وبسایت فرهنگی صدانت

#محمدمهدی_اردبیلی
Channel
News and Media
Education
Politics
Art and Design
PersianIranIran
Logo of the Telegram channel وبسایت فرهنگی صدانت
@SedanetPromote
24.46K
subscribers
778
photos
361
videos
2.37K
links
صدانت؛ صدای اندیشه آدرس وبسایت: www.3danet.ir اینستاگرام صدانت: instagram.com/3danet کانال رسمی صدانت: @Sedanet صدانت تی‌وی: @Sedanettv بایگانی صدانت: @sedanet1 آگاهی از نشست‌های فرهنگی: @News_sedanet
🎙️ نشستِ بررسیِ کتابِ «زیستن در روزگار سخت»

👤 با حضور #مصطفی_ملکیان و #محمدمهدی_اردبیلی

در این جلسه، مصطفی ملکیان و محمدمهدی اردبیلی ضمن ارائه رویکردی تحلیلی به کتاب زیستن در روزگار سخت، اثر پما چودرون، درباره مفاهیم ذهنی خود، حول این ایده نیز به بحث نشستند.

🔗 برای مشاهده فیلم و دریافت صوت اینجا کلیک کنید

✉️ @Sedanet
✉️ @Mostafamalekian
✉️ @PhilosophicalHalt
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
🍁 درس‌گفتارهای تاریخ فلسفه معاصر غرب
👤 #محمدمهدی_اردبیلی | ۲۰ جلسه

🍂 درس‌گفتارهای تاریخ فلسفه معاصر غرب، دوره‌ای از تاریخ فلسفه را بررسی می‌کند که از اواخر قرن نوزدهم آغاز می‌شود و تا پایان قرن بیستم ادامه می‌یابد. در این دوره، محمدمهدی اردبیلی برای دانشجویان مقطع کارشناسی فلسفه دانشگاه علامه طباطبائی در پاییز و زمستان ۱۳۹۸، آرای ۸ فیلسوف را به‌عنوان نمایندگانِ مؤثر نگرش‌های فلسفی این دوران از تاریخ فلسفه شرح داده است: نیچه، ویتگنشتاین و فلسفۀ تحلیلی، هوسرل و پدیدارشناسی، هایدگر و اگزیستانسیالیسم، آدورنو و مکتب فرانکفورت، لویناس، باتای و دریدا.

🍂 در این دوره شیوۀ آموزش مبتنی بر دیالوگی میان خوانش قطعاتی از متون اصلی این فیلسوفان و توضیح مفاهیم کلیدی‌ اندیشه آن‌ها بوده است. مدرسان مهمانی هم در برخی از جلسات، جهت ارائه تخصصی‌تر مطلب و معرفی تفسیری متفاوت به فهم فیلسوف مورد بحث کلاس را همراهی کردند و هرکدام به تدریس مجزای یک جلسه از دوره پرداختند: حسین شقاقی (ویتگنشتاین و فلسفۀ تحلیلی)، فرزاد جابرالانصار (پدیدارشناسی هوسرل)، مسعود حسینی (هایدگر) و آیدین کیخایی (آدورنو).

🌐 دریافت صوت و PDF جلسات

🌾 @Sedanet
🍁 بازخوانی انتقادی ایده مرگ خدای نیچه
👤 #محمدمهدی_اردبیلی

🔅نشست «بازخوانی انتقادی ایده مرگ خدای نیچه» سه شنبه ۹ مهر با سخنرانی محمدمهدی اردبیلی در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار شد.

🔅محمدمهدی اردبیلی در این نشست گفت: اولین بحثی که درباره خدا در فلسفه مطرح می شود، وجود یا عدم وجود خداست. این نازل ترین سطح بحث درباره خداست و با این بحث ها هیچ ملحدی مومن نمی شود. مفهوم خدا مثل هر مفهومی یک روند و تراکم تاریخی دارد. از نیمه دوم قرن نوزدهم با الحاد پست مدرن مواجه هستیم.

