✍️پیش از هرچیز باید بگویم که به هیچوجه قصد نداشتم از جایزهی شعر احمد شاملو و نحوهی برگزاری آن، سخن بگویم. چون این جایزه و مسائل پیرامون آن، هیچ ارزش و اهمیتی نزد من ندارد. اما آنچه مرا ناگزیر کرد که در این باره بنویسم، به لجن کشیده شدن مفاهیم و کلماتی مثل آزادی و مبارزه و مخالفت با سانسور و... بود، آن هم نه از سوی حکومت یا نهادهای امنیتی بلکه از سوی کسانی که خود را سخنگوی فرهنگ و صدایی مستقل میدانند. این رنج بزرگیست که از مشروطه تا کنون جامعهی ایران را درگیر خود کرده است.
مگر میتوان خود را روشنفکر نامید و از حق و حقوق دیگری و آزادی و... سخن گفت اما همچنان با تکیه بر فرهنگ و صدایی که خواهان مرگ دیگریست، به جهان نگریست؟
اصلا چگونه میتوان از آزادی دفاع کرد اما موضع مشخصی در برابر آن صدا و فرهنگ همیشه غالب که بر فراز سر ما ایستاده است، نداشت و حتا در مواقع خاص خود را به آغوش همان صدا انداخت و با کلامی که به زور آغشته است با مخالف خود سخن گفت؟
خطری که در اینجا وجود دارد بیش از حد تصور است. تکلیف ما با سیستم حاکم روشن است، اما با آنها که دم از آزادی و مبارزه میزنند نه.
در این روزها به سختی میتوان چهرهی افراد را از هم تشخیص داد، چراکه کمتر وجه تمایزی میان افراد دیده میشود. گویی فقط یک دهان باقی مانده است و آن دهان تکیهگاهی جز زور ندارد. به کلام و شیوهی سخن گفتن آنها که این روزها دم از آزادی و... میزنند دقت کنید. آیا حقیقتاً وجه تمایزی میان کلام آنها با کلام زندانبانان، بازجوها و متجاوزان میبینید؟ کلامی که به زور و تهدید آغشته است، چه نسبتی با آزادی دارد؟ اصلا کلامی که به زور و تهدید و ناسزا آغشته است چه موضعی نسبت به تاریخ و فرهنگ دیگرستیز ما دارد؟ آیا این کلام در تقابل با آن صدای غالب است؟
خوب به آنها که ادعای مبارزه با استبداد را دارند نگاه کنید. به کلامشان بنگرید، به کلماتشان. کسی که کار خود را افشاگرانه و مبارزه با سانسور میداند، تلاش میکند با ناسزا و توهین و تحقیر دهان مخالفان خود را ببندد. آن یکی ناشریست که تنها غم نان دارد و نام.
جنگ بر سر قدرت است. هرکس به نوعی میخواهد اراده و خواست خود را بر دیگری تحمیل کند. دیگر مسئله شعر و مبارزه و اینجور چیزها نیست. از از صفحه ی
#احسام_سلطانی https://t.me/adabiateaghaliat/1153