بی همگان...

#حسین_قدیانی
Канал
Логотип телеграм канала بی همگان...
@bi_to_be_sar_nemishavaddПродвигать
250
подписчиков
406
фото
231
видео
29
ссылок
درد دل نامه ی خودمانی... دردی که ز تو در دلم آرام گرفت پرداخته کی شود به صد دریا اشک... https://t.center/HarfBeManBOT?start=HBM13567709
بی همگان...
@bi_to_be_sar_nemishavadd @ghete26
#بسم_الله_الرحمن_الرحیم
#قربة_الی_الله

دعوایی با شهید بهشتی

ح‌سین ق‌دیانی: همیشه از تو دفاع کرده‌ام و حتی در هر دوگانه‌ای، حق را به تو داده‌ام و ای بسا که طعنه‌ی رفقا را بر خود هموار کرده‌ام و بر شعار «بهشتی زمان» خندیده‌ام اما لحن این متن را بر من ببخش! ان‌شاءالله هنوز هم تلخی برخورد صادقانه را برتری می‌دهی به شیرینی برخورد چاپلوسانه! اگر دهه‌ی ۶۰ با چماق بنی‌صدر بر فرق انقلاب می‌کوبیدند، سالیانی است که حتی از تو هم چماق ساخته‌اند! مکرر از زبان فرزندانت شنیده‌ایم؛ «اگر بهشتی بود، مثلا فتنه‌ی ۸۸ زودتر جمع می‌شد»! همین را کم داشتیم که توی بهشتی را بزنند بر سر خامنه‌ای! تو که خود پیش از ما، اقتدا کرده بودی به آقا! در نمازجمعه‌های شصت پر از خاطره! حالا مسئلةٌ! تو مظلوم‌تری یا خامنه‌ای؟! کلا چند سال از انقلاب را درک کردی؟! ۳ سال شد؟! روی هم ۲ تا فحش شنیدی دیگر! یکی «مرگ بر بهشتی»! و یکی هم «طالقانی را تو کشتی!» خامنه‌ای اما ۳۰ سال است عوض همه‌ی‌تان حتی از فرزندان‌تان هم فحش می‌شنود؛ «اگر #مطهری بود و اگر #بهشتی بود»! مانده‌ام با وجود این همه توان، پس چگونه شهید فتنه‌ی زمان خود شدید، شماها که ظرف ۳ سوت، کل ۸۸ را جمع می‌کردید؟! هان ای دبیرکل حزب جمهوری اسلامی! نبودی و نیستی و ندیدی که چه‌ها رفت این همه مدت بر دبیرکل نظام جمهوری اسلامی! آری! خامنه‌ای را می‌گویم! بر نظام ۹۲ و ۹۶ که پای ۴ تا رأی بیشتر روحانی ایستاد، همین فرزندان تو در ۸۸ تهمت تقلب زدند! دمت گرم! هر چه از دوست رسد، نیکوست! لیکن این متن را نمی‌شود ننوشت! واقعا #مظلوم تو بودی یا نه! حق آن است که بنویسم؛ «مظلومیت تو در برابر مظلومیت خامنه‌ای، فقط یک شوخی بی‌نمک است»!» همه‌اش چند ساعت رفتی بازی‌دراز و چنان شهدا، دل مغرورت را بردند که بهشتی با آن عظمت، در مدح‌شان بگوید؛ «عرفان واقعی، خانقاهش بازی‌دراز است!» آن‌وقت کروموزوم‌های حاج‌احمد را ببینی با دراویش کذا! #کروموزوم است دیگر! #یادگار و این همه نابکار؟! آقای بهشتی! عمرا اگر خامنه‌ای بر سر مزار شما اشک بریزد! گریه‌هایی هست فقط مختص خدا! عادت کرده رهبر ما به مظلومیت! خیالی نیست! #علی است دیگر! زودتر از همه‌ی‌تان #ترور شد ولی #شهید نشد تا #شاهد بماند! به نام الله؛ پاسدار حرمت خون دل شاهدان! فرمانده‌ی جنگ هم بگوید؛ «موشک می‌خواهیم چه کار؟!» دور جدید ناگفته‌های هاشمی! عمری #خاطره نوشت و یک عمر، ناگفته داشت! با تو #هاشمی بود اما به #آقا که رسید، شد رفسنجانی! از تو هم اتفاقا زیاد خاطره می‌گفت؛ «آسیاب به نوبت!» زمانه، مظلوم گیر آورده رهبر ما را! زود رفتی و #مظلومیت را ندیدی! درود بر بهشتی!