🔅نقطه اوج این رویکرد که برای فهم نیچه خیلی مهم است فویر باخ است که در کتاب «ذات مسیحیت» نوعی روانشناسی الهیات اراده می دهد. فویر باخ در این کتاب می گوید شخصیت خدا چیزی جز همان شخصیت انسان نیست که به آسمان رانده شده است. انسان بدون خدا هیچ است و خدا نیز بدون انسان هیچ است. همین بحث را نیچه نیز با بیان دیگری می گوید...

دریافت صوت و فیلم👇
3danet.ir/UOFXI
🌾 @Sedanet | @PhilosophicalHalt
☘️ این دست‌های گشوده
✍️ #محمدمهدی_اردبیلی

🔅... دست، جزئی است که کل جهان را بازمی‌نماید. کف‌بین‌ها این حقیقت را خوب می‌دانند که دست‌ها، تمام وضعیت را، تمام فرهنگ را و تمام جهان را فاش می‌سازند؛ اما چیزی که کف‌بین‌ها نمی‌دانند، آن است که این دست‌ها فقط پیشگوی آینده نیستند و خط‌ها و چین‌و‌چروک‌هایشان فقط به کار رمزگشایی آینده نمی‌آید، بلکه این دستها اتفاقاً برسازندۀ آینده‌اند. به همین دلیل هگل آنها را نه تنها برملاکنندۀ آینده، بلکه «اندام فعالِ تحقق‌بخشیدن به خودِ انسان»، به تقدیر و نهایتاً به وجود می‌داند.

🔅این تحقق‌بخشیدن، البته امری از پیش داده و محتوم نیست، بلکه تنها در پرتو نوعی مقاومت فعالانه و متعهدانه در برابر نیروهایی ممکن می‌شود که دست را منفعل و گوش به فرمان می‌خواهند. هر عملی، عمل در دل تاریخ است، اما هر عملی را نمی‌توان فعالانه دانست. عمل فعالانه در عین حفظ نسبتش با لحظۀ حال و بازخوانی نسبتش با گذشته، می‌کوشد تا آینده را روشن سازد. این آینده اما نه گسسته از اکنون، بلکه دقیقه‌ای برآمده از مناسبات و تعارضات اکنون است. رسالت روشن‌ساختن این آینده برعهدۀ دست‌هاست.

🔅کافی است کمی به دست‌های خویش بنگریم. این دست‌ها سرشار از امکان‌اند. امکانِ مشت‌شدن، کندن، برداشتن، به دست گرفتن، ساختن و خراب‌کردن. کافی است به این دست‌ها بنگریم. کافی است به امکان‌ها بیاندیشیم. دست‌های «ما» همان آینده‌اند.

🔅برگرفته از یادداشت "این دست‌های گشوده"، کتاب "از این دست‌ها: چند مواجهه"، با آثاری از حسام سلامت، سمیرا رشیدپور، مهسا اسداله‌نژاد، روزبه آقاجری، حسین میربابا، عباس شهرابی و ... (درباره‌ی مجموعه‌ی عکس دست‌ها، اثر علی اسدالهی).

🌾 @Sedanet
🌾 @PhilosophicalHalt
☘️ در دفاع از نقدِ درون‌زا
✍️ #محمدمهدی_اردبیلی
منتشر شده در در دوماهنامه‌ی مروارید

🔅نقد از همان ابتدا دچار نوعی پارادوکس است. از یک سو، در فرایند نقد، منتقد بناست موضع و رویکرد خود را مطرح کند و نقد با اغراض و دغدغه‌های او پیوند خورده است، اما از سوی دیگر، اگر منتقد برای نقدِ یک موضوع از مبانی خویش آغاز کند، نقدش نسبت به موضوع، همواره بیرونی و در نتیجه، ناموثر باقی خواهد ماند. خطایی که عمدتاً رخ می‌دهد این است که گویی منتقد، نقد را نه خطاب به باورمندان به موضوع نقد، بلکه خطاب به تماشاچیانی بیرون از آن مطرح می‌کند.

