بی همگان...

#حسین
Канал
Логотип телеграм канала بی همگان...
@bi_to_be_sar_nemishavaddПродвигать
250
подписчиков
406
фото
231
видео
29
ссылок
درد دل نامه ی خودمانی... دردی که ز تو در دلم آرام گرفت پرداخته کی شود به صد دریا اشک... https://t.center/HarfBeManBOT?start=HBM13567709
#بسم_الله_الرحمن_الرحيم
#قربة_الی_الله

.
می‌روی؟ باشد، ولی رسم است هنگامِ وداع
یکدگر را گرم می‌گیرند یاران در بغل

هیچی دیگه
همین
روزتون مبارک بچه ها
و
مصرع دوم مونده به دلم.....

#محمد
#حسین
#اولین_دیدار
#حسین_شهادت
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فداییان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدمحمدمعافی
#شهیدحسین_محمدی


بمونه به یادگار از یه بیست و پنجم بهمن ماه
البته این‌بار هزار و چهارصد و دو



به امید دیدار بچه ها...

@bi_to_be_sar_nemishavadd
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#بسم_الله_الرحمن_الرحيم
#قربة_الی_الله
رفتی و نام تو ز زبانم نمی رود
واندیشه تو از دل و جانم نمی رود
گر چه حدیث وصل تو کاری نه حد ماست
الا بدین حدیث زبانم نمی رود
تو شاهدی نه غایب ازیرا خیال تو
از پیش خاطر نگرانم نمی رود
گریم ز درد عشق و نگویم که حال چیست
کین عذر بیش با همگانم نمی رود
ذکر لب تو کرده ام ای دوست سالها
هرگز حلاوتش ز دهانم نمی رود

#حسین_شهادت
#حسام
#دی_ماه
#سفر_به_خیر
#سلام_ما_برسان
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فدایی_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهید_حسین_محمدی
@bi_to_be_sar_nemishavadd
#بسم_الله_الرحمن_الرحيم
#قربة_الی_الله

وصالت، ای ز جان خوشتر، بیابم عاقبت روزی
ولی ار زنده بگذارد فراقت روزکی چندم...
.
.

مطمئنم که اومدن استقبالت،
حامد رو میگم
محمودرضا رو
مطمئنم که مرتضی دستت رو گرفته و بلندت کرده
مطمئنم محمد اومده و بهت خوش‌آمد گفته...
مطمئنم حامد سفت بغل کردتت...

مطمئنم دور هم جاتون عالیه
حالتون میزونه

مطمئنم شب جمعه‌ها دیگه کربلایی

مطمئنم که زنده‌ای
که
میبینی مرا

مطمئنم که هستی

آقایِ حسینِ شهادت.

#خوش_روزی
#دی_ماه
#دم_عشق
#شهادت
#حسین
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فداییان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدمرتضی_مسیب_زاده
#شهیدمحمودرضابیضائی
#شهیدحسین_محمدی

سودای تو خوش است و وصال تو خوشتر است
خوشتر ازین و آن چه بود؟ آنم آرزوست....

حسین!
سلام ما رو به بچه ها برسون....

@bi_to_be_sar_nemishavadd
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
#بسم_الله_الرحمن_الرحيم
#قربة_الی_الله

.آخرِ شب! ۳ ماه مانده به عید
گوشه یِ خانه روی تختِ سفید
طبقِ عادت فقط خبر می دید...

زخم خورده! درازکِش! بی حال!
"یک اباالفضلِ داخل گودال"
سیصد و شصت و پنج روزِ یِ سال

در فضایی کُشنده و سنگین
بوی باروت و گوشت و بنزین
لاشه یِ داغ چند تا ماشین

پُشتِ هم داشت هِی خبر می داد...
انفجار شدید در بغداد؟!
که پدر با دَهان! زمین افتاد

سرِ جَدّت پدر! پدر! پاشُو
دیگر افتادم از کمر! پاشُو
یک دروغ است این خبر! پاشُو

به خدای خودَش قسم! زنده ست
"حاج قاسم هنوز هم زنده ست"
و علمدار این حرم زنده ست

دستِ از مُچ بریده! انگشتر!
صورت خیسِ مُجریان خبر
رفتنش را نمی کنم باور

ولی انگار واقعیت داشت
قصّه اینبار واقعیت داشت
کوچِ سردار! واقعیت داشت

مَست شد ساقی و پیاله شکست!
بغض چندین و چند ساله شکست
شیشه ها را صدای  ناله شکست!

