#خاک، زیباییِ بهار را تاب نیاورد و سبز شد. #درخت، زیباییِ بهار را تاب نیاورد و شکوفه کرد. #پرنده، زیبایی بهار را تاب نیاورد و چهچهه زد. #برف، زیباییِ بهار را تاب نیاورد آب شد و به جویبارها سرازیر شد. #ابر زیباییِ بهار را تاب نیاورد باران شد.
کسی که به بلوغ عقلی برسد از دروغ و دزدی و تقلب و حقهبازی و اصولا از هرچه پلیدی و پستی است بیزار است. چنین آدمی به خودش متکی است، حتی اگر این اتکاء به نفس، گاهی به او لطمه بزند! از سود بردن با اتکاء به دیگران نفرت دارد! معنی این حرف این نیست که آدم باید انزواطلب باشد . نه، باید با مردم همکاری و معاشرت داشته باشد اما به عنوان یک فرد بالغ عاقل متکی بخود و نه وبال دیگران!
_اما پدر، ترس از فردا، نابسامانی و بیپولی، دربدری و سرگشتگی حتی بالغترین و فهمیدهترین آدم رو در شرایطی قرار میده که اگر توانائی فریفتن مردم رو داشته باشه، برای رهایی از وضع بد خودش، دست به فریبکاری میزنه!
_هیچکس حق نداره شکم گرسنه خودش را بهانه قرار بده و به مردم و زندگی مردم لطمه بزنه!
درد به معنای کتک خوردن تا حد بیهوش شدن نبود... بریدن پا بر اثر یک تکه شیشه و بخیهزدن در داروخانه نبود. درد یعنی چیزی که دلِ آدم را در هم میشکند و انسان ناگزیر است با آن بمیرد؛ بدون آنکه بتواند رازش را با کسی در میان بگذارد... دردی که انسان را بدون نیروی دست و پاها و سر باقی میگذارد و انسان حتی قدرت آن را ندارد که سرش را روی بالش حرکت دهد...! @sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂 #درخت_زیبای_من#ژوزه_مائوروده_واسکونسلوس
اول از همه برایت آرزو میکنم که #عاشق شوى، و اگر هستى، کسى هم به تو #عشق_بورزد، و اگر اینگونه نیست، تنهاییت #کوتاه باشد، و پس از تنهاییت، نفرت از کسى نیابى،
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید ...... اما اگر پیش آمد، بدانى چگونه به دور از #ناامیدى زندگى کنى، برایت همچنان آروز دارم دوستانى داشته باشى، از جمله دوستان بد و ناپایدار ...... برخى نادوست و برخى دوستدار ...... که دست کم یکى در میانشان بی تردید مورد #اعتمادت باشند. و چون زندگى بدین #گونه است، برایت آروزمندم که #دشمن نیز داشته باشى
نه کم و نه زیاد ...... درست به اندازه، تا گاهى #باورهایت را مورد #پرسش قرار دهند، که دست کم یکى از آنها #اعتراضش به حق باشد ...... تا که زیاده به خود #غره نشوى. و نیز آروزمندم مفید #فایده باشى، نه خیلى #بیخاصیت ...... تا در لحظات سخت، وقتى دیگر چیزى باقى نمانده است، همین مفید بودن کافى باشد تا تو را #سرپا نگاه دارد.
