریده نفیر صدای خویش

ای آنکه در متابعت توست بعد تو
هر کس بقای خویش گرفت از فنای خویش

الحق که جای گریه بر آن لحظه‌ی سترگ
باید بپا کنیم بساط عزای خویش

ما را چه جای آنکه سلامت دهیم، خود
سر ده سلام بر سر از تن جدای خویش

#دانیال_مرتضوی @danialemortazavi
موعود تا نیامد از او گفتگو نکن
این ‌نقشه را مگر به ‌همان ‌وقت رو نکن

اکنون به آسمان ‌نه به‌ انسان ببند امید
دیگر به‌ هیچ ‌قبله بجز خویش رو نکن

آن ‌تک‌سوار صاحب ‌امر خدای را
جز در میان آینه‌ها جستجو نکن

این‌ صبح بردمیده‌ ز جان نیام را
جز در میان سینه‌ی ظلمت فرونکن

وین زخم‌های سرزده‌ی چاک‌چاک را
دیگر به‌ انتظار و توکل رفو نکن

بس‌کن! دعای ما به‌ اجابت نمی‌رسد
زین ‌بیشمان زبانزد و بی‌آبرو نکن

ماییم و بخل ‌ابر و بیابان و تشنگی
آبی‌ که مانده‌ است حرام وضو نکن

برگیر مَشک و باز به‌ شط زن که‌ تشنه‌ایم
در اوج روضه روضه‌ی آب و عمو نکن

آری به ‌آسمان ‌نه به‌ انسان ببند امید
دیگر به ‌هیچ ‌قبله بجز خویش رو نکن

#دانیال_مرتضوی @danialemortazavi
جناب عشق ز جان بیشتر نمی‌گیرد
که آن کریم جز این مختصر نمی‌گیرد

سری سلامت اگر ماند شک به ‌عشقش کن
که عشق چون برسد غیر سر نمی‌گیرد

چه سر؟ سری که نشسته به‌ گردنی چون موی
نه گردنی که به ‌زورش تبر نمی‌گیرد

سر از اسامه بگیرد بگیرد ار ز عرب
که از امیر کویت و قطر نمی‌گیرد

هزار یار گرفتی و باز یار دگر!
ز عشق سوخته یار دگر نمی‌گیرد

ز عشق سوخته را شور عشقِ دیگر نیست
به‌ هیچ خاکستر شعله درنمی‌گیرد

که برق، خرمن پربار را زند ای ‌دوست!
شرر به ‌دامن هر بی‌ثمر نمی‌گیرد

وگرچه بی‌پدرومادر است حضرت عشق
سراغ خانه‌ٔ هر بی‌پدر نمی‌گیرد

که ماکیانِ پی آب و دان و جفت و جماع
بسوی خانه‌ٔ خورشید پر نمی‌گیرد

سخن بس است که این نیست کار همچو منی
چو عشق سر برسد غیر سر نمی‌گیرد

#دانیال_مرتضوی @danialemortazavi
Telegram Center
Telegram Center
Channel