🔅به بیان دیگر، این منتقد (که می‌توان او را جدلی نامید) می‌کوشد تا در فرایند نقد، بیش از اقناع طرف مقابل، همفکران خودش را راضی نگاه دارد. از همین رو چنین منتقدی، نقد را از منظر خویش و با تکیه بر جهان‌بینی خویش و پیش‌انگاشت‌های نظری خویش می‌آغازد. این امر اما خودِ نقد را بی‌اثر می‌سازد. نقد باید به جای تسویۀ حساب یا حملۀ از بیرون، به مواضع دشمن، تناقضات درونی موضوع مورد نقد را برملا کند. در این معنا نقد باید از درون عمل کند.

🔅در واقع، مقدمات و پیش‌انگاشت‌هایی که نقد با تکیه بر آنها می‌آغازد باید بنیادی‌ترین و مستحکم‌ترین مواضع و مبانیِ رقیب باشد. دقیقا برخلاف «جدل» که برای حمله به سراغ ضعیف‌ترین مواضع دشمن می‌رود. اتخاذ این رویه در نقد البته کاری بس طاقت‌فرساست. نقدِ رقیب با پیش‌انگاشت‌های خود او، نیازمند نوعی فداکاری و سطحی از همدلیِ، ولو موقتی، با دشمن است.

🔅منتقد باید بتواند مواضع و پیش‌انگاشت‌های خود را به حالت تعلیق درآورد تا بتواند به جای خصم بیاندیشد و به نقدی درون‌زا از دشمنش در مقام خودش راه ببرد. حال پرسش این است که اگر ماجرا برعکس شد یا اگر تعلیق دائمی شد چه؟ مگر نه اینکه، منتقد راستین در عین نقد رقیب، همواره باید گوشۀ چشمی به مواضع و انسدادهای فکری خودش داشته باشد؟ در این معنا، اگر منتقد برای نقد رقیب به‌راستی جامۀ او را بر تن کند و از مبانیِ او آغاز کند، چه بسا که این جامه به تنش خوش‌تر آید و موضع خصم را بپذیرد. اگر منتقد از منظر دشمنش به مسئله بنگرد، آیا منظر خود را از دست نخواهد داد؟ با این مقدمات اکنون می‌توان به طور مجزا به دو مسئلۀ کلیدی اشاره‌ای گذرا کرد که راه حل هر کدامشان در دل دیگری است: نخست، معیار نقد و دیگری، غایت منتقد.

متن کامل (pdf)👇
3danet.ir/KSZ65
🌾 @Sedanet | @PhilosophicalHalt
Audio
🎙 فلسفه در عصر زوال
👤 #محمدمهدی_اردبیلی
کانون فکر آرکه - اسفند 97
🌾 @Sedanet
🌾 @Sophia_Kaveh
🌾 @PhilosophicalHalt
Audio
🎙 نقد و بررسی کتاب "سویه ها"، اثر تئودور آدورنو
👤 #مراد_فرهادپور
👤 #حسام_سلامت
👤 #آیدین_کیخایی
👤 #محمدمهدی_اردبیلی

🌾 @Sedanet
🌾 @sociologyatu95
🌾 @philosophicalhalt
Audio
🎙 معنای فرهنگ در فلسفه نقادی کانت
👤 #محمدمهدی_اردبیلی
۱ آبان ۱۳۹۷
پژوهشکده فرهنگ معاصر
پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
🌾 @Sedanet | @PhilosophicalHalt
Audio
🎙 ششمین نشست تخصصی
" حیوان ؛ ابژه یا دگرسوژه؟ "
به مناسبت روز ملی مبارزه با خشونت علیه حیوانات
20 شهریور ۹۷
👤 #حسام_سلامت و #محمدمهدی_اردبیلی

@Sedanet
@i_am_not_object
@PhilosophicalHalt
Audio
🎙 علم به روایت دیالکتیکِ پدیدارشناسانه‌ی هگل
👤 #میثم_سفیدخوش #محمدمهدی_اردبیلی
خردادماه ۱۳۹۷
🌾 @Sedanet | @philosophicalhalt
Audio
🎙 هراس‌های مواجهه با متون اصلی در جامعه شناسی و فلسفه
♦️درنگ‌هایی در خوانش آثارِ مارکس و هگل
👥 #محمدمهدی_اردبیلی و #حسام_سلامت
🌾 @PhilosophicalHalt
🌾 @Sociologyatu95
🌾 @Sedanet
🎙نشست‌های «افق گفتگو»:
بررسی شرایط امکان گفتگوی
فلسفه اسلامی و فلسفه غرب