همچنین برایت آروزمندم #صبور باشى، نه با کسانى که اشتباهات کوچک میکنند ...... چون این کار ساده اى است، بلکه با کسانى که #اشتباهات_بزرگ و جبران ناپذیر میکنند ...... و با کاربرد درست صبوریت براى دیگران #نمونه شوى. و امیدوارم اگر جوان هستى، خیلى به #تعجیل، رسیده نشوى ...... و اگر رسیده اى، به #جوان_نمائى اصرار نورزى، و اگر #پیرى، تسلیم #ناامیدى نشوى...... چرا که هر #سنى خوشى و ناخوشى خودش را دارد و لازم است بگذاریم در ما جریان یابد. امیدوارم #سگى را #نوازش کنى، به #پرنده اى دانه بدهى و به آواز یک #سهره گوش کنى، وقتى که آواى سحرگاهیش را سر میدهد ...... چرا که به این طریق، احساس زیبایى خواهى یافت ...... به رایگان ...... امیدوارم که #دانه اى هم بر #خاک بفشانى ...... هر چند خرد بوده باشد ...... و با روییدنش همراه شوى، تا دریابى در یک #درخت چقدر زندگى وجود دارد. به علاوه امیدوارم #پول داشته باشى، زیرا در عمل به آن نیازمندى ......
سالى یکبار پولت را جلو رویت بگذاری و بگویى: «این مال من است»، فقط براى اینکه روشن کنى کدامتان #ارباب دیگرى است.
و در پایان، اگر #مرد باشى، آروزمندم زن خوبى داشته باشى ...... و اگر #زنى، شوهر خوبى داشته باشى، که اگر فردا خسته باشید، یا پس فردا شادمان، باز هم از #عشق حرف برانید تا از نو بیآغازید ...... اگر همه اینها که گفتم برایت فراهم شد، دیگر چیزى ندارم برایت آروز کنم ......
اول از همه برایت آرزو میکنم که #عاشق شوى، و اگر هستى، کسى هم به تو #عشق_بورزد، و اگر اینگونه نیست، تنهاییت #کوتاه باشد، و پس از تنهاییت، نفرت از کسى نیابى،
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید ...... اما اگر پیش آمد، بدانى چگونه به دور از #ناامیدى زندگى کنى، برایت همچنان آروز دارم دوستانى داشته باشى، از جمله دوستان بد و ناپایدار ...... برخى نادوست و برخى دوستدار ...... که دست کم یکى در میانشان بی تردید مورد #اعتمادت باشند. و چون زندگى بدین #گونه است، برایت آروزمندم که #دشمن نیز داشته باشى
نه کم و نه زیاد ...... درست به اندازه، تا گاهى #باورهایت را مورد #پرسش قرار دهند، که دست کم یکى از آنها #اعتراضش به حق باشد ...... تا که زیاده به خود #غره نشوى. و نیز آروزمندم مفید #فایده باشى، نه خیلى #بیخاصیت ...... تا در لحظات سخت، وقتى دیگر چیزى باقى نمانده است، همین مفید بودن کافى باشد تا تو را #سرپا نگاه دارد.
همچنین برایت آروزمندم #صبور باشى، نه با کسانى که اشتباهات کوچک میکنند ...... چون این کار ساده اى است، بلکه با کسانى که #اشتباهات_بزرگ و جبران ناپذیر میکنند ...... و با کاربرد درست صبوریت براى دیگران #نمونه شوى. و امیدوارم اگر جوان هستى، خیلى به #تعجیل، رسیده نشوى ...... و اگر رسیده اى، به #جوان_نمائى اصرار نورزى، و اگر #پیرى، تسلیم #ناامیدى نشوى...... چرا که هر #سنى خوشى و ناخوشى خودش را دارد و لازم است بگذاریم در ما جریان یابد. امیدوارم #سگى را #نوازش کنى، به #پرنده اى دانه بدهى و به آواز یک #سهره گوش کنى، وقتى که آواى سحرگاهیش را سر میدهد ...... چرا که به این طریق، احساس زیبایى خواهى یافت ...... به رایگان ...... امیدوارم که #دانه اى هم بر #خاک بفشانى ...... هر چند خرد بوده باشد ...... و با روییدنش همراه شوى، تا دریابى در یک #درخت چقدر زندگى وجود دارد. به علاوه امیدوارم #پول داشته باشى، زیرا در عمل به آن نیازمندى ......
سالى یکبار پولت را جلو رویت بگذاری و بگویى: «این مال من است»، فقط براى اینکه روشن کنى کدامتان #ارباب دیگرى است.