#حسین_قدیانی
@ghete26

@bi_to_be_sar_nemishavadd
Forwarded from روایت حق
شرح شرمندگی ما نزد «سیدمحمد»
وطن امروز؛ ۳۰ مهر ۱۳۹۷
ح‌سین ق‌دیانی: قصه‌ای دارم با این زانوی قبلا جراحی‌شده! آیا امسال هم سعادت زیارت اربعین را دارم یا نه! و باز هم همان جنگ همیشگی عقل و عشق! با خانمم که باشد؛ البته باید همین متن را هم بی‌خیال شوم و بیفتیم به بستن بساط کوله! صبحی در راه سر کار، واقعا مردد شده بودم و در مرز تصمیم برای نرفتن، که «رادیواربعین» دوباره هوایی کرد مرا! به صورت زنده داشت مصاحبه می‌کرد با عاقله‌مرد عراقی که خانه‌اش در کربلا را ۲۰ روز کامل در اختیار زوار اربعین شهادت امام حسین علیه‌السلام قرار داده! خودم سال پیش چند نمونه را دیدم! مثلا «سیدمحمد» که ساکن کربلا بود و خانه‌اش- از راه نجف- ابتدای شهر! خب من فقط ربع آخر راه نجف به کربلا را پیاده آمده بودم اما باز هم چنان پاهایم داشت می‌لرزید که ورودی کربلا، گوشه خیابان دراز کشیدم! زانوی پای چپم داشت می‌ترکید! پسرکی که بعدها فهمیدم پسر سیدمحمد است، پرسید: «استحمام؟!» من و همراهان گفتیم: «نعم!» و همین شد که ۱۰ دقیقه بعد، جاکن شدیم در حیاط باصفای خانه سیدمحمد! حیاطی که کنار دیوارش ۱۰ تا حمام داشت و چند تای دیگر هم داشت می‌ساخت! و تا نوبت من شود، خود سیدمحمد بنا کرد ماساژ پاهایم! آن هم با روغن زیتون! و خدا می‌داند چقدر ماهرانه ماساژ می‌داد و مدام می‌گفت؛ «هیهات! اینجا زائر حسین، غریب نمی‌ماند»! و همین‌طور به فارسی! آب به ما داد، آبمیوه به ما داد، میوه به ما داد، چای به ما داد، ناهار به ما داد؛ بعد هم که نوبت استحمام شد، یکی از آن حمام‌ها را در اختیارمان گذاشت! حوله هم که نداشتیم، خودش به ما داد؛ «حوله خودم است ولی شسته‌شده و تمیز»! از حمام که آمدم، فهمیدم لباس‌هایم را برده انداخته ماشین و گذاشته روی بند تا خشک شود! جوری به آدم خدمت می‌کرد کأنه بدهکارمان است! والله نوکر این‌جوری خدمت نمی‌کند به ارباب! بعد از حمام هم درآمد که؛ «تا ۲ ساعت نخوابی، نمی‌گذارم بروی!» القصه! دراز کشیده بودم و هنوز سنگین نشده بود چشمم که به یکی از همراهان گفتم: «خدایی اگر در میدان انقلاب تهران، یک عراقی جلوی مرا بگیرد که «زائر مشهدم و فقط می‌خواهم ۲ ساعت در خانه تو در این شهر، استراحت بکنم؛ آیا راهم می‌دهی یا نه؟!» چیست پاسخ من!» و راستش همان جا حتم کردم که این خصوصیت عجیب و غریب که میهمان را در مقام عمل، تاج سر خود بدانی و حمام و حوله و بگو تمام خانه خود را در اختیارش بگذاری، تنها و تنها مختص عراقی‌هاست، آن هم به واسطه تأثیر همنشینی با مظاهر وفایی چون حسین و عباس! و تازه آخرش کلی هم شرمنده باشی که «ببخشید اگر این چند ساعت به شما بد گذشت!» و تأکید مؤکد که «نامردی اگر باز بیایی کربلا و سری به ما نزنی و ما را قابل ندانی! به خدا بیشتر از این برنیامد از دستم! سال بعد به خود آقا قول داده‌ام که تعداد حمام‌ها را اقلا ۲ برابر کنم! کمی بدهی دارم و الا همین امسال ساخته بودم‌شان!» یعنی همین الان هم دارم خجالت می‌کشم از روی سیدمحمد! ببین چیست مقدار خجلت حقیر از روی مبارک امام عاشورا! آیا من مستحق این همه لطف بی‌حد هستم که سیدمحمد کنار دامادها و پسرهایش بنا کند ماساژ پاهایم؟! و مگر چنین صحنه‌هایی را در کجای این عالم می‌توان سراغ گرفت الا در راه زیارت اربعین؟! و تو ببین «این حسین کیست که» این همه به حرمت او، قدر و منزلت دارد زائرش، ولو زائر روسیاهی چون حقیر! جا دارد همه جامعه‌شناسان آثار خود را در آتش بیندازند، اگر هنوز کربلا نرفته‌اند و اگر هنوز زائر اربعین نشده‌اند! سیدمحمد می‌گفت: «حاضرم جانم را هم بدهم، بلکه خم به ابروی زائری نیاید، به روح عباس!» دست را بگذار روی سینه‌ات و سر را خم کن و دل را ببر کربلا و بگو: «السلام علیک یا اباعبدالله»!
