چادرانه

Channel
Logo of the Telegram channel چادرانه
@chadoranehPromote
659
subscribers
6.8K
photos
1.74K
videos
830
links
❀﴾﷽﴿❀ مهم تر ازخودِ چادر، زندگی #چادرانه است ، حتی اگر چادرسرت نکرده باشی...✨ 🌷چادرانه🌱سبک زندگی چادری ها🌷 #کپےباذکر‌صلواتےبر‌فاطمه‌زهرا‌حلالت https://t.center/HarfinoBot?start=a6daf88da13b61e گروه حمایتمون : https://t.me/+QINJuikssB5mYmU0
🎥 شب پاییزیتون آروم 🍂❤️
چادرانه
#گذر_از_غم #پارت_19 _عزیز این آقا طاها یه جوری نیست؟ انگار مشکل داره عزیز قهقه ای زد و گفت: -عزیزم نه هیچیش نیست با اخلاقش آشنا نیستی _خوب منم همین اخلاقش رو میگم یه جوریه _دختر گلم طاها مذهبیه نمیدونم منظورم رو متوجه میشی یا نه _خوب اونجا هم آدما مذهبی…
#گذر_از_غم

#پارت_20

_نه منظورم نگاه معمولی نیست منظورم به موی نامحرم یا بدن نامحرم،مثال کلافه بودن الان طاها
به خاطر نداشتن شال تو بود سعی می کرد به موهات نگاه نکنه
_عزیز من میگم این یه جوریه آخه کدوم مرد اینطوریه
_حالا کم کم آشنا میشی تو ایران از این دسته مردا زیاده
_واقعا چه جالب دوست دارم با تفکراتشون آشنا بشم،یعنی من بخاطر آقا طاها حجاب بگیرم
شونه ای بالا انداخت و گفت:
_اگه بتونی که خوبه
بعد از مکث کوتاهی ادامه داد:
این بچه سال تا ماه تو این عمارت نمیاد حالا فکر کنم دیگه سال تا ماه هم نیاد
_چرا مگه مشکلش با عمارت چیه اینکه دیگه نامحرم نیست
لبخندی زد و گفت:
این عمارت از ارث رسیده به طاها ولی طاها از تجمالت اینطوری خوشش نمیاد الانم رفت خونه ی
پشت عمارت یعنی پدر بزرگت برای اینکه طاها رو بتونه حداقل چند روزی اینجا نگه داره یه سوئیت
کوچیک براش پشت عمارت ساخت که هر وقت می اومد اینجا راحت باشه
باورم نمی شد مگه میشه کسی این همه رفا و زیبای رو نخواد این دیگه کیه از عجیبم عجیبتره چه
شانسی هم داشته این عمارت بهش ارث رسیده کاش میدادن به من
_یعنی اینجا زندگی نمی کرده؟
_نه خودش خونه داره جای دیگه ولی این چند ماه به خاطر قولی که پدر بزرگت برای تنها نذاشتن من ازش گرفته نقل مکان کرده اینجا
-جالبه،یعنی همه خانواده تفکرشون اینه؟منظورم بچه های خاله ها
چادرانه
#گذر_از_غم #پارت18 _باشه میگم حالا تو یه کم کنار بیا تازه اومده کل عمرش توی یه کشور دیگه بوده اینجوری بزرگ شده کم کم آشنا میشه _باشه عزیز من برم خداحافظ _خدا نگهدارت عزیزم بعد از گرفتن لیست خرید از گلی خانم بدون نگاه کردن به رُز از عمارت خارج شدم ،تصمیم…
#گذر_از_غم