و در پایان، اگر #مرد باشى، آروزمندم زن خوبى داشته باشى ...... و اگر #زنى، شوهر خوبى داشته باشى، که اگر فردا خسته باشید، یا پس فردا شادمان، باز هم از #عشق حرف برانید تا از نو بیآغازید ...... اگر همه اینها که گفتم برایت فراهم شد، دیگر چیزى ندارم برایت آروز کنم ......
وی در ادامه مصاحبه خود با خبرگزاری ها میگوید :مانند ۳۷ سال گذشته زندگی آرامیدر روسیه داشتم و هیچ وقت فکرش را نمیکردم روزی سر از والیبال در بیاورم. دکترای اقتصاد از دانشگاه دولتی #مسکو دارم و در همین دانشگاه به تدریس مشغول میباشم. همچنین از ۶ عصر تا ۱۰ شب در تیم دینامومسکو به کار مربیگری مشغولم. در کنار آن، کار آزاد هم دارم. حدود ۲۷ سال #تکواندو تدریس میکنم. البته تکواندو را در کره و روسیه آموختهام.
حدود یک ماه پیش از آمدنم به ایران، الکنو با من تماس گرفت و گفت: «من ولادیمیر هستم». ابتدا فکر کردم یک تبلیغ است و تماس را قطع کردم. مجدد الکنو با من تماس گرفت و من با لحن بدی به او گفتم که چه میخواهد؟ او خود را به طور کامل معرفی کرد و دوباره گفت: «من ولادیمیر الکنو هستم.»زمانی که این را شنیدم خبردار ایستادم و گفتم درخدمتم!
الکنو به واسطهٔ یک دوست مشترک به من معرفی شد چرا که او پس از عقد قرارداد با تیم ملی ایران این مشکل را داشت که هیچ اطلاعی از ایران ندارد و حضورش در ایران به واسطه عدم تسلط به زبان سخت خواهد بود. به واسطه دوست مشترکمان به الکنو معرفی شدم. سوال نخستم از الکنو این بود که قرارداد شما چند ساله است؟ که او گفت قرارداد حدود پنج ماهه خواهد بود. به همین دلیل موافقت کردم و گفتم این پیشنهاد را میپذیرم چرا که من همیشه در کنار مربیان بزرگ روسی حضور داشتهام تا نکات خوبی از آنها بیاموزم و در کار مربیگری ام در تکواندو استفاده کنم. الکنو نیز مربی مشهوری در والیبال است. به همین دلیل با کمال میل این پیشنهاد را پذیرفتم اما یک شرط گذاشتم و آن این بود که حتی یک ریال از فدارسیون ایران و او نخواهم گرفت.
به ایران آمدم و اعلام کردم که هر زمان که مرا نخواهید چمدانهایم را خواهم بست و به روسیه برمیگردم.من قبل از اینکه یک #مترجم باشم، یک ایرانی هستم. از چهارده سالگی از ایران مهاجرت کردم اما معادل هر کلمهٔ روسی سعی کردم کلمه فارسی را نیز یاد بگیرم و در صحبتهایم به فارسی از کلمهٔ روسی استفاده نمیکنم. این افتخار را دارم که پدرم #سیاوش_کسرایی سراینده شعر #آرش_کمانگیر در کتاب درسی ایرانیها است و شعر دیگری به نام #درخت در کتابهای درسی از شعرهای پدرم میباشد. همین نسبت خانوادگی باعث شد تا از کودکی، منزل ما محل رفت و آمد شعرا و نویسندگانی مانند احمد شاملو، ابتهاج، مشیری، نادرپور و هنرمندانی مانند شجریان، لطفی و علیزاده باشد. از کودکی با این شور و علاقه به ایران و وطنم بزرگ شدم.
