برای‌چشم‌هایش... امیراسماعیلی

Channel
Logo of the Telegram channel برای‌چشم‌هایش... امیراسماعیلی
@amiresmaeliPromote
146
subscribers
از هر کجا بخوانی درست است، درست خواندی. به شرط آن‌که نصفه نخوانی، کار نصفه برکت ندارد...
‏«أَعُوذُ بِاللهِ السَّمِيعِ الْعَلِيمِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ, مِنْ هَمْزِهِ، وَنَفْخِهِ، وَنَفْثِهِ»
سه روز بود نمی‌توانستم کتاب بخوانم. وقتی کلمه‌های کتاب را ادراک نمی‌کنم یعنی حالم خوش نیست... اما امروز، یعنی همین حالا کتاب جدید شروع کردم و از تاثیر حیدر، حیدر دیشب است....

@amiresmaeli
قبل از این که به اسم‌هایشان دقت کنید به تاریخ تولدهایشان نگاه کنید. همه‌شان جوان هستند و به همه‌شان می‌خورد که صاحب زندگی و زن و فرزند باشند....

من روزنامه‌چی چه کاری از دستم برمی‌آید؟ جز این تیتر بزنم "نان و جان" و راه بروم در تحریریه و بغضم را از گلویم روانه‌ سینه‌ام کنم. دلم می‌خواست تیتر بزنم امشب بالای سردر سی و چهار خانه پرچم مشکی زده‌اند و همسری و پسری و دختری و مادری بر سرشان می‌کوبند و پدری به کنج دیوار خیره شده و به پسری فکر می‌کند که دیگر در این خانه را باز نمی‌کند.....

لعنت به همه حادثه‌های بد، همه خبرهای بد، همه آدم‌های بد و همه چیزهای بد....

یقه چه کسی را باید بگیریم؟ بابا ما دو روز آه و افسوس می‌خوریم و بعد یادمان می‌رود، مثل همه چیزهایی که یادمان رفته.... اما این داغ بر دل عزیز از دست داده‌ها می‌ماند و نمی‌دانیم چه بر سرشان می‌آید، بیمه دارند؟ حقوق دارند؟ تامین هستند؟

سِر شدیم و فکر می‌کنیم زندگی همین است. چرا نزدیک به پانصد نفر باید در یک دهه در حوادث معدن بمیرند و آن‌هایی که زنده از زیر آوار بیرون آمدندچ تمام عمر معیوب باشند.

چرا حجم تلفات ما در این حوادث این‌قدر بالاست؟

الان چه کسی توان پاسخ به دختربچه‌ای را دارد که عروسکش را سفت بغل گرفته و برای پدرش دلش تنگ شده و بغض لعنتی گلویش را فشار می‌دهد...

خدایا ما بنده‌های بدی نیستیم برایت، هستیم؟

به قول یکی:
می‌خواستم بپرسم: چرا سیستم تهویه‌ خراب بوده؟
چرا عوامل احتراقی رفع نشده؟
چرا تجهیزات داخل معدن ضد انفجار نبوده؟
چرا گازسنجی انجام نشده؟
چرا با این عمق حفاری، سیستم زه‌کشی در این معدن نصب نشده؟
تا اینکه کفش‌های‌شان را دیدم‌!!
پارگی این کفش‌ها خود نماد وضعیت کارگران ‎معدن طبس است!

@amiresmaeli
وقتی معلمی به خاطر درخواست صلوات برای سلامتی امام زمان از دانش‌آموزان از مدرسه غیرانتفاعی دارای مجوز از وزارت آموزش و پرورش، اخراج می‌شود

معلم مدرسه غیرانتفاعی دبیرستان‌.... در یوسف‌آباد وقتی وارد کلاس می‌شود از بچه‌ها می‌خواهد، قبل از شروع کلاس برای امام زمان صلوات بفرستند. بچه‌ها اعتراض می‌کنند که ما به خاطر این‌چیزها مدرسه نیامدیم.... معاون و مسولان مدرسه هم به معلم می‌گویند اعتقاد بچه‌های این مدرسه فرق می‌کند شما نباید درخواست صلوات کنید....

هزینه ثبت‌نام در این مدرسه از هفتاد میلیون تومان شروع می‌شود به بالا و طبیعتا از وزارت آ.پ مجوز دارد...