#حسین_قدیانی
@ghete26
بی همگان...
Photo
برای بچه‌های «جشن‌واره‌ی واقعیت والفجر»
روضه‌ی رضوان اروند
ح‌سین ق‌دیانی:
ببینم؛
کسی یادش هست امشب
سال‌گرد «والفجر ۸» است؟!
وای بر ما
که فراموش کردیم
«روضه‌ی اروند» را!
و غواص تشنه‌لبی به نام «عباس» را!
و قاسم و مجتبی و محمد را!
شهدای شط را!
شط رنج را!
شیران بهمن‌شیر را!
نخل‌های نجیب سرجدا را!
بلم نینوا را!
بادگیر آبی اصحاب علقمه را!
لب‌های خشک لحظاتی قبل از شهادت را!
رزمندگان بی‌ادعایی که «عمار» بودند
آن‌هم وقتی که هنوز
عماربودن مد نبود!
و خبری از عمارنمایی نبود!
و موبایل نبود!
و تلگرام نبود!
و اینستا نبود!
و تبلیغ سامسونگ نبود!
الان ستاره‌ها
مبلغ ماست شده‌اند!
در بیلبوردهای شهری به نام «تهران»!
و صدا و سیما
حتی امشب هم
برند کره‌ای را نشان داد؛ «فراتر برو»!
چشم اما کجا؟!
قربان رسانه‌ی ملی؟!
که نام هیچ کانالش «کمیل» نیست؟!
که «جشن‌واره‌ی فیلم فجر» را می‌بیند
اما
«جشن‌واره‌ی واقعیت والفجر» را نه؟!
که «هفت» دارد
اما
«هشت» نه؟!
«والفجر ۸» نه؟!
آه!
دلم «ساحل اروند» می‌خواهد...
و صدای بیسیم بسیجیانی که سیم‌شان وصل بود؛
میثم، میثم، عمار!
دلم «شب حنابندان» می‌خواهد...
و سیمای سپاهیانی که منبع نور بود؛
«اللهم ارزقنا شهادة فی سبیلک»!
بس است این همه رفتن به سَبیل کدخدا!
این همه دروغ!
لغو بالمره‌ی همه‌ی تحریم‌ها در همان روز اجرای توافق!
من که ۲۲ بهمن
گوشم را می‌گیرم
هنگام سخنان شیخ‌حسن!
و چشمم را
هنگام دیدن چندشغله‌ها!
اما بال خواهم درآورد
وقتی
در سیل مواج جمعیت
عباس و قاسم و مجتبی و محمد را ببینم!
آری! چشم ما به جمال شهدا روشن است...
به جمال همین شهدای معمولی...
که در هیچ همایشی
حتی همایش‌های شهدایی
یادشان گرامی داشته نمی‌شود!
و راه‌شان پر ره‌رو خوانده نمی‌شود!
سلام!
سلام بر تو ای مادر شهید بی‌کوچه!
سلام بر تو ای دختر شهید گمنام!
سلام بر تو ای شهیدی که پیکرت را «اروند نامرد» پس نداد!
حق داشت رود بی‌چاره...
چرا که خود را «صدف» می‌دید
و تو را «دُر»!
۲۲ بهمن اما
تو را به ما قرض می‌دهد
تا در تقاطع انقلاب و وصال
باز هم بوی پیراهن تو
پر کند تمام مساحت چادر هم‌سرت را...