#منوچهر_نوذری نیز دایی ام بود. به همین دلیل با کارگردانها و هنرپیشههای بزرگ ایرانی نیز در ارتباط بودهایم. این شور و علاقه باعث شد که هیچ وقت نتوانم فردی باشم که ایران را دوست نداشته باشم. به ویژه زمانی که خارج از ایران حضور دارید عشق و علاقه چند برابر میشود. همیشه قلبم برای ایران تپیده است و میخواستم کاری انجام دهم که فراتر از شعار باشد و حداقل یک بار در عمل این علاقه به کشورم را نشان دهم. به همین دلیل بدون دریافت پول به ایران آمدهام تا برای وطنم کاری انجام دهم.
درد به معنای کتک خوردن تا حد بیهوش شدن نبود... بریدن پا بر اثر یک تکه شیشه و بخیهزدن در داروخانه نبود. درد یعنی چیزی که دلِ آدم را در هم میشکند و انسان ناگزیر است با آن بمیرد؛ بدون آنکه بتواند رازش را با کسی در میان بگذارد... دردی که انسان را بدون نیروی دست و پاها و سر باقی میگذارد و انسان حتی قدرت آن را ندارد که سرش را روی بالش حرکت دهد...! @sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂 #درخت_زیبای_من#ژوزه_مائوروده_واسکونسلوس
اول از همه برایت آرزو میکنم که #عاشق شوى، و اگر هستى، کسى هم به تو #عشق_بورزد، و اگر اینگونه نیست، تنهاییت #کوتاه باشد، و پس از تنهاییت، نفرت از کسى نیابى،
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید ...... اما اگر پیش آمد، بدانى چگونه به دور از #ناامیدى زندگى کنى، برایت همچنان آروز دارم دوستانى داشته باشى، از جمله دوستان بد و ناپایدار ...... برخى نادوست و برخى دوستدار ...... که دست کم یکى در میانشان بی تردید مورد #اعتمادت باشند. و چون زندگى بدین #گونه است، برایت آروزمندم که #دشمن نیز داشته باشى
نه کم و نه زیاد ...... درست به اندازه، تا گاهى #باورهایت را مورد #پرسش قرار دهند، که دست کم یکى از آنها #اعتراضش به حق باشد ...... تا که زیاده به خود #غره نشوى. و نیز آروزمندم مفید #فایده باشى، نه خیلى #بیخاصیت ...... تا در لحظات سخت، وقتى دیگر چیزى باقى نمانده است، همین مفید بودن کافى باشد تا تو را #سرپا نگاه دارد.
همچنین برایت آروزمندم #صبور باشى، نه با کسانى که اشتباهات کوچک میکنند ...... چون این کار ساده اى است، بلکه با کسانى که #اشتباهات_بزرگ و جبران ناپذیر میکنند ...... و با کاربرد درست صبوریت براى دیگران #نمونه شوى. و امیدوارم اگر جوان هستى، خیلى به #تعجیل، رسیده نشوى ...... و اگر رسیده اى، به #جوان_نمائى اصرار نورزى، و اگر #پیرى، تسلیم #ناامیدى نشوى...... چرا که هر #سنى خوشى و ناخوشى خودش را دارد و لازم است بگذاریم در ما جریان یابد. امیدوارم #سگى را #نوازش کنى، به #پرنده اى دانه بدهى و به آواز یک #سهره گوش کنى، وقتى که آواى سحرگاهیش را سر میدهد ...... چرا که به این طریق، احساس زیبایى خواهى یافت ...... به رایگان ...... امیدوارم که #دانه اى هم بر #خاک بفشانى ...... هر چند خرد بوده باشد ...... و با روییدنش همراه شوى، تا دریابى در یک #درخت چقدر زندگى وجود دارد. به علاوه امیدوارم #پول داشته باشى، زیرا در عمل به آن نیازمندى ......
سالى یکبار پولت را جلو رویت بگذاری و بگویى: «این مال من است»، فقط براى اینکه روشن کنى کدامتان #ارباب دیگرى است.