با سخنرانی:
👤دکتر #میلاد_نوری
👤دکتر #مجید_احسن
👤دکتر #محمدمهدی_اردبیلی

سوم اردیبهشت ماه۱۳۹۷
اندیشگاه فرهنگی کتابخانه ملی

صوت کامل👇
3danet.ir/Dggs5
🌾 @Sedanet | @Philosophicalhalt
❄️ به بهانه هشتم مارس
✍️ #محمدمهدی_اردبیلی

🔅در آستانۀ هشتم مارس، روزِ موسوم به «زن»، و تمام واکنش‌های سانتی‌مانتال و ضدِّزن در این روز، از خرید کادوهای زن-خَر-کن گرفته تا بیان اشعار چاپلوسانه و جمله‌قصارهای بی‌معنا و موهوم دربارۀ نقش و مقام زن و نیز تمام دعاوی ذات‌گرایانۀ «زنانِ بیولوژیک» در رثای زن-بودن‌شان که نهایتاً نتیجه‌ای جز تحمیق توامانِ زنان و مردان و بازآفرینی نقش‌های سنتی در قالب‌هایی جذاب و به ظاهر مدرن اما ذاتاً ارتجاعی ندارد که منافعش به جیبِ همان شرکت‌ها و بِرندهای چندملیتی‌ای می‌رود که از استمرار این وضعیت سود می‌برند، امروز تاکید بر ایدۀ رادیکال «فعالیت یا عملیاتِ زنانه» در مقام فعالیتی رهایی‌بخش علیه تمام این مراسمات فریبکارانه و اغفال‌کننده، ضروری است. اگر در زن چیزی ارزشمند یا قابل دفاع وجود داشته (یا حتی به بیان دقیق‌تر «باقی مانده») باشد، «عملیاتِ زنانه» است: البته نه به معنای رفتار لوس و کلیشه‌ای و ازپیش‌تعیین‌شده انسان‌هایی با جنس مونث، بلکه به عنوان فعالیتِ همۀ ما، در راستای مواجهه‌ای انتقادی با نظام سیاسی-اجتماعی-اقتصادیِ سرکوبِ سیاره‌ای‌مان و بازارزش‌گذاری مفهوم عدالت و بازآفرینی ایدۀ «عدالت همگانی» که در شرایط فعلی نخستین دشمنانش خود زنانی هستند که چنان به ایفای نقشِ منفعل و کادوبگیرشان معتاد شده‌اند که حتی تصور زیستی دیگر و جهانی دیگر برایشان میسر نیست. «عملیاتِ زنانه»، بدیلی انتقادی است دربرابر «رفتار زنانه» یا حتی صفت رقت‌انگیزِ «لطافت زنانه». به تعبیر دریدا،
«آنچه حقیقتاً نمی‌تواند به چنگ آید، زنانه است، نباید این اصطلاح (زنانه) را با عجله به «زنانگی»، «زنانگیِ زن»، «جنسیت زنانه» یا بت‌واره‌های ذات‌گرایانۀ دیگری ترجمه کرد که فرد دقیقاً زمانی گمان می‌کند آنها را به چنگ آورده که به حماقت فیلسوفی جزم‌اندیش، هنرمندی ناتوان، یا اغواگری بی‌تجربه تن می‌دهد. ... بگذارید حتی امر زنانه هم نگوییم [بلکه بیایید در‌ عوض آن را چنین بنامیم:] "عملیات زنانه"». (ژاک دریدا، مهمیزها: سبک‌های نیچه؛ به نقل از گیرهارت، سوزان، ۱۳۹۲، «بقایای فلسفه»، در واسازیِ هگل، ترجمه: محمدمهدی اردبیلی و مهدی پارسا، تهران: نشر رخدادنو، صص ۱۱۳-۱۱۴)
🌾 @sedanet | @philosophicalhalt
سلبرییتی‌ها و روشنفکران.pdf
346.3 KB
🗞مصاحبه #علی_ورامینی با #محمدمهدی_اردبیلی
سلبریتی‌ها و روشنفکران - بهمن ۱۳۹۶
ماهنامه مدیریت ارتباطات شماره ۹۳
🌾 @Sedanet | @philosophicalhalt
❄️ نقدی بر ترجمه فارسی کتاب فلسفه فرانسوی و آلمانی
* قابل استفاده برای مترجمین متون فلسفی

✍️ #محمدمهدی_اردبیلی

🔅اخیرا کتابی منتشر شده است که بر جلد آن عنوان «فلسفه فرانسوی و آلمانی» اثر «رابرت چ. سولومون» با ترجمه محمدسعید حنایی‌کاشانی درج شده است. البته که رابرت سی. سالمن کتابی با چنین عنوانی ندارد، اما با اندکی دقت می‌توان دریافت که این کتاب همان مجلد هفتم از تاریخ فلسفه آکسفورد است که مترجم فارسی حدود ١٨ سال پیش، آن را با نام راستینش - اگر ایراد ترجمه continental philosophy به فلسفه اروپایی را نادیده بگیریم - یعنی «طلوع و افول خود در فلسفه اروپایی» منتشر کرده بود.

🔅کتاب همان زمان از اقبال خوبی برخوردار شد و خود نگارنده این سطور نیز در آن مقطع آن را مشتاقانه خواند و از آن بهره برد، هرچند ابهامات و نواقص زیادی در طی مطالعه آن مشهود بود. سال‌ها بعد، زمانی که بنا به پیشنهاد ناشر دیگری اقدام به ترجمه مجدد این کتاب کردم، قاعدتا بخش‌هایی از ترجمه خود را با ترجمه آقای حنایی‌کاشانی مقابله کردم و نتیجه شگفت‌انگیز بود. ترجمه فارسی کتاب پُر بود از ایرادات نگارشی و ترجمانی ریز و درشت، تا جایی که شاید کمترصفحه‌ای را بتوان یافت که اغلاط فاحش در آن به چشم نخورد. البته ایرادات ترجمه، در آثار فلسفی اجتناب‌ناپذیر است و خود نگارنده این سطور نیز حتما ناخواسته مرتکب آنها شده است. برخی از ایرادات ناشی از بی‌دقتی و سهل‌انگاری است که باید با دقت مضاعف برطرف شود، و برخی ناشی از ضعف در فهم زبان مبدأ است که باید با ارتقای سطح زبان اصلاح شود.

🔅ایرادات نگارشی نیز عمدتا به عدم تسلط به زبان مقصد بازمی‌گردد. به‌هرحال از یک سو، از انتشار کتاب سال‌ها می‌گذشت و مدت‌ها بود که کتاب نایاب شده بود، در نتیجه، لزومی ندیدم که نقدی بر آن بنویسم و از سوی دیگر نیز به مترجم محترم دسترسی نداشتم که نکات انتقادی خود را منتقل کنم. پس از انتشار مجدد این اثر در زمستان ١٣٩٦، امیدوار بودم که نویسنده در طول این قریب به دو دهه، حداقل به بازخوانی و ویرايش تمام‌وکمال اثر مبادرت ورزیده و دست‌کم کل اثر را یک دور با متن انگلیسی مقابله کرده و ایرادات فاحش و ابتدایی را برطرف کرده باشد.

🔅اما پس از بررسی نسخه اخیر، دریافتم که هیچ‌کدام از این اتفاقات نیفتاده است. نویسنده، در بهترین حالت فقط چند اصطلاح منسوخ را با چند اصطلاح دیگر جایگزین کرده و ساختار اصلی اثر را ابدا مورد بازبینی قرار نداده است. حتی روی جلد کتاب هم نگارش غلط نام نویسنده «رابرت سالمن» را اصلاح نکرده و فقط حرف نخست نام میانی را، آن هم به غلط، تغییر داده است. شاهد این سخن نیز، این است که تمام ایرادات فاحش، اغلاط گرامری و حتی جاافتادگی‌ها - از یک کلمه گرفته تا یک جمله - متأسفانه هنوز در متن به چشم می‌خورد.