بعد در ارزیابی، معلم حکم اخراج می‌گیرد چون در مدرسه‌ای که ظاهرا اعتقادی در بین بچه‌ها و بعضی والدین وجود ندارد، دارای اعتقاد دینی بوده است و برای سلامتی امام‌زمان از بچه‌ها درخواست صلوات کرده است....

آقای کاظمی، مقام عالی وزارت، بسم‌الله! هرچند مخالفی در مجلس، مطالبه‌ای نداشت اما در کجای سند تحول نظام آموزش و پرورش این مورد آمده.....

پ.ن: نام مدرسه موجود است

@amiresmaeli
باید #روایت شود....

وسط رای‌اعتمادگیری و در حالی که وزیر پیشنهادی آ.پ هیچ مخالفی نداشت، تیتر یک #آگاه را گذاشتیم برای حاج اکبر خبوشانی که نجار است و منبرساز.... پدر شهید است و بعد از اعتیاد فرزند دیگرش و خلاصی او مرکز ترک اعتیاد می‌زند و می‌شود بابای جماعت معتاد و دل‌ می‌سوزاند و دوش‌به‌دوش و شانه‌به‌شانه همراه‌شان درد می‌کشد و گریه می‌کند و برشان می‌گرداند وسط زندگی.... مهارت یادشان می‌دهد و صاحب شغل‌شان می‌کند به مدد امام حسین....

او تا به حال بیشتر از هفت‌هزار نفر را ترک داده و برایشان پدری کرده.....

خدایا شکرت که ما را واسطه روایت او کردی..... حاج اکبری که بنده راست و درست خداست....

@amiresmaeli
حسن‌آقا شما روزی طلا گرفتی که مقابل کشتی‌گیر سندرم داون که کشتی با تو را خیلی جدی گرفته بود، زمین خوردی و دست او بالا رفت... و تو با همه وجود می‌خندیدی
می‌دانم الان تنها به یک خلوت نیاز داری تا بغض در گلو گیر کرده را بترکانی....همان جا که در دو سه ثانیه اول مسابقه‌ حریف دستت را کشید و یک‌هو ته دلت خالی شد و دستت افتاد. نگاه به حریفت که امان بده لامصب! درد دارم.... و یک ایران با تو درد می‌کشید. آخرش هم که ایستادی و گندگی کردی و پیشانی‌اش را بوسیدی که نشان بدهی روح آقاتختی را

غیرت کردی حسن‌آقا! که پس نکشیدی و تا آخر یک دست مبارزه کردی و اگر آن زیر گرفتن را مسلط می‌شدی الان حالت و حال‌مان گونه‌ای دیگر بود.... فدای سرت.... فقط قول بده به خداحافظی و رفتن فکر نکنی که نمی‌شود. بیا و خوب استراحت کن و بلند شو و بگیر انتقام امروز را.
حسن‌آقا تو غرور و غیرت یک ملتی....

باید #روایت کرد..

@amiresmaeli
امروز شرمنده دخترم شدم

دخترم امسال باید برود کلاس هفتم. یعنی دوره اول دبیرستان. تحقیق کردیم از اواسط سال قبل و رسیدیم به مدرسه شهید همت که قبلا نمونه دولتی بود و حالا هیات امنایی شده است.

پرس‌وجو کردیم و مدارک را تکمیل کردیم. ثبت‌نام بر حسب امتیاز بود. شاگرد ممتاز بودن، رتبه در مسابقات فرهنگی و هنری داشتن، ساکن منطقه بودن و ایثارگر و شهید و فرهنگی بودن والدین.

قرار بود امروز به برگزیده‌ها زنگ بزنند و وقت تعیین کنند برای ثبت‌نام. دخترم چند روز استرس داشت. از صبح منتظر زنگ بودم. نزدند. پیگیری کردم. فهمیدم دخترم امتیازش کامل بوده، هم شاگرد ممتاز بوده در سه سال قبل، هم رتبه در مسابقات فرهنگی هنری در منطقه داشته، هم دانش‌آموز فعال در مدرسه بوده و تا مرحله نهایی مسابقات نویسندگی و مشاعره رفته بود.