و در پایان، اگر #مرد باشى، آروزمندم زن خوبى داشته باشى ...... و اگر #زنى، شوهر خوبى داشته باشى، که اگر فردا خسته باشید، یا پس فردا شادمان، باز هم از #عشق حرف برانید تا از نو بیآغازید ...... اگر همه اینها که گفتم برایت فراهم شد، دیگر چیزى ندارم برایت آروز کنم ......
شاهنامه فردوسی كه #بزرگ_ترین_كتاب_حماسی_ایرانیان است در موارد بسیاری با حماسه كهن چینیان بنام "فنگ شن ینی" شباهتهای باور نكردنی دارد. #داستان_های_پهلوانی فنگ شن ینی، از بلندآوازه ترین #افسانه_های#دینی و #سروده_های_شاعرانه#چین_كهن به شمار میرود. در تاریخ ادبیات کشورها به ندرت اتفاق میافتد كه دو حماسه بزرگ، متعلق به دو قوم مختلف، رویدادها و افسانههای مشترك یا همانندی را داشته باشند، اما در این دو حماسه این پدیده به روشنی مشاهده میشود و بررسی آن بسیار جذاب است و باید بگوییم كه همانندی افسانههای پهلوانی ایران و چین، #جنبه_ی_اساسی_و_كلی دارد. گاه تمام افسانه و پهلوانان آن در هر دو حماسه یكسانند و زمانی، جابجایی پارهای از رویدادها دیده میشود. بعنوان نمونه چند #داستان_اساطیری زیر مقایسه گردیده است!!
۲) تولدِ #زال و افسانه تولدِ چینی، #هائوگی : زال، #پدر_رستم با موهای سفید چشم به جهان گشود و با این اتفاق، #سام پدر وی را چندان دل آزرده كرد كه كودك نوزاد را بر سر راه گذاشت و این #سیمرغ بود كه او را برگرفت و مراقبتش كرد. افسانه چینی، هائوگی همان سرنوشت زال را دارد. او نخستین پسر یك خانواده است كه هنگام تولد #پیكری همچون #بره دارد. احتمالا موی سفید زال همان سفیدی تن بره در افسانه هائوگی است. پدر هائوگی از این رویداد سخت ناراحت میشود و كودك نوزاد را بر سر راه میگذارد، چندی بعد، هیزم شكنان به كودكی بر میخورند كه #پرندهای با بالهای خود او را حفاظت میكند.
کابالا از #متون_یهودی سرچشمه گرفت و پیروانش معمولاً از متون یهودی برای توصیف و تفسیر #مسائل_عرفانی استفاده میکنند. دستورهای کابالا برای فهم #معنی_مخفی متون یهودی نظیر #تورات و #نوشتارهای#ربیها نظیر تلمود به کار میرود و معنی مخفی عبادت یهودی را بیان میکند.
بعد از #عهد_عتیق اولین نوشتههای مربوط به کابالا در قرن اول و دوم میلادی در بعضی متون و از جمله کتاب #سفر_یتزیرا یافت میشود. این روش به نام #عرفان#مرکابا ( به معنی #کالسکه ) تا قرن ۱۰ میلادی ادامه یافت تا بعد از آن با کابالای ایجاد شده در جنوب غربی #اروپا در قرن ۱۲ و ۱۳ جایگزین شد.
پیروان کابالا اعتقاد دارند که دانش کابالا اولین بار توسط سه #شه_پدر ( #ابراهیم ، #اسحاق و #یعقوب ) و بقیه #پیامبران به دست آمد. بر اساس این تاریخچه در قرن ۱۰ قبل از میلاد این دانش توسط ۱ میلیون نفر در #اسراییل مورد استفاده قرار میگرفت. هجوم بیگانگان باعث شد که این دانش #مخفی شود تا از گزند بدطینتان در امان بماند. #رهبران#سنهدرین اعتقاد داشتند که استفاده از دانش کابالا بدون راهنمایی صحیح ممکن است به روشهای #غیر_شرعی منجر شود. به همین دلیل کابالا مخفی شود و به مدت دوهزار و پانصد سال مخفