" کلونی"
چگونه بنویسم میرزاخانی؟!
مختاری یادم نیاید؟!
چگونه بنویسم مریم؟!
جعفر یادم نیاید؟!
چگونه بنویسم سرطان؟!
نخبه کشی رضاقلی یادم نیاید؟!
سرطان سعید صدیق یادم نیاید!؟
سن از حساب در رفته ی گوریل ها یادم نیاید؟!
بخدا این شقیقه به همه چیز ربط دارد!
و گریه های ما؛
به کلونی مورچگان می ماند!
سر رشته ها بهم ربط دارد...
ته رشته ها بهم ربط دارد...
بخدا ربط دارد خیانت افشین به مرگ رفسنجانی ربط دارد!
تکه تکه شدن جوانان ما؛
حتی مقابل گلوله به سیانور ربط دارد!
"و سهراب پسر مجددن افتاد آش و لاش بر کف آسفالت و آسفالت پدر پسر را گرفت برابرخورشید و فرمود بپذیر این قربانی را هم بپذیر..."
و چرا می گویید نظامی دیگر بیاید و بهرام دیگر؟!
نه گور باشد و نه کفن...
بخدا تاریخ ما به سریالهای ایرانی اصلن ربطی ندارد...
بخاطر همین است؛
وقتی خروسهام می خوانند،
می آیم و تلگرامها را ورق می زنم!
آیا پلنگی جایی مرده است؟
آیا از عقاب طالقان یکی کم شد؟
آیا از یوز های ما یکی رفت زیر هیجده چرخ؟
و اینک این ماییم؛
که همچون تورهای خارجی!
در غار های تودرتوی " زینگان" گم شده ایم!
و اینک این ماییم؛
که با زبان دست و پا شکسته داد می زنیم
نگران نباشید انسانیت های عزیز!
شما وارد خاکی شده اید که همه چیز به همه چیز ربط دارد!
ربط دارد بله ربط دارد:
ربط دارد موهای کوتاه میرزاخانی
به تمام خطوط ما ربط دارد!
کفش های بندی و قرمز دخترش به کرخه ربط دارد!
قد بلند و کشیده شوهرش به قبرهای طویل ما ربط دارد!
و بعد؛
به خیلی چیزها ربط دارد
که این ماه تخم سگ؛
تخته پاک کن باشد و آسمان را پاک کند،
یا چراغ بیغوله ی بینوایان...
و باز به خیلی چیز ها ربط دارد؛
که این ستارگان،
اعداد و ارقام میرزاخانی باشند؛
یا لقمه هایی که هر شب از دهان کودکان بلوچستان دریغ می شود...
#ابوالفضل_حسنی@adabiateaghaliat#صفحه_ی_شعر_فارسی