در واقع آن‌کسی که امتیاز نیاورده من بودم. چون نه ایثارگر هستم که کارتش را داشته باشم نه شهید و جانباز هستم و نه فرهنگی به معنی کارمند آموزش و پرورش بودن. من بیشتر از بیست سال است در نهادهای فرهنگی و رسانه کار کردم که حتی ارزش یک امتیاز هم برای ثبت‌نام دخترم در مدرسه‌ای که دلش می‌خواست برود را نداشت.

در واقع من قبول نشدم، وگرنه دخترم امتیاز و کارش کامل بوده است.

خدا کند این چوب برای همه بوده باشد و کسی با سفارش و رانت و... سر کلاسی که باید پدرهای بچه‌هایش حتمأ ایثارگر و شهید و جانباز و فرهنگی باشند، ننشیند.

امروز شرمنده دخترم شدم چون نتوانستم برای رسیدن به علاقه‌اش کاری کنم. خدا پدری را شرمنده بچه‌اش نکند....


@amiresmaeli
الهی و ربی من لی غیرک

روزی است و ساعتی در سال که حسابش جداست. روز حساب و کتاب و خلوت. این که کجایی و چه می‌کنی؟ تا حالا چه غلطی کردی و من بعد مشغول چه راست و غلطی هستی؟ درست و افراشته سر جایت ایستاده‌ای؟ حواست هست؟ این که غیر دیگران خودت هم مقصری در آن‌چه دیگران را مسبب آن می‌دانی....

و امروز، همان روزی است که برای خودم انتخاب کردم.

دستم خالی است، اما دلم خوش است به قشنگی و رحمانیت #خدا و حب #الحسین و #مهر خانواده‌ام که همه دارایی‌ام است.

خدایا شکرت برای همه نعمت‌هایت. برای همع داده‌ها و نداده‌هایت. برای همه سایه‎های روی سرم. برای رفقای یک‌دل و یک‌رنگ که ارزش‌شان وقتی جلوه‌گری می‌کند که آدم‌هایی که فقط لب و دهن هستند در مسیرم قرار می‌گیرند. برای همه چیزهایی که فکر می‌کردم بودنم و بودنش به صلاحم است و تقدیر معلوم کرده که صلاح نبوده.

حال و همین که جانی به بدن دارم، به واسطه و حرمت همین کلمه‌ها، از همه آدم‌های زندگی‌ام،خانواده‌ام، دوستانم، همکارانم و افرادی که می‌شناسم و می‌شناسند مرا، با نگاهی به زمین و گردنی باریک‌تر از مو، به دلیل خطاها و سهل‌انگاری‌های عمدی و سهوی تقاضای عفو و طلب حلالیت دارم.

اگر دلخوری و آزردگی را از کرم بخشیدید که خوشا به حالم وگرنه امر نمایید تا تلاش کنم برای جلب رضایت دلتان که سخت می‌ترسم از حساب و کتاب حق‌الناس.

بعون‌الله تعالی

العبد
امیر اسماعیلی
بیست‌ودوم تیرماه‌هزار و چهارصد و سه/ هفتم محرم چهل و شش

پ.ن:
خدا کند ما به هم رحم کنیم و خدا بر همه ما...

@amiresmaeli
آقای رئیس‌جمهوریِ شنبه به بعد! لطفا این عکس را به دیوار مقابل میز چوبی خوش‌رنگ ریاست بکوبید به دیوار

زیرش هم بنویسد جانباز اعصاب و روان است. بچه‌هایش بستنش تا به خودش آسیب نزند.


@amiresmaeli
همه، حواس‌شان به مناظره بود و سوال و پاسخ و گوشه رینگ بردن رقبا.... اما ما در تحریریه آگاه، دلواپس کارگران معدنی بودیم که زیر آوار مانده‌اند و پدری که نفس ندارد و دیگر در خانه را باز نمی‌کند که خستگی‌اش را به خانه بیاورد و بچه‌هایش دورش بگردند و او از خستگی روح و جسم خوابش ببرد. پدری که دیگر نا ندرد. توان ندارد. حالا حداقل چهار خانواده معدن شازند، چشم‌شان به در خشک می‌شود و ناامید از آمدن پدری که دیگر جان ندارد و نمی‌آید.