سلام بر هم‌سران شهدای اروند
والله «فجر» نمی‌ماند
اگر «والفجر» نبود!
و ما به دعوت شهدا می‌آییم راه‌پیمایی!
نه زیرنویس تلویزیون!
بگذار فاش بگویم؛
ما خمینی و خامنه‌ای را
هنوز و هر روز
در وصیت‌نامه‌ی شهدا می‌بینیم؛
نه در قاب مخدوش کالای چشم‌بادامی‌ها!
نه در دعوت‌نامه‌ی سازمان‌ها!
القصه!
امشب، شب «والفجر ۸» است!
شب امضای شهادت‌نامه‌‌ی عشاق...
بلند بگو؛
سلام بر حسین!
#حسین_قدیانی
@ghete26
@bi_to_be_sar_nemishavadd
بی همگان...
چقدر كم از تو اطاعت كرديم @to_shahid_nemishavi امامناالمظلوم... @bi_to_be_sar_nemishavadd

فجر روح‌الله؛ طلیعه عصر بقیةالله
وطن امروز ۱۲ بهمن ۱۳۹۶
ح‌سین ق‌دیانی: «انقلاب اسلامی» بیش از آنکه نام یک خیابان باشد، دریای همیشه مواجی است که ما ماهیان آنیم! و سپهر همیشه پهناوری است که ما کبوتران آنیم! کجا می‌تواند ماهی قید آب را بزند؟! و کجا می‌تواند پرنده قید آسمان را؟! خمینی، عبد صالح و نَفْس مطمئنه‌ای بود که جز خدا هیچ احساسی نداشت! پسرش را شهید کردند؛ از خدا گفت! خرمشهرش را گرفتند؛ از خدا گفت! خونین‌شهرش آزاد شد؛ از خدا گفت! رفت؛ از خدا گفت! همچنان که روز آمدنش! همان روزی که رفت بهشت‌زهرا تا در جوار یاران شهیدش، ابراهیم‌وار، بت طواغیت را بشکند! همان روزی که ما در خواب می‌دیدیم اما برای خمینی، همه چیز مثل روز، روشن بود، چرا که او «روح خدا» بود! «اروند» برای خمینی، جزر و مدی نداشت! این، ما بودیم که عرض رودخانه وحشی را متر می‌کردیم و واهمه داشتیم که آن همه موج، با پدران و برادران‌مان چه خواهد کرد، لیکن موسی و دریا برای آن ابرمرد حکیم، افسانه نبود! آری! خمینی از هیچ فرعونی نمی‌ترسید، چرا که مثل کلیم‌الله، ایمان داشت به یاری خدا! ما خیال می‌کردیم صدام با کمک همه‌جانبه شیطان بزرگ، به ایران حمله کرده اما خمینی را باور بر این بود که دیوانه‌ای، سنگی پرانده! براستی کجا را می‌دید خمینی که آن‌همه سر نترس داشت و آن‌همه حقیر بود دشمن در نگاهش؟! ماجرا این بود که ما در جنگ، قاسم سلیمانی کربلای ۵ را می‌دیدیم، لیکن خمینی، حاج‌قاسم این روزهای منطقه را! و از همان «سه‌راهی شهادت» عظمت اربعین را می‌دید! ما غصه می‌خوردیم از شهادت «حسین فهمیده» لیکن خمینی از رهبر ۱۳ ساله‌ای سخن می‌گفت که شگفتا! به شهادت رسیده بود! چرا؟! چون برای خمینی، مثل روز، روشن بود که اگر امروز، فهمیده‌ها بروند، فردا نوبت تجلی حجت‌های دیگری از تبار «محسن حججی» است! و مگر نه آنکه پیر جماران، از خدا خواسته بود دفتر و کتاب شهادت، برای این ملت، بسته نشود؟! و مگر نه آنکه در اوج بی‌قراری دل ما، از دل آرام و ضمیر امیدوار خود سخن می‌گفت؟! و مگر نه آنکه در اوج بی‌تابی ما، از قلب مطمئن و روح شاد خود سخن می‌گفت؟! و مگر نه آنکه روزها پیش از ما، در جانشین صالحش، لیاقت رهبری دیده بود؟! و مگر نه آنکه در میان آن همه اصحاب، برای ناخدایی کشتی انقلاب، تنها و تنها خامنه‌ای را شایسته دیده بود؟!
#حسین_قدیانی

#ghete26
@bi_to_be_sar_nemishavadd