حیفِ او بود مثل ما بِرود!
آرزو داشت تا خدا برود
اِرباً اِربا و سر جدا برود

همه ی عمر! خالصانه دوید
جُز شهادت نبود حقِّ ش.ه.ی.د !
آخرش هم به آنچه خواست رسید

ترس دارم قلم دوتا بشود
پایِ شعرم به روضه وا بشود
"پدرم پا نداشت! پا بشود"
#قاسم
#حسین_خزائی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
#قربة_الی_الله

حرفِ آخر:
حسین جان
پشیمانی ما رو نپسند
به رقیه‌ت قسم....

#بی_تو_به_سر_نمیشود

#حسین_جان
#کربلا
#دوری
#اربعین
#دلتنگ

هجدهم صفرالخیرِ یکهزار و چهارصد و چهل و پنج

@bi_to_be_sar_nemishavadd
#پیام_ناشناس
سلام از شهید حسین پور هم بنویسید بارها این متن خوندم و حسرت خوردم
#بسم الله
#قربتا_الی_الله
روی این خاک وقتی قدم میزنی
باید فاخلع نعلیک کنی
جا به جای اینجا از خون جوون و پیرِ عاشق این حرم عزیز، چه اهل سنت و چه شیعه، تر شده.
ولی این خاک بوی بعضیا رو بیشتر میده
بویِ کمال شیرخانیِ محجوب
بویِ هادی ذوالفقاریِ مظلوم
بویِ مهدی نوروزیِ رشید
بیشتر از همه هم بویِ فرمانده رو میده
مرتضی اینجا مملوءِ از حضور تو
انگار که با همون نگاه نافذِ و مردونه ات
همه جا رو در اختیار داری
انگار اینجا ایستادی و دستات از رو از روی احترام روی دستت گذاشتی
انگار اینجایی و با لبخند شیرینت به زوار امامین عسکریین خوش آمد میگی.
مرتضی
اینجا پر شده از عطرت، فرمانده.
توفیق با تو بودن رو به من بده مرتضی
اجازه بده با تو هم قدم بشم تا سرزمین ثارالله
مرتضی
دست منو بگیر
منو دنبال خودت بکش
کشون کشون تا خونه ی سقا
مرتضی منو هم ببر عزیز.
مرتضی....رخصت

من بکشم دامن تو دامن من هم تو کشان...
.
.
.

#همراه_کربلایی
#فرمانده
#حسین_قمی
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فدایی_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدمرتضی_حسین_پور


@bi_to_be_sar_nemishavadd

@HarfBeManBot
بی همگان...
@bi_to_be_sar_nemishavadd @ghete26
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#قربة_الی_الله

دعوایی با شهید بهشتی

ح‌سین ق‌دیانی: همیشه از تو دفاع کرده‌ام و حتی در هر دوگانه‌ای، حق را به تو داده‌ام و ای بسا که طعنه‌ی رفقا را بر خود هموار کرده‌ام و بر شعار «بهشتی زمان» خندیده‌ام اما لحن این متن را بر من ببخش! ان‌شاءالله هنوز هم تلخی برخورد صادقانه را برتری می‌دهی به شیرینی برخورد چاپلوسانه! اگر دهه‌ی ۶۰ با چماق بنی‌صدر بر فرق انقلاب می‌کوبیدند، سالیانی است که حتی از تو هم چماق ساخته‌اند! مکرر از زبان فرزندانت شنیده‌ایم؛ «اگر بهشتی بود، مثلا فتنه‌ی ۸۸ زودتر جمع می‌شد»! همین را کم داشتیم که توی بهشتی را بزنند بر سر خامنه‌ای! تو که خود پیش از ما، اقتدا کرده بودی به آقا! در نمازجمعه‌های شصت پر از خاطره! حالا مسئلةٌ! تو مظلوم‌تری یا خامنه‌ای؟! کلا چند سال از انقلاب را درک کردی؟! ۳ سال شد؟! روی هم ۲ تا فحش شنیدی دیگر! یکی «مرگ بر بهشتی»! و یکی هم «طالقانی را تو کشتی!» خامنه‌ای اما ۳۰ سال است عوض همه‌ی‌تان حتی از فرزندان‌تان هم فحش می‌شنود؛ «اگر #مطهری بود و اگر #بهشتی بود»! مانده‌ام با وجود این همه توان، پس چگونه شهید فتنه‌ی زمان خود شدید، شماها که ظرف ۳ سوت، کل ۸۸ را جمع می‌کردید؟! هان ای دبیرکل حزب جمهوری اسلامی! نبودی و نیستی و ندیدی که چه‌ها رفت این همه مدت بر دبیرکل نظام جمهوری اسلامی! آری! خامنه‌ای را می‌گویم! بر نظام ۹۲ و ۹۶ که پای ۴ تا رأی بیشتر روحانی ایستاد، همین فرزندان تو در ۸۸ تهمت تقلب زدند! دمت گرم! هر چه از دوست رسد، نیکوست! لیکن این متن را نمی‌شود ننوشت! واقعا #مظلوم تو بودی یا نه! حق آن است که بنویسم؛ «مظلومیت تو در برابر مظلومیت خامنه‌ای، فقط یک شوخی بی‌نمک است»!» همه‌اش چند ساعت رفتی بازی‌دراز و چنان شهدا، دل مغرورت را بردند که بهشتی با آن عظمت، در مدح‌شان بگوید؛ «عرفان واقعی، خانقاهش بازی‌دراز است!» آن‌وقت کروموزوم‌های حاج‌احمد را ببینی با دراویش کذا! #کروموزوم است دیگر! #یادگار و این همه نابکار؟! آقای بهشتی! عمرا اگر خامنه‌ای بر سر مزار شما اشک بریزد! گریه‌هایی هست فقط مختص خدا! عادت کرده رهبر ما به مظلومیت! خیالی نیست! #علی است دیگر! زودتر از همه‌ی‌تان #ترور شد ولی #شهید نشد تا #شاهد بماند! به نام الله؛ پاسدار حرمت خون دل شاهدان! فرمانده‌ی جنگ هم بگوید؛ «موشک می‌خواهیم چه کار؟!» دور جدید ناگفته‌های هاشمی! عمری #خاطره نوشت و یک عمر، ناگفته داشت! با تو #هاشمی بود اما به #آقا که رسید، شد رفسنجانی! از تو هم اتفاقا زیاد خاطره می‌گفت؛ «آسیاب به نوبت!» زمانه، مظلوم گیر آورده رهبر ما را! زود رفتی و #مظلومیت را ندیدی! درود بر بهشتی!
#حسین_قدیانی
@ghete26

@bi_to_be_sar_nemishavadd
Forwarded from روایت حق
شرح شرمندگی ما نزد «سیدمحمد»
وطن امروز؛ ۳۰ مهر ۱۳۹۷
ح‌سین ق‌دیانی: قصه‌ای دارم با این زانوی قبلا جراحی‌شده! آیا امسال هم سعادت زیارت اربعین را دارم یا نه! و باز هم همان جنگ همیشگی عقل و عشق! با خانمم که باشد؛ البته باید همین متن را هم بی‌خیال شوم و بیفتیم به بستن بساط کوله! صبحی در راه سر کار، واقعا مردد شده بودم و در مرز تصمیم برای نرفتن، که «رادیواربعین» دوباره هوایی کرد مرا! به صورت زنده داشت مصاحبه می‌کرد با عاقله‌مرد عراقی که خانه‌اش در کربلا را ۲۰ روز کامل در اختیار زوار اربعین شهادت امام حسین علیه‌السلام قرار داده! خودم سال پیش چند نمونه را دیدم! مثلا «سیدمحمد» که ساکن کربلا بود و خانه‌اش- از راه نجف- ابتدای شهر! خب من فقط ربع آخر راه نجف به کربلا را پیاده آمده بودم اما باز هم چنان پاهایم داشت می‌لرزید که ورودی کربلا، گوشه خیابان دراز کشیدم! زانوی پای چپم داشت می‌ترکید! پسرکی که بعدها فهمیدم پسر سیدمحمد است، پرسید: «استحمام؟!» من و همراهان گفتیم: «نعم!» و همین شد که ۱۰ دقیقه بعد، جاکن شدیم در حیاط باصفای خانه سیدمحمد! حیاطی که کنار دیوارش ۱۰ تا حمام داشت و چند تای دیگر هم داشت می‌ساخت! و تا نوبت من شود، خود سیدمحمد بنا کرد ماساژ پاهایم! آن هم با روغن زیتون! و خدا می‌داند چقدر ماهرانه ماساژ می‌داد و مدام می‌گفت؛ «هیهات! اینجا زائر حسین، غریب نمی‌ماند»! و همین‌طور به فارسی! آب به ما داد، آبمیوه به ما داد، میوه به ما داد، چای به ما داد، ناهار به ما داد؛ بعد هم که نوبت استحمام شد، یکی از آن حمام‌ها را در اختیارمان گذاشت! حوله هم که نداشتیم، خودش به ما داد؛ «حوله خودم است ولی شسته‌شده و تمیز»! از حمام که آمدم، فهمیدم لباس‌هایم را برده انداخته ماشین و گذاشته روی بند تا خشک شود! جوری به آدم خدمت می‌کرد کأنه بدهکارمان است! والله نوکر این‌جوری خدمت نمی‌کند به ارباب! بعد از حمام هم درآمد که؛ «تا ۲ ساعت نخوابی، نمی‌گذارم بروی!» القصه! دراز کشیده بودم و هنوز سنگین نشده بود چشمم که به یکی از همراهان گفتم: «خدایی اگر در میدان انقلاب تهران، یک عراقی جلوی مرا بگیرد که «زائر مشهدم و فقط می‌خواهم ۲ ساعت در خانه تو در این شهر، استراحت بکنم؛ آیا راهم می‌دهی یا نه؟!» چیست پاسخ من!» و راستش همان جا حتم کردم که این خصوصیت عجیب و غریب که میهمان را در مقام عمل، تاج سر خود بدانی و حمام و حوله و بگو تمام خانه خود را در اختیارش بگذاری، تنها و تنها مختص عراقی‌هاست، آن هم به واسطه تأثیر همنشینی با مظاهر وفایی چون حسین و عباس! و تازه آخرش کلی هم شرمنده باشی که «ببخشید اگر این چند ساعت به شما بد گذشت!» و تأکید مؤکد که «نامردی اگر باز بیایی کربلا و سری به ما نزنی و ما را قابل ندانی! به خدا بیشتر از این برنیامد از دستم! سال بعد به خود آقا قول داده‌ام که تعداد حمام‌ها را اقلا ۲ برابر کنم! کمی بدهی دارم و الا همین امسال ساخته بودم‌شان!» یعنی همین الان هم دارم خجالت می‌کشم از روی سیدمحمد! ببین چیست مقدار خجلت حقیر از روی مبارک امام عاشورا! آیا من مستحق این همه لطف بی‌حد هستم که سیدمحمد کنار دامادها و پسرهایش بنا کند ماساژ پاهایم؟! و مگر چنین صحنه‌هایی را در کجای این عالم می‌توان سراغ گرفت الا در راه زیارت اربعین؟! و تو ببین «این حسین کیست که» این همه به حرمت او، قدر و منزلت دارد زائرش، ولو زائر روسیاهی چون حقیر! جا دارد همه جامعه‌شناسان آثار خود را در آتش بیندازند، اگر هنوز کربلا نرفته‌اند و اگر هنوز زائر اربعین نشده‌اند! سیدمحمد می‌گفت: «حاضرم جانم را هم بدهم، بلکه خم به ابروی زائری نیاید، به روح عباس!» دست را بگذار روی سینه‌ات و سر را خم کن و دل را ببر کربلا و بگو: «السلام علیک یا اباعبدالله»!
#حسین_قدیانی
@ghete26
بی همگان...
@bi_to_be_sar_nemishavadd
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#قربة_الی_الله

پست شب جمعه ای؛

در شرح عکسِ نوشت:

"‏معنیش به فارسی برا اهل دل میشه:

چشمات که بسته میشه...
.
.
میلرزه تنِ ‎#زینب...
.
.
میلرزه تنِ زینب...
.
.
میلرزه تنِ زینب
علیه السلام و علیها السلام..."



#شب_جمعه
#چشمهایت
#کربلا
#زینب
#حسین
#علیهم_السلام
@bi_to_be_sar_nemishavadd
بی همگان...
@bi_to_be_sar_nemishavadd
.
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#قربة_الی_الله

گفت:
آدم خاصی بود مرتضی،
قیافش خیلی خشک بود ولی واقعیت چیز دیگه ایه.
گفت:
تن و بدن آماده ای داشت.
فرز و چابک بود، لاغر بود ولی عضلانی.
گفت:
شاید یکی از جنبه های شخصیتیش جنبه ی ورزشکار بودنش بود. چیزی که من ازش تو ذهنم هست یکیش همین ورزشکار بودنشه.
گفت:
داشتم تو میدون موانع کار میکردم و ازین مانع به اون مانع می پریدم و جست میزدم و سینه خیز میرفتم و.... تا رسیدم به یکی از موانع که یه گودال بزرگ بود. گودالی به عمق دو، دونیم متر و دهنه ای 4،5 متری. از یک سرش باید میپریدم داخل گودال و از سر دیگه اش خودم رو میکشوندم بالا.
تو مسیر حسابی خسته شده بودم. خودم رو انداختم تو گودال. خم شدم و دست گذاشتم رو زانوهام، چند تا نفس عمیق کشیدم تا نفسم تنظیم بشه. آخرین بازدم رو با فشار از دهنم خارج کردم و کمر راست کردم. عرق پیشونیم و با آستین پاک کردم و بسم اللهی گفتم و یاعلی دویدم سمت دیواره ی گودال تا خودم رو بکشم بالا.
پریدم و دست انداختم لبه گودال تا خودم رو بکشم بالا. هر چی سعی کردم نتونستم خودم رو بکشم به طرف لبه گودال، هر چی پا زدم که بیام بالا نشد. دستم رو رها کردم و افتادم تو گودال. چند قدمی دور خیز کردم تا دوباره امتحانش کنم. چاره نبود، این مانع رو نمیشد پیچوند، بالاخره باید از توش در میومدم. یا علی گفتم دویدم سمت دیواره و دوباره شروع کردم به پا زدن. هر چی جون داشتم گذاشتم وسط تا خودم رو بکشم بالا و پام رو برسونم به لبه ی گودال تا کار این مانع رو هم یکسره کنم.
گفت:
مشغول زور زدن و بالا کشیدن خودم بودم که احساس کردم یه سایه از بالا سرم رد شد، یعنی در واقع از بالاسرم پرواز کرد، کانه عقابی که از رو سرم رد بشه.
خودم رو به هر زوری بود کشیدم بالا و نگاه کردم ببیم چی بود اون سایه.
سر که بلند کردم دیدم مرتضی است که داره میدوه و مانعها رو عین پله ی خونه شون دوتا یکی رد و میکنه و جست میزنه و میره.
یه نگاه به دهنه گودال کردم، یه نگاه به مرتضی که داشت عین میگ میگ میدوید.
فکم مثل کایوت، گرگ تو میگ میگ خورد زمین!!!
یعنی چه جوری این دهانه رو پریده بود؟؟؟
یعنی چه جونی داشت مرتضی.
با دیدن مرتضی که اونجور میدوید قدرت از زانوم گرفته شد و همونجا وا رفتم...
.
گفت:
به شهر حمله شدیدی شده بود و ما رو تا وسط شهر عقب کشیده بودن. درگیری خیلی سنگین شده بود. اوضاع سختی بود. از بعد نماز صبح جنگ بی امون، امونمون رو بریده بود. تو پناه دیواری کنار خیابون نشته بودیم. زانوهام دیگه توان نداشت که...
.
مرتضی بود که با موتور اومد پیشمون...
تعجب کردم وسط اون شلوغی مرتضی اونجا چی کار میکنه. آخه یگانشون جای دیگه مامور بود.
از اوضاع شهر چند تا سوال کرد و رفت تا خودش از نزدیک ببینه.
همینکه مرتضی اومد انگار زانوهام جون گرفت. دوباره پاشدیم و یاعلی گفتیم و شهر رو پس گرفتیم.
گفت:
مرتضی اصلا تو اون نبرد شرکت نکرد، ولی همون حضور و سرکشیش دلگرمی و قوت زانومون شد.
.
.
.
گفت:
رفیق خوب قوت زانوی آدمه.
.
.
.
.
گفت: مرتضی مثل عقاب بلند پرواز بود... همیشه تو اوج...
.
.
ﻫﻤﺖ ﺑﻠﻨﺪ ﺩﺍﺭ ﮐﻪ ﺁﺳﯿﺐ ﮐﻢ ﺭﺳﺪ
ﺁﻥ ﺭﺍ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﻋﻘﺎﺏ ﺑﻮﺩ ﺁﺷﯿﺎﻥ ﺑﻠﻨﺪ

#فرمانده
#قوت_زانو
#عقاب
#حسین_قمی
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فدایی_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدمرتضی_حسین_پور

@bi_to_be_sar_nemishavadd
بی همگان...
@bi_to_be_sar_nemishavadd
#بسم الله
#قربة_الى_الله

شب جمعه آخر سال
دوباره از حرم او فراق سهم من است
خوشم به اینکه دلم از اهالی قرن است

منم که کعبه سیار روضه اش هستم
لباس نوکری ام نذر شاه بی کفن است

سبک پریدن اگر شرط رستگاری ماست
در این معامله برده است هر که سینه زن است

اگرچه فاطمه شبهای جمعه زائر اوست
حسین زائر شبهای جمعه حسن است

همان حسن که همهْ عمر داغ دید اما
اگر گریست دلیلش همان سر است و تن است

تنی که آه! چه گویم؟ تنی که بی سر شد
سری که آه چه گویم؟ سری که بی بدن است

هزار و نهصد و پنجاه بار می میرم
هزار و نهصد و پنجاه زخم روی تن است

#حسین_صیامی
#شب_جمعه
#امام_حسین

@bi_to_be_sar_nemishavadd
بی همگان...
@bi_to_be_sar_nemishavadd
#بسم الله
#قربتا_الی_الله

گزارش پزشکی قانونی می گوید به صورت و سینه شهیدمحمدحسین حدادیان بیش از 50 ساچمه شلیک شده بود و در پهلو و پشت و شکم او آثار دهها زخم چاقو وجود داشته که اینها به شهادت منجر شده است. این جنایت در شهر تهران اتفاق افتاد،در حالیکه حتی یک درویش کشته نشد.

وزیر کشور: «رسانه های خارجی و... موضوع را به گونه ای مطرح کردند که منتسب بشود به جریان دراویش در کشور، ما جریان دراویش در کشور را جریان عاقلانه، منطقی و معتدل میدانیم»! محمدجواد فتحی نماینده لیست امید در مجلس: «آن‌چه در فیلم پخش‌شده از درویش گنابادی (راننده اتوبوس)بر تخت بیمارستان مشاهده می‌شود، حکایت از ضرب و جرح شدید او می‌کند که اگر توسط ضابطین صورت گرفته باشد، دادستان محترم باید نسبت به تعقیب مأمورین متخلف اقدام کند و اگر توسط مردم عصبانی تحقق یافته باشد باید مأمورینی که قدرت ممانعت داشتند و اقدام نکردند مورد بازخواست قرار گیرند»! روحانی: «با احترام به همه عقاید و افکار و پذیرش تنوع فکری و فرهنگی، رفتارهای خشونت آمیز از طرف هر گروهی به شدت محکوم است»! اما امام علی علیه السلام در خطبه 27 نهج البلاغه، چنین موجوداتی را اینگونه توصیف می فرمایند: «به خدا سوگند، مردمي كه در خانه ‏هاشان نشينند تا دشمن به سراغشان آيد، قطعاً ذليل و خوار شوند... به من خبر رسيده كه بعضي از لشكريان دشمن بر زنان مسلمان و ديگر زناني كه در پناه دولت اسلامند، هجوم برده و خلخال و دستبند و گردن بند و گوشواره آنان را به يغما برده ‏اند و هيچ مردي ياور و مدافع آنها نبوده جز ناله و التماس آنان به دشمن.
آنگاه غارتگران باد به غبغب افكنده و بي ‏آنكه كشته و مجروحي بر جاي گذارند، باز گشته ‏اند!
فرياد از اين سستي !
براستي مُردن به از اين ماندن!
اي شگفتا و شگفتا!
به خدا سوگند، همدستي و همداستاني لشكر معاويه بر باطلشان، و جدايي و ناهماهنگي شمايان از حقّتان، دل را مي‏ميرانَد و لشكر اندوه را بر آدمي چيره مي‏سازد.
رويتان سياه باد و اندوهتان پايدار كه آماج تيرهاي بلاييد، از هر سو مورد تاخت و تازيد، امّا به پا نمي‏خيزيد. بر شما حمله و هجوم آرند و اموالتان را به غارت برند، و شما دست بسته نشسته‏ايد و دفاع نمي‏كنيد!
...اي مرد نمایانی كه از مردانگي دوريد، و اي كودك فكران و حجله انديشان!
دوست مي‏داشتم اصلًا شما را نمي‏ديدم و نمي‏شناختم!
...خدا مرگتان دهد كه دلم را خون كرديد، و سينه‏ام را از خشم آكنديد، و جرعه‏هاي غم را يكي پس از ديگري به كامم ريختيد، و با نافرماني و كار شكني‏تان انديشه‏ام را تباه كرديد!
تا آنجا كه قريش گفت: پسر ابو طالب دلير مرد است امّا از دانش نبرد بهره ندارد!
خدا پدرشان را بيامرزد؛ آيا كسي از من جنگاورتر و در جبهه پرسابقه‏تر هست؟! من هنوز بيست سال نداشتم كه پاي در جبهه گذاشتم تا امروز كه شصت سال را پشت سر نهاده‏ام.
امّا چه كنم!؟ آن كه فرمانش را نبرند، او را تدبيرى باقی نمی ماند.»

#حسین_شمسیان
#نیرنگ
#دولت
#مجلس
#ضدانقلاب
#شهدای_مدافع_امنیت
#خون_شهید_لیز_است

@bi_to_be_sar_nemishavadd
بی همگان...
Photo
برای بچه‌های «جشن‌واره‌ی واقعیت والفجر»
روضه‌ی رضوان اروند
ح‌سین ق‌دیانی:
ببینم؛
کسی یادش هست امشب
سال‌گرد «والفجر ۸» است؟!
وای بر ما
که فراموش کردیم
«روضه‌ی اروند» را!
و غواص تشنه‌لبی به نام «عباس» را!
و قاسم و مجتبی و محمد را!
شهدای شط را!
شط رنج را!
شیران بهمن‌شیر را!
نخل‌های نجیب سرجدا را!
بلم نینوا را!
بادگیر آبی اصحاب علقمه را!
لب‌های خشک لحظاتی قبل از شهادت را!
رزمندگان بی‌ادعایی که «عمار» بودند
آن‌هم وقتی که هنوز
عماربودن مد نبود!
و خبری از عمارنمایی نبود!
و موبایل نبود!
و تلگرام نبود!
و اینستا نبود!
و تبلیغ سامسونگ نبود!
الان ستاره‌ها
مبلغ ماست شده‌اند!
در بیلبوردهای شهری به نام «تهران»!
و صدا و سیما
حتی امشب هم
برند کره‌ای را نشان داد؛ «فراتر برو»!
چشم اما کجا؟!
قربان رسانه‌ی ملی؟!
که نام هیچ کانالش «کمیل» نیست؟!
که «جشن‌واره‌ی فیلم فجر» را می‌بیند
اما
«جشن‌واره‌ی واقعیت والفجر» را نه؟!
که «هفت» دارد
اما
«هشت» نه؟!
«والفجر ۸» نه؟!
آه!
دلم «ساحل اروند» می‌خواهد...
و صدای بیسیم بسیجیانی که سیم‌شان وصل بود؛
میثم، میثم، عمار!
دلم «شب حنابندان» می‌خواهد...
و سیمای سپاهیانی که منبع نور بود؛
«اللهم ارزقنا شهادة فی سبیلک»!
بس است این همه رفتن به سَبیل کدخدا!
این همه دروغ!
لغو بالمره‌ی همه‌ی تحریم‌ها در همان روز اجرای توافق!
من که ۲۲ بهمن
گوشم را می‌گیرم
هنگام سخنان شیخ‌حسن!
و چشمم را
هنگام دیدن چندشغله‌ها!
اما بال خواهم درآورد
وقتی
در سیل مواج جمعیت
عباس و قاسم و مجتبی و محمد را ببینم!
آری! چشم ما به جمال شهدا روشن است...
به جمال همین شهدای معمولی...
که در هیچ همایشی
حتی همایش‌های شهدایی
یادشان گرامی داشته نمی‌شود!
و راه‌شان پر ره‌رو خوانده نمی‌شود!
سلام!
سلام بر تو ای مادر شهید بی‌کوچه!
سلام بر تو ای دختر شهید گمنام!
سلام بر تو ای شهیدی که پیکرت را «اروند نامرد» پس نداد!
حق داشت رود بی‌چاره...
چرا که خود را «صدف» می‌دید
و تو را «دُر»!
۲۲ بهمن اما
تو را به ما قرض می‌دهد
تا در تقاطع انقلاب و وصال
باز هم بوی پیراهن تو
پر کند تمام مساحت چادر هم‌سرت را...
سلام بر هم‌سران شهدای اروند
والله «فجر» نمی‌ماند
اگر «والفجر» نبود!
و ما به دعوت شهدا می‌آییم راه‌پیمایی!
نه زیرنویس تلویزیون!
بگذار فاش بگویم؛
ما خمینی و خامنه‌ای را
هنوز و هر روز
در وصیت‌نامه‌ی شهدا می‌بینیم؛
نه در قاب مخدوش کالای چشم‌بادامی‌ها!
نه در دعوت‌نامه‌ی سازمان‌ها!
القصه!
امشب، شب «والفجر ۸» است!
شب امضای شهادت‌نامه‌‌ی عشاق...
بلند بگو؛
سلام بر حسین!
#حسین_قدیانی
@ghete26
@bi_to_be_sar_nemishavadd
بی همگان...
چقدر كم از تو اطاعت كرديم @to_shahid_nemishavi امامناالمظلوم... @bi_to_be_sar_nemishavadd