امروز یکی از معدنی‌های قدیمی در جواب سوال‌هایمان گفت می‌دانی چرا کارگران معدن ساعت مچی نمی‌بندند؟ چون اگر آوار روی سرشان خراب شد، آن زیر متوجه گذشت زمان نشوند....

در یک‌دهه گذشته چهارصد و سی معدن‌چی زیر آوار مانده‌اند و راه نفس‌شان بسته شده است....

وقتی رسیدم خانه. نامزدها در آخر مناظره از برنانه‌های رفاه و کاهش تورم و .... حرف‌ می‌زدند.


@amiresmaeli
نوشتن این متن تا حدود زیادی تابع احساسات است اما ردپایی از منطق تطبیقی هم در خود دارد.
زمان نوشتن این متن روز قبل از بازی‌های هفته بیست و نهم لیگ برتر است که هر اتفاقی ممکن است در آن بیفتد. هرچند ابتکار عمل دست تیم صدرنشین یعنی پرسپولیس است.
اما... خدا را شکر در هنگامه مشکلات اقتصادی و سیاسی جامعه که هر لحظه اتفاقی خاص در آن رقم می‌خورد ما در زمره هواداران تیم سرخ پایتخت، یعنی پرسپولیس قرار گرفتیم. شکرم چند دلیل دارد:
یکم: لذت هواداری به کری خواندن در برابر تیم مقابل است و خب در بیشتر این سال‌ها تیم ما دست بالاتر را داشته و تیم رقیب همچنان تنها مشغول لذت از دوبار قهرمانی در آسیا در سال‌های دور و یک فصل قهرمانی بدون باخت است، اما ما در تمام این سال‌ها با ترشح مناسب آدرنالین در هنگام دنبال کردن مسابقات تیم‌مان کیف کردیم برخی از دلایلش این است:
- دقیقه نود و شش و پرواز سپهر حیدری و گل به سپاهان و قهرمانی در ثانیه آخر که چه می‌دانید دنیا انگار چند ثانیه ایستاد و ....
- خوردن سه گل در نیمه اول و زدن چهارگل از دقیقه هفتاد و دو به بعد در حالی که در همان دقایق استقلال تنها به یک گل نیاز داشت و نتوانست...
- دوبار حضور در فینال آسیا میان این همه بریز و بپاش تیم‌های متمول عربی و تند و تیز کره‌ای و ژاپنی هرچند به نایب قهرمانی ختم شد
- تعویض ایمون زاید و نتیجه دو هیج در عرض ده دقیقه، سه دو آن هم ده نفره! که باز انگاری دنیا چند ثانیه ایستاد
- استارت طارمی و مسلمان از زمین خودی و زدن گل چهارم به استقلال
- و ....
که ما در همه این سال‌ها تجربه کردیم و داد زدیم و به آسمان پریدیم و تیم مقابل این لحظه‌ها را نداشت و تجربه نکرد. هرچند حق هواداران‌شان بود.


دوم: پرسپولیس همیشه در زمین بزرگتر داشته است که آیین بزرگتری را بلد بوده.... نگاه کنید محمد پنچعلی، علی دایی، کریم باقری، سیدجلال حسینی و حالا وحید امیری که راه و رسم می‌داند و حاشیه‎ای ندارد و حالا مقایسه کنید با بزرگتر تیم حریف که روزبه چشمی است و همیشه خودش یک پای حاشیه... بعد از فکری و ... خیلی وقت است جای یک بزرگتر در زمین حریف خالی است...

سوم: رفتار و کنفرانس‌های خبری دو سرمربی را در چند بازی اخیر کنار هم بگذارید... به زمین و زمان گیر دادن راه‌کار توجیه و فرار به جلو است طوری که انگاری استقلال گل زده اما تاج آمده درون دروازه و توپ را گرفته و گفته بازی عدسته!

