View in Telegram
تیرماه نود و نه بود. شعله‌های آتش همراه فریادها از بیمارستان سینا اطهر در میدان تجریش تهران بلند شده بود. چشم برهم‌زدنی نوزده نفر از کادر درمان که در طبقه چهارم محبوس بودند، سوختند و جان دادند. چند زن و کودک کمک می‌خواستند در میان صدها نفری که تماشاچی بودند، یکی موبایل خود را زمین گذاشت و دوید. جوان دستفروشی که نمی‌دانست چطور باید کمک کند ولی نمی‌توانست بنشیند و مرگ را تماشا کند. بساطش را رها کرد. بساطی که دار و ندارش بود و وقتی برگشت بساط روزی‌اش نبود. عنایت آزغ طوری خود را از ساختمان بالا کشید که فردا برخی رسانه‌ها به او گفتند مرد عنکبوتی! خودش تعریف می‌کند: یک شلنگ آب به دستم بستم و از ساختمون بالا رفتم.... دستمال رو خیس کردم و روی صورتشون گذاشتم تا حرارت آتش ریه‌هاشون را نسوزونه. درها رو شیکوندم تا بتونم نردبون رو خارج کنم و یکی یکی آدما رو از پشت‌بوم بیمارستان به ساختمان بغلی رسوندم. پس از نجات این افراد، بیهوش شد. دست و پایش جراحت برداشت. دستش یازده بخیه خورد و کف پایش پر از شیشه شده بود. از فردای آن روز همه با او به عنوان قهرمان عکس می‌گرفتند. امروز مهمان شهردار بود و فردا استاندار. حتی خانه محقر پدری‌اش در رامهرمز میزبان مسئولان این استان بود. پیشنهاد پشت پیشنهاد بود که می‌دادند از استخدام در آتش‌نشانی تا شهرداری.... قرار شد سقف خانه پدرش را هم که چکه می‌کرد تعمیر کنند.... مخلص کلام.سراغش را گرفتیم. گفت: هنوز بیکارم و هنوز سقف خانه کوچک پدرم بعد سال‌ها باران که می‌آید چکه می‌کند..... @amiresmaeli
Telegram Center
Telegram Center
Channel