فجر روح‌الله؛ طلیعه عصر بقیةالله
وطن امروز ۱۲ بهمن ۱۳۹۶
ح‌سین ق‌دیانی: «انقلاب اسلامی» بیش از آنکه نام یک خیابان باشد، دریای همیشه مواجی است که ما ماهیان آنیم! و سپهر همیشه پهناوری است که ما کبوتران آنیم! کجا می‌تواند ماهی قید آب را بزند؟! و کجا می‌تواند پرنده قید آسمان را؟! خمینی، عبد صالح و نَفْس مطمئنه‌ای بود که جز خدا هیچ احساسی نداشت! پسرش را شهید کردند؛ از خدا گفت! خرمشهرش را گرفتند؛ از خدا گفت! خونین‌شهرش آزاد شد؛ از خدا گفت! رفت؛ از خدا گفت! همچنان که روز آمدنش! همان روزی که رفت بهشت‌زهرا تا در جوار یاران شهیدش، ابراهیم‌وار، بت طواغیت را بشکند! همان روزی که ما در خواب می‌دیدیم اما برای خمینی، همه چیز مثل روز، روشن بود، چرا که او «روح خدا» بود! «اروند» برای خمینی، جزر و مدی نداشت! این، ما بودیم که عرض رودخانه وحشی را متر می‌کردیم و واهمه داشتیم که آن همه موج، با پدران و برادران‌مان چه خواهد کرد، لیکن موسی و دریا برای آن ابرمرد حکیم، افسانه نبود! آری! خمینی از هیچ فرعونی نمی‌ترسید، چرا که مثل کلیم‌الله، ایمان داشت به یاری خدا! ما خیال می‌کردیم صدام با کمک همه‌جانبه شیطان بزرگ، به ایران حمله کرده اما خمینی را باور بر این بود که دیوانه‌ای، سنگی پرانده! براستی کجا را می‌دید خمینی که آن‌همه سر نترس داشت و آن‌همه حقیر بود دشمن در نگاهش؟! ماجرا این بود که ما در جنگ، قاسم سلیمانی کربلای ۵ را می‌دیدیم، لیکن خمینی، حاج‌قاسم این روزهای منطقه را! و از همان «سه‌راهی شهادت» عظمت اربعین را می‌دید! ما غصه می‌خوردیم از شهادت «حسین فهمیده» لیکن خمینی از رهبر ۱۳ ساله‌ای سخن می‌گفت که شگفتا! به شهادت رسیده بود! چرا؟! چون برای خمینی، مثل روز، روشن بود که اگر امروز، فهمیده‌ها بروند، فردا نوبت تجلی حجت‌های دیگری از تبار «محسن حججی» است! و مگر نه آنکه پیر جماران، از خدا خواسته بود دفتر و کتاب شهادت، برای این ملت، بسته نشود؟! و مگر نه آنکه در اوج بی‌قراری دل ما، از دل آرام و ضمیر امیدوار خود سخن می‌گفت؟! و مگر نه آنکه در اوج بی‌تابی ما، از قلب مطمئن و روح شاد خود سخن می‌گفت؟! و مگر نه آنکه روزها پیش از ما، در جانشین صالحش، لیاقت رهبری دیده بود؟! و مگر نه آنکه در میان آن همه اصحاب، برای ناخدایی کشتی انقلاب، تنها و تنها خامنه‌ای را شایسته دیده بود؟!
#حسین_قدیانی

#ghete26
@bi_to_be_sar_nemishavadd
بی همگان...
Photo
.
#بسم الله
#قربتا_الی_الله
روی این خاک وقتی قدم میزنی
باید فاخلع نعلیک کنی
جا به جای اینجا از خون جوون و پیرِ عاشق این حرم عزیز، چه اهل سنت و چه شیعه، تر شده.
ولی این خاک بوی بعضیا رو بیشتر میده
بویِ کمال شیرخانیِ محجوب
بویِ هادی ذوالفقاریِ مظلوم
بویِ مهدی نوروزیِ رشید
بیشتر از همه هم بویِ فرمانده رو میده
مرتضی اینجا مملوءِ از حضور تو
انگار که با همون نگاه نافذِ و مردونه ات
همه جا رو در اختیار داری
انگار اینجا ایستادی و دستات از رو از روی احترام روی دستت گذاشتی
انگار اینجایی و با لبخند شیرینت به زوار امامین عسکریین خوش آمد میگی.
مرتضی
اینجا پر شده از عطرت، فرمانده.
توفیق با تو بودن رو به من بده مرتضی
اجازه بده با تو هم قدم بشم تا سرزمین ثارالله
مرتضی
دست منو بگیر
منو دنبال خودت بکش
کشون کشون تا خونه ی سقا
مرتضی منو هم ببر عزیز.
مرتضی....رخصت

من بکشم دامن تو دامن من هم تو کشان...
.
.
.

#همراه_کربلایی
#فرمانده
#حسین_قمی
#سربازان_آخرالزمانی_امام_زمان_عج
#فدایی_حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#شهیدمرتضی_حسین_پور


@bi_to_be_sar_nemishavadd