خدا را شکر برای تجربه همه این حس‌های و لذت‌های هواداری در سن و سالی که برایمان هواداری مهم است. فردا را نمی‌دانیم چه می‌شود. یاعلی

@amiresmaeli
تمام امروز را به این فکر می‌کردم. ما از سیزدهم دی‌ماه نود و هشت دیگر هیچ شباهتی به قبل‌مان نداریم. کسانی دیگر در ما مستقر شده‌اند و جای ما نفس می‌کشند. هیچ‌چیزمان مثل قبل نیست. نه هواخواهی‌مان و نه لج‌بازی‌هامان. عده‌ای از درون ما ادا درمی‌آورند و ماها همه عاریه‌ای شدیم

صبح از خواب بلند می‌شویم و شب به خواب می‌رویم. آدم داخل ما عین ماست ولی ما نیست. تمیزی و کثیفی‌اش از جای دیگر است. از آن روز ماها رفتیم جای دیگر که گاهی چیزکی حس می‌کنیم ولی اصالت ندارد. انگاری همه‌چی عوض شده. ماها دیگه ما نیستیم.

عاشقی‌مون نیم‌بند شده، زندگی‌مون حوالی میدان فردوسی شهر هر روز دست دلال‌ها جابه‌جا می‌شود و آن‌هایی که درون ما هستند هی می‌گویند زندگی همین است... نگاه کن! چه پوستر قشنگی، چه فیلم توپی، یارو درازه چه رقصی می‌کند، چه‌قهوه‌ای، چه کوفت و زهرماری....

آن‌ها از طرف ما حرف می‌زنند و در خلوت‌شان فحش می‌دهند و غذا می‌خورند و جای ما زندگی می‌کنند. از همان تاریخ فصل جدید لاست شروع شده که نویسنده‌هایش هنوز دارند می‌نویسندش و کلی جای آدم بدها و خوب‌های قصه عوض می‌شود....

خدایا من قصه این دنیا رو نمی‌دانم و نمی‌فهمم. ولی می‌دانم که قصه خون با همه چی فرق می‌کند.... خون مظلوم که بریزد دنیا زیر و رو می‌شود. دنیا که زیر و رو شد همه چی عوض می‌شود. همه چیز که عوض شد، فقط یک راه می‌ماند، یک در که باید باز شود. درخت و کوه و هوا و باد و باران بهانه است. ما وسط کلمه‌ها اسیریم‌. در را باز کن....

حوالی نیمه‌شب سه سه صفر سه

@amiresmaeli
آقای امیر وفایی، نویسنده ن.خ.۵ دم شما گرم از متنی که نوشتی. از دغدغه‌ای که داری. از این که آدم‌ها خاکستری‌اند و در قاب تلویزیون نباید همه راست و درست باشند و شیطان بالاخره گولش را خواهد زد.

ممنونم از این که علی‌رغم همه سختی‌ها گروه را به کوه و کولبری کشاندی و خالق این دیالوگ بودی:"همه به نان احتیاج دارند و هیچ کسی همین طوری نان به دیگری نمی‌دهد، کولبرها مجبورند. نان می‌خواهند."

ممنونم که کاراکتر اوستا غلام ضرب‌المثل‌ها را نصفه می‌گوید که مخاطب ناخودآگاه کامل آن را بگوید.

ممنونم که مهمان‌نوازی و محروم بودن بلوچستان را زیبا نوشتی...‌

ممنونم که مگوها را ننوشتی ولی همه ما به دلیل سبقه ذهن‌های آماده‌مان نکته‌اش را گرفتیم....

ممنونم که آدم‌ها را یک‌دفعه به سمت راستی و درستی متحول نکردی و دیالوگ خلیل خانزاده که می‌خواهد اختلاس کند و خدا نمی‌‌گذارد را خلق کردی....

ممنونم برای سفارش لوبیاپلوی بدون برنج....

دم همه عوامل گرم....

@amiresmaeli
هر فعالیت رسانه‌ای باید پیوست داشته باشد. یعنی معلوم باشد از کجا می‌آید و به کجا می‌رود و چه اثراتی بر چه مخاطبی و از چه مجرایی باید بگذارد

ای کاش در عملیات چهاردهم آوریل پیوست رسانه‌ای تدوین می‌شد و فرمان و رمز عملیات را به صورت نمادین، آرمیتا رضایی‌نژاد فرزند ش.هی.د داریوش رضایی‌نژاد صادر می‌کرد و فیلمش در سطح گسترده توزیع و پخش می‌شد، واقعا محق‌تر از آرمیتا، دختری که شاهد ترور ناجوانمردانه پدرش بود، و سال‌هاست در حسرت دیدار دوباره‌اش است، فردی نبود....