🔅در این یادداشت تنها و تنها به ذکر فاحش‌ترین این اغلاط گرامری و سهل‌انگاری‌ها بسنده خواهم کرد و از ذکر موارد مشکوک و حتی پیشنهاداتی برای بهبود متن اجتناب می‌کنم تا بهانه‌ای به دست ندهم که کل نقدم به سلیقه‌ای‌بودن یا مته به خشخاش گذاشتن متهم شود و در ذیل قسمی «نقد ترجمه»هایی قرار گیرد که لبریز از اغراض شخصی و جناحی و گروهی است. در نتیجه، یادداشت حاضر برخلاف نقدهای دیگرم در زمینه ترجمه کتاب، هیچ کاری با محتوای کتاب، نقد یا معرفی آن ندارد و صرفا در تلاش است نشان دهد که ترجمه فارسی اخیرالانتشار، مانند نسخه سابقش در اواخر دهه هفتاد، پرایراد و غیرقابل استفاده است.

🔅همچنین از نقد ترمینولوژی مترجم اجتناب خواهم کرد که بعضا از واژگانی بی‌ربط در ترجمه بهره برده است (مانند اروپایی به جای continental؛ اندیشه به جای idea در فلسفه هگل، اصلاح‌طلب به جای radical!، شبه‌مکانیکی به جای mechanistic، متجانس به جای organic، صحیح به جای ortodox، اقوام به جای people و...). البته در نهایت باید به جرئت ادعا کرد که حدود سی فقره منتخب زیر تنها مشتی است نمونه خروار ایرادات متعدد ترجمه. می‌شد تنها به اشاره به چند مورد معدود، بسنده کرد، اما آیا در آن صورت امکان نداشت که به بهانه طبیعی‌بودن برخی ایرادات در ترجمه، از زیر بار نقد شانه خالی کرد؟ با این همه، اغلاط زیر تنها بخش اندکی از کل ایرادات را دربر می‌گیرند و می‌توان ده‌ها مورد به آنها افزود. به منظور روشن‌ترشدن بحث، انتقادات را به سه دسته جاافتادگی‌ها، تبدیل مضامین و افعال مثبت به منفی و بالعکس، و سهل‌انگاری‌ها و اشتباهات نحوی تقسیم کرده‌ام...

متن کامل👇
3danet.ir/7D0OW
🌾 @Sedanet | @philosophicalhalt
❄️ علی کریمی و صدای حقیقت
✍️ #محمدمهدی_اردبیلی

🔅تردیدی نیست که دشمنانِ حقیقت همواره به دنبال مرزبندی‌های کاذب برای پوشاندن حقیقت‌اند. تمامیِ مرزبندی‌های قومی، دینی، نژادی، زبانی و حتی طبقاتی، اگر بنا باشد یک طرف را عین حقیقت و خیر، و آن سوی دیگر را باطل و شرّ مطلق اعلام کنند، به نبردهای بیهوده‌ای منجر می‌شوند که برای هیچ‌کس سودی دربر نخواهد داشت، جز البته، دشمنان حقیقت. اساساً هیچ تفاوتی در آن نیست که این ذهنیت، در قالبِ قسمی «غیرسازی هویت‌بخش»، «ما» ایرانیان را در مقابل «آن» اعراب قرار دهد، یا مثلاً «ما» کُردها را دربرابر «آن» فارس‌ها بنشاند. شاهد اصلی این مرزهای کاذب چیزی جز این نیست که دشمنانِ حقیقت، خود را در «هر دو سوی» مرز و در کنار هر یک از «ما» قرار می‌دهند. چیزی شبیه آنکه فلان مدیر فاسد دولتی، زمانی که خطرِ افشاگری را احساس می‌کند، بلافاصله کل ماجرا را به آن «بیگانگان» نسبت می‌دهد و از «هم‌وطنان» می‌خواهد که «اتحاد» داشته باشند و به ضرر «مسئولانِ خودی» عمل نکنند، چرا که نتیجه به ضرر «همگان» خواهد بود.