#پارت_19

_عزیز این آقا طاها یه جوری نیست؟ انگار مشکل داره
عزیز قهقه ای زد و گفت:
-عزیزم نه هیچیش نیست با اخلاقش آشنا نیستی
_خوب منم همین اخلاقش رو میگم یه جوریه
_دختر گلم طاها مذهبیه نمیدونم منظورم رو متوجه میشی یا نه
_خوب اونجا هم آدما مذهبی داره ولی اینطوری نیستن که
_عزیزم مذهبی که من میگم با چیزی که تو توی آمریکا دیدی فرق داره برای طاها دیدت دختر بدون پوشش گناه یعنی چطور بگم کلا دیدن جنس مخالف براش نهی شده است
_واقعا مگه میشه یعنی پسری با این سن با جنس مخالف رابطه نداره پس با دوس*ت دخت*رش چطور میگرده؟
دوباره صدای خنده عزیز بلند شد:
-وای دختر تو چقد بانمکی یه درصد فکر کن طاها دوست دختر داشته باشه پیش خودش نگی
چشمام از تعجب باز موند:
-یعنی میخواید بگید تا این سن دوست دختر نداشته
دستم رو توی دستش گرفت و گفت:
دخترم بهت حق میدم با این مسائل آشنا نباشی چون کل عمرت جای بودی که خبری از این چیزا نبوده یه توضیح  کوچیک بهت میدم توی دین اسلام  نگاه به نامحرم گناهه و همینطور رابطه داشتن
زن و مرد نامحرم هم گناه مگه اینکه به قصد ازدواج باشه
-یعنی کلا نباید به کسی نگاه کنن مگه میشه؟
چادرانه
#گذر_از_غم #پارت_17 صبح آماده شدم برای رفتن به دفتر وقتی به جلوی عمارت رسیدم دهنم ازدیدن صحنه روبه روم باز موند رُز بالباس ورزشی بازی توی باغ مشغول ورزش بود نگاهم رو دزدیدم وباخودم گفتم: -خدای من حالا این روکجای دلم بزارم انگار آشنایی باحجاب نداره پووف کارم…
#گذر_از_غم
#پارت18

_باشه میگم حالا تو یه کم کنار بیا تازه اومده کل عمرش توی یه کشور دیگه بوده اینجوری بزرگ شده کم کم آشنا میشه
_باشه عزیز من برم خداحافظ
_خدا نگهدارت عزیزم
بعد از گرفتن لیست خرید از گلی خانم بدون نگاه کردن به رُز از عمارت خارج شدم ،تصمیم گرفتم
ظهر رو توی دفتر سر کنم تا رز هم راحت باشه هرچند راحت بود بهتره بگم تا خودم راحت باشم
غروب بعد از خرید لیست گلی خانم خسته وارد عمارت شدم خریدارو توی آشپزخونه گذاشتم سراغ
عزیز رفتم با رُز تو پذیرای نشسته بودن خدا رو شکر این بار لباسش بهتره ، حداقل به جای تاپ صبح یه بلوز آستین بلند تنش کرده و البته بدون روسری یا شال
_سلام
عزیز:سلام پسرم خسته نباشی چرا ظهر نیومدی ؟
رز:سلام خسته نباشید
-ممنون،یه کم کارداشتم عزیز
انگار کلفگیم رو فهمید چون با لبخندی بهم گفت:
پسرم یه کم استراحت کن الان عمه هات میان
از خدا خواسته باشه ای گفتم و سمت خونه پشتی رفتم
*
از زبان رز
نگاهم به طاها بود که داشت از عمارت خارج می شد،این چرا اینجوریه انگار
همش معذبه یه چیزیش میشه ،صبح وقتی من رو دید انگار جن دیده راستش یه کم از برخورد سردش ناراحت شدم
جوری رفتار می کرد انگار من وجود ندارم رو به عزیز گفتم:
آمادهههه؟
3
2
1
بریم واسه پارت گذاری🥹🤝🏻
💔

اعطا نشان فتح درجه ۱ به سردار امیرعلی حاجیزاده فرمانده هوافضا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی توسط مقام معظم رهبری ۱۴۰۳/۷/۱۵.
ما دهه هشتادیا؛
سنمون به دفاع مقدس نمیخوره..
تانک و موشک ندیدیم.. ولی،
جنگ ترکیبی مال نسل ماست!
ما جنگ سیاسی، فرهنگی، دینی، کلاسیک، دیپلماسی، مجازی و...
همشو با هم تجربه کردیم:)
چادرانه
‌ چالش جمعی #من_یک_مبارزم🤺 #مثل_یوسف_فرار_کن🏃🏻‍♂ وقتشه همــین الان یهــویــی برای اوردن لبخند روی لبای امــام زمان یک مـبـارزه با نفس کوچولو بکنیم😉 مثلا از گــرو‌ه هــای مختلطی که تــوش عضو هستی لفت بدی👊🏻یا چــیزایــی کــه مــیـدونــی اگــه امــــام زمــان…
.
اول از همه این چالش جمعی رو از
پــاکــســازی گــوشی شــروع میکــنــیــم😍

و فقط شامل پاکسازی گوشی نمیشه و
پاکسازی گوشی فقط یکی از زمینه های
پــاک بــودن هست ☺️ تو این چــالــش
گروهــی ما با هم یــاد میگیریم و تــلــاش
میکنیم از موقعیت‌ های #گناه فرار کنیم🏃🏻‍♂

‌پس شرکت تو این چالش برای همه‌ی
اونایی که از گناه خسته شدن از واجباته😉
چادرانه
صفحه :۶۵/ از سوره: آل عمران/آیه۱۱۶ تا سوره آل عمران/آیه:۱۲۱ ‏
صفحه :۶۷/ از سوره: آل عمران/آیه۱۳۳ تا سوره آل عمران/آیه:۱۴۰

چالش جمعی #من_یک_مبارزم🤺

#مثل_یوسف_فرار_کن🏃🏻‍♂

وقتشه همــین الان یهــویــی برای اوردن
لبخند روی لبای امــام زمان یک مـبـارزه
با نفس کوچولو بکنیم😉

مثلا از گــرو‌ه هــای مختلطی که تــوش
عضو هستی لفت بدی👊🏻یا چــیزایــی
کــه مــیـدونــی اگــه امــــام زمــان بــبــیــنه
ناراحت میشه رو پاک کنی از گوشیت
مثلـا؛ عــکــس، فــیلــم، چــت و خـلـاصــه
هرچی که امام دوسش نداره رو حذف کن😇

فــقــط به عــشــق اون لبــخنــدِ قشنگــش
از امروز #مبارزه رو شروع کن😍👏🏻
‌‌
#خودسازی_یا_دِگرسازی ؟🤔

بـرای زمــینـه سـازی مــناسب دیــدم اول از
همه مخاطبم رو اون مذهبی هایی بدونم
که حسابی از خودشون غافل شدن وفقط
دنبال تغییر این و اون هستن😫

اینو برای تویی میگم که مذهبی هستی و
میخوای تو سرباز سپاه امام زمان باشی:

1_ اول از خودت غافل نشو 🚫
2_ در کنار اینکه خودسازی میکنی و برای
خودت وقت میزاری از بقیه فراموش نکن

پ،ن؛ زود از پست ها نتیجه گیری نکنین
این پــستهـا هنوز ادامه داره و تصور نکنین
دارم میگم فقط مشغول خودتون بشین و
به بقیه کاری نداشته باشین!☺️
چادرانه
#گذر_از_غم #پارت_16 عزیز امشب با اومدن دختر عمه مهری بار سنگینی از روی دوشم برداشته شد این چندماه هرجا گشتم ردی ازشون نبود همش میترسیدم هیچ وقت نتونم پیداشون کنم خداروشکر خیالم راحت شد دستی به سرم کشید و گفت: -میدیدم چقدر کلافه ای بعضی روز ها که کلافگیت…
#گذر_از_غم

#پارت_17

صبح آماده شدم برای رفتن به دفتر وقتی به جلوی عمارت رسیدم دهنم ازدیدن صحنه روبه روم باز موند رُز بالباس ورزشی بازی توی باغ مشغول ورزش بود نگاهم رو دزدیدم وباخودم گفتم:
-خدای من حالا این روکجای دلم بزارم انگار آشنایی باحجاب نداره پووف کارم درومد کاش میشد تااینجاست من به عمارت نیام ولی....
باصدای سلام دادنش به خودم اومدم:
-سلام آقا طاها صبح بخیر
کلافه سلامی دادم وباعجله به سمت عمارت رفتم برای دیدن عزیز:
-سلام عزیزصبح بخیر
-سلام پسرم صبح بخیر
-عزیز من میرم دفتر کاری بامن نداری؟
-چرا پسرم بی زحمت لیست خریدروازگلی بگیر وتهیه کن برای شمام میخوام بگم زری و لیلا بیان تابا رز آشنا بشن
-چشم عزیز دیگه؟
-دیگه سلامت باشی
بعد کمی ممن کردن به عزیز گفتم:
-عزیز رز رو توی حیاط دیدم خوب.....خوب
خندیدوگفت:
-خوب لباسش اره؟
کلافه پوفی کشیدم:
-عزیز خواهش میکنم بهش بگو درست نیست با این لباس آخه....
چادرانه
#گذر_از_غم #پارت_15 من دیگه میرم شما هم استراحت کنید فردا بیشتر دراین مورد صحبت میکنیم -ممنون شب بخیر باشه بخیر آرومی اتاق رو ترک کرد: -عجب آدم عجیبی بود تمام مدت حس کردم مخاطبش زمینه واقعا چرا همش به زمین نگاه می‌کرد؟ **** از زبان طاها ازاتاق مهمان خارج…
#گذر_از_غم

#پارت_16

عزیز امشب با اومدن دختر عمه مهری بار سنگینی از روی دوشم برداشته شد این چندماه هرجا گشتم ردی ازشون نبود همش میترسیدم هیچ وقت نتونم پیداشون کنم خداروشکر خیالم راحت شد
دستی به سرم کشید و گفت:
-میدیدم چقدر کلافه ای بعضی روز ها که کلافگیت رو میدیدم دلخور میشدم ازحاجی مهدی که این بار رو روی دوش تو گذاشت
دستش رو بوس*یدم وگفتم:
-دیگه تموم شد خداروشکر
-عزیز بزار کمک کنم بریم اتاقت
-خودم میرم پسرم توبرو استراحت کن من فعلا نمیخوابم
-چیزی لازم نداری؟
-نه عزیزم گلی بیداره برو
-پس من میرم خونه پشتی کاری بود خبرم کن
-باشه پسر گلم شب بخیر
بازگفتن شب بخیری از عمارت خارج شدم نگاهم رو به آسمون دوختم و از ته دل یکبار دیگه به خاطر پیداشدن عمه خداروشکری گفتم ولی با یادآوری بیماریش دلم گرفت
بیچاره عمه توی غربت چه عذابی میکشه الان

خاطرات کمی ازش یادم مونده بود حق عزیزه رزدقیقا شبی به عمه است عمه ته تغاری بودوعزیز همه مخصوصا باباکه حسابی دوسش داشت وهمین باعث خیلی به خونه ماسربزنه والبته من رو هم خیلی دوست داشت خداکنه مثل عمه لیلا و زری نباشه
چادرانه
#گذر_از_غم #پارت_14 -چ...چی؟...سرطان..وای خدای من کلافه چنگی به موهاش زدوگفت: -حالاچکارکنیم؟چطوری به عزیز بگیم -من باید هرچه سریع تر برگردم وقتم زیاد نیست یعنی مامان وقت زیادی نداره به پیوند مغزواستخوان نیاز داره متاسفانه آزمایش من منفی بود ونمیدونم از من…
#گذر_از_غم

#پارت_15

من دیگه میرم شما هم استراحت کنید فردا بیشتر دراین مورد صحبت میکنیم
-ممنون شب بخیر
باشه بخیر آرومی اتاق رو ترک کرد:
-عجب آدم عجیبی بود تمام مدت حس کردم مخاطبش زمینه واقعا چرا همش به زمین نگاه می‌کرد؟
****
از زبان طاها
ازاتاق مهمان خارج شدم ورفتم سراغ عزیز غرق فکر مشغول خوردن چایی بود آروم کنارش نشستم
وگفتم:
-عزیز خوبی؟
به خودش اومدوجواب داد:
-خوبم...طاها ازاین بهتر نمیشم یعنی بالاخره انتظارم تموم شد؟دیگه مهری رومی بینم قبل مرگم
-انشاالله سالها سلامت باشید آره به زودی میبینید
-طاها دخترش رو دیدی؟خدای من چقدر نازه عین مهریه همین لحظه که دیدمش شباهتش باعث تعجبم شد ولی فکر نمیکردم دختر مهری باشه
سرس به تایید حرفش تکون دادم ادامه داد:
ولی خیلی سرد،نیست؟
-عزیزجون بهش حق بده تاحالا ما رو ندیده وقتی مهربونی شمارو ببینه همچی درست میشه نگران نباشید
-آره.....آره....درست میگی باید بهش وقت بدیم
More