@amiresmaeli
تیرماه نود و نه بود. شعله‌های آتش همراه فریادها از بیمارستان سینا اطهر در میدان تجریش تهران بلند شده بود. چشم برهم‌زدنی نوزده نفر از کادر درمان که در طبقه چهارم محبوس بودند، سوختند و جان دادند. چند زن و کودک کمک می‌خواستند

در میان صدها نفری که تماشاچی بودند، یکی موبایل خود را زمین گذاشت و دوید. جوان دستفروشی که نمی‌دانست چطور باید کمک کند ولی نمی‌توانست بنشیند و مرگ را تماشا کند. بساطش را رها کرد. بساطی که دار و ندارش بود و وقتی برگشت بساط روزی‌اش نبود. عنایت آزغ طوری خود را از ساختمان بالا کشید که فردا برخی رسانه‌ها به او گفتند مرد عنکبوتی!

خودش تعریف می‌کند:
یک شلنگ آب به دستم بستم و از ساختمون بالا رفتم.... دستمال رو خیس کردم و روی صورتشون گذاشتم تا حرارت آتش ریه‌هاشون را نسوزونه. درها رو شیکوندم تا بتونم نردبون رو خارج کنم و یکی یکی آدما رو از پشت‌بوم بیمارستان به ساختمان بغلی رسوندم.

پس از نجات این افراد، بیهوش شد. دست و پایش جراحت برداشت. دستش یازده بخیه خورد و کف پایش پر از شیشه شده بود. از فردای آن روز همه با او به عنوان قهرمان عکس می‌گرفتند. امروز مهمان شهردار بود و فردا استاندار. حتی خانه محقر پدری‌اش در رامهرمز میزبان مسئولان این استان بود. پیشنهاد پشت پیشنهاد بود که می‌دادند از استخدام در آتش‌نشانی تا شهرداری.... قرار شد سقف خانه پدرش را هم که چکه می‌کرد تعمیر کنند....

مخلص کلام.سراغش را گرفتیم. گفت: هنوز بیکارم و هنوز سقف خانه کوچک پدرم بعد سال‌ها باران که می‌آید چکه می‌کند.....

@amiresmaeli
شاطر علی‌آقا را خدا رحمت کند. نانوای محل‌مان بود. دست بی‌وضو به خمیر نمی‌زد و نان نمی‌چسباند به بدنه تنور. می‌گفت: " این قوت مردم است، باید درست عمل بیاد و برکت داشته باشد، نان بی‌وضو قوت ندارد" اعتقاد داشت و راست می‌گفت

سرکار عروس خانم در عکس، موسس یکی از برندهای مشهور حجاب و اکسسوری‌های حجاب هستند و تا به حال هم در همه تبلیغ‌ها و عکس‌ها محجبه بودند و خودشان مدل بیزینس‌شان. تا شب عروسی که الحمدالله همه حاضران فیزیکی و شاهدان مجازی یک‌هو محرم شدند و پرده‌ها افتاد....

کسانی که مقید به حجاب واقعی هستند، اعتقادشان همیشه همراهشان است و به عوامل محیطی بستگی ندارد. والله دوستانی دارم که در نقاط مختلف اروپا زندگی می‌کنند و حجاب‌شان با آن‌چه در ایران بوده هیچ فرقی نکرده، آن‌جا هم پای حجاب‌شان ایستادند.

خدا نگذرد از لشفلوینسرهایی که فقط پول برایشان مهم است و این چنین در کنار بقیه چیزها که الحمدالله کم هم نیست گند می‌زنند به اعتقاد نیم‌بند آن‌هایی که خواسته، ناخواسته چشم‌شان به این باربی‌های لخت و ادای محجبه! وطنی است، حجاب استایل‌هایی که پافشاری در حجاب‌شان تنها در رسیدن به پول و سود بیشتر برای‌شان بوده است و برای مخاطب باعث کم شدن سرمایه اعتماد اجتماعی و لج‌بازی بیشتر.....
لعنت به این دورویی و نفاق. لعنت به هرچه منافق، از نفوذی‌های مسوول گرفته تا آن‌هایی که در فجازی روح و روان مردم را به بازی می‌گیرند....

@amiresmaeli
توضیح در متن پایین....
Telegram Center
Telegram Center
Channel