🔅بر همین قیاس اما، یکی از مرزبندی‌هایی که جوهریت یافتنِ آن در بیش از نیم‌سدۀ اخیر باعث ایجاد مرزِ کاذب دیگری شده است، دوگانۀ استقلال و پرسپولیس است. استقلالی‌ها و پرسپولیسی‌های «دوآتشه»، چنان سخن می‌گویند که گویی خودشان، تیمشان، هوادارانشان، مربیانشان، مدیرانشان، و همرنگ‌هایشان عینِ خیر و حقیقت‌اند و طرف مقابل اما، تیمش، هوادارانش، مربیانش، مدیرانش، و همرنگ‌هایش عین شرّ و باطل است. این تصویر، که بازنمایی‌کننده اوج دوگانه‌سازیِ کاذب است، در حقیقت چیزی نیست جز تمهیداتی برای نامرئی‌سازیِ مرزهای واقعیِ خیر و شرّ. … بدیهی است استقلالی یا پرسپولیسی بودنِ یک فرد، در قریب به اتفاقِ موارد رویدادی تصادفی است. شما امکان دارد که فقط به واسطۀ آشنایی و تاثیرپذیری از یک دوست در دوران کودکی طرفدار تیم دیگری شوید، همان گونه که امکان دارد وقتی چشم به جهان گشودید دینی دیگر، زبانی دیگر و یا حتی نژادِ دیگری داشته باشید.

🔅در این معنا، راه حقیقت اما، راهِ نفیِ این دوگانه‌های کاذب است. حق‌گویانِ تاریخ همواره درجهتِ درهم‌شکستنِ این مرزهای کاذب کوشیدند و تنها زمانی توفیق یافتند که به‌جای ایستادن در یک سوی کاذب، «کل» یا به تعبیری دیگر «همگان» را مخاطب قرار دادند...

متن کامل👇
3danet.ir/cP2wl
🌾 @Sedanet | @philosophicalhalt
❄️ در ستایشِ آزادگی
(بازنشر به بهانه ۲۹ بهمن‌ماه، سالروز شهادت خسرو گلسرخی)
✍️ #محمدمهدی_اردبیلی

🔅مرگ و تولد مرزهای حالتی موقت از تناسب ارگانیکی هستند که «انسانِ زنده» نامیده می‌شود. در این معنا، اگر از منظر حقیقت، یعنی از منظر امر کلی، به مرگ بنگریم درخواهیم یافت که مرگ هیچ نیست جز تغیرات و تبدلات حالات افراد یک نوع. در این معنا، مرگ برای تکامل و صیانتِ نوع حتی ضروری به شمار می‌رود. روح جهان ذاتاً جاودانه است و ما تا آنجا از مرگ می‌هراسیم و آن را اصالت می‌بخشیم که نه نسبتمان را با روح جاودان، بلکه حالتِ وجودی فردی و شخصیِ موقت خود ملاک قرار دهیم. در یک کلام، این «من» نیستم که پس از مرگ بدنم را ترک می‌کنم، بلکه این روح است که «من» را ترک می‌کند. باید از میل نازل به جاودانگیِ خودخواهانه و خیالپردازانۀ فردی، به میل والا به جاودانگیِ راستینِ برخاسته از نفیِ من فردی گذر کرد. فرد باید بتواند "هرچه بیشتر خود را فراموش کند" و از بطن مواجهۀ شخصی خود با وجود و عدم، با مرگ و زندگی، فراتر رود و به ساحت حقیقت روحانی جهان قدم بگذارد.

🔅تنها در این صورت است که فرد می‌تواند در لحظه‌ای که در مرز میان مرگ و حیات قرار داد، در لحظه‌ای که می‌تواند با بیان یک جملۀ عافیت‌طلبانه، ادامۀ زندگیِ بیولوژیکش را بیمه کند و چند صباحی بیشتر این تناسب ارگانیک موقتی را حفظ کند، تصمیم می‌گیرد آزادگی‌اش از وجود فردیِ اش را اثبات کند، زندگیِ بیولوژیکش را رها کند، دادگاه را به هیچ بگیرد، رو به تاریخ بایستد و بگوید:

«من در این دادگاه برای جانم چانه نمی‌زنم، و حتی برای عمرم. من قطره‌ای ناچیز از عظمت و حرمان خلق‌های مبارز ایران هستم ... من از خلقم جدا نیستم ولی نمونه صادق آن هستم. .. من به نفع خودم هیچ ندارم بگویم»

https://t.me/sedanet/1984
@philosophicalhalt
More