#گذر_از_غم#پارت_20_نه منظورم نگاه معمولی نیست منظورم به موی نامحرم یا بدن نامحرم،مثال کلافه بودن الان طاها
به خاطر نداشتن شال تو بود سعی می کرد به موهات نگاه نکنه
_عزیز من میگم این یه جوریه آخه کدوم مرد اینطوریه
_حالا کم کم آشنا میشی تو ایران از این دسته مردا زیاده
_واقعا چه جالب دوست دارم با تفکراتشون آشنا بشم،یعنی من بخاطر آقا طاها حجاب بگیرم
شونه ای بالا انداخت و گفت:
_اگه بتونی که خوبه
بعد از مکث کوتاهی ادامه داد:
این بچه سال تا ماه تو این عمارت نمیاد حالا فکر کنم دیگه سال تا ماه هم نیاد
_چرا مگه مشکلش با عمارت چیه اینکه دیگه نامحرم نیست
لبخندی زد و گفت:
این عمارت از ارث رسیده به طاها ولی طاها از تجمالت اینطوری خوشش نمیاد الانم رفت خونه ی
پشت عمارت یعنی پدر بزرگت برای اینکه طاها رو بتونه حداقل چند روزی اینجا نگه داره یه سوئیت
کوچیک براش پشت عمارت ساخت که هر وقت می اومد اینجا راحت باشه
باورم نمی شد مگه میشه کسی این همه رفا و زیبای رو نخواد این دیگه کیه از عجیبم عجیبتره چه
شانسی هم داشته این عمارت بهش ارث رسیده کاش میدادن به من
_یعنی اینجا زندگی نمی کرده؟
_نه خودش خونه داره جای دیگه ولی این چند ماه به خاطر قولی که پدر بزرگت برای تنها نذاشتن من ازش گرفته نقل مکان کرده اینجا
-جالبه،یعنی همه خانواده تفکرشون اینه؟منظورم بچه های خاله ها