#عصیان #ماندگار(ناگفته هایی از جغرافیای مقاومت)
#قسمت سوم
#تجمع شوم، انتقام جویان
در دو راهی سختی قرار داشتیم. از میان غرور مردم و جان، مال و حیات زنان و اطفال مردم باید یکی را انتخاب میکردیم. برای حفظ آزادی مردم و حراست از غرور سرزمینی باید میجنگیدیم، اما بعید نبود که آنها شکست شان را با حمله بر غیر نظامیان و ساکنان قریه ها جبران میکردند. چنان که بعدا در اندراب و پنجشیر این سناریو به نمایش رفت. بدتر این که طالبان همکار و راه بلد از داخل منطقه استخدام کرده بودند. تعدادی انسانهای زبون و بی تعهد با رهنمایی کردن طالبان ضرباتی سخت و سنگین بر مردم و نیروهای دفاعی وارد کردند. که در فرصت ها دیگر به آنها نیز خواهم پرداخت.
در خلال تمام حوادث و اتفاقاتی که رخ داده بود، و یا در حال وقوع بود، همه به این نتیجه رسیده بودیم که دولت غنی احمدزی و تحریک طالبان دو لبه ی یک قیچی اند. الگوی رقابت قدرت در جامعه پشتون مانند ضرب المثل مشهور پشتو «برادر علیه برادر، برادران علیه عموزادگان و برادران و عموزادگان علیه دیگران» ، به نمایش رفته و در حال تکرار است. درست است که تحریک طالبان ظاهرا دولتی را ساقط کرده بود که عموزادگان شان در راس آن قرار داشتند، اما در برابر «دیگران» این عموزادگان متحد بودند و این اتحاد را بار بار شاهد بودیم. دست کم شخص خودم از زمان فعالیت در جنبش مقاومت برای عدالت، مخصوصا در یک سال اخیر، با جان و استخوان این واقعیت را به چشم سر دیدم.
طالبان خواسته بودند که فرمانده علی پور در هوتل دشت یورد، واقع کوتل اونی، برای گفتگوی رو در رو با مسئولین شان، حاضر شود. در همین اثنا راپورهایی نیز برای ما مواصلت کرده بود. خبرهای دریافت کردیم که انتقام جویان از وردگ، تکانه، جلریز و کوچیهای مسلح که چندین سال از ورود شان در کجاب تا تیزیک و دایمرداد و سر هلمند بهسود و سایر نقاط هزارستان، متوقف شده بودند و مجال ورود به سرزمین هزارستان و چپاول دار و ندار مردم را نیافته بودند،
تجمع کرده اند تا انتقام شکست های چندین ساله ی شان را بگیرند. سگان هار و گرسنه، کفتارهای پست و بیرحم، در کمین گاهی «مذاکره» گرد آمده بودند تا خشم ناشی از سالهای شکست شان را با ترور فرمانده و همسنگرانش، فرو بنشانند. گزارشها دقیق بود و از منابع معتبر به دست ما رسیده بودند.
انتقام جویان میخواستند با استفاده از نام مذاکره، تحت پوشش نام امارت که صف غلبه یافته ی این روزها بود، در حال آماده باش قرار گرفته بودند. خیانت آنها پیشینه تاریخی دارد. برای ما دیگر هیچ جایی شک و تردیدی نمانده بود که پشت پا زدن به هر تعهدی، یک امر ساده برای آنها است. امیر حبیب الله کلکانی را با قرآن و قسم گرفتار کردند. شهید مزاری و یارانش را با فریبِ مذاکره به دام انداختند. این بار نوبت فرمانده علی پور بود. اما کور خوانده بودند.
هیچ کسی از مسئولین جنبش مقاومت برای عدالت (جبهه مقاومت)، برای مذاکره به یورد نرفتند. باز هم موسفیدان و متنفذین مردمی در موقعیت معینه رفتند و حرف و پیام مردم و مقاومت را برایشان رساندند.
فردای آن روز، نیروهای وابسته به طالبان در قرارگاه خالی مقاومت آمده بودند. عکسهای شهدا و فرمانده را پاره کردند. از جانب دیگر سنگرهای نیروهای مقاومت در استقامت های پراکنده و دور از خط عمومی سرک از همان آغاز سال تعبیه شده بود. امکان هماهنگی در ظرف چند ساعت محدود، دشوار و غیر ممکن بود. از طرف دیگر این احتمال نیز وجود داشت که طالبان نیروهای مقاومت را در مسیر سرک عمومی مصروف کنند و دو هدف را همزمان بدست بیاورند. هم جنگ را به مناطق مسکونی بکشانند و هم با خالی شدن سنگرها، راه برای ورود و هجوم کوچیها باز شود. آن ها به این هدف نرسیدند. اما مسیر سرک عمومی را بدون مانع یافتند تا حصه دوم بهسود آمدند.
در منطقه پل افغانان با نیروهای طالبان و پیش بلدهای داخل منطقوی شان روبرو شدم. از فاصله صد متری خودم را کنار کشیدم و واسطه رنجری که از آن استفاده میکردم در یک گوشه ی بازار ماند. نیروهای طالبان و پیش بلدهای داخل منطقوی شان به محض رسیدن در بازار، به لت و کوب کارکنان هوتل پرداختند و از آنها آدرس فرمانده علی پور را میپرسیدند. واسطه ی رنجری ما را هم با تیله روشن کرده با خود بردند. بالفعل چیزی از دست من و مردم ساحه، بر نمی آمد.
ملیشه های طالب با رهنمایی و سفارش چند تن از همکاران استخباراتی شان که از مردم ساحه بودند و هویت شان نیز پیش ما با اسناد و مدارک مشخص است، تا کوتل ملایعقوب رسیدند. یکی از همین راه بلدهای طالبان که بازهم هویت و مشخصاتش با سند و مدرک نزد ما ثابت است، با استفاده از وحشت و غلبه ی طالبان تعدادی از مردم ساحه کوتل ملایعقوب را تهدید کرده و در پی دستگیری شان برآمده بود.
@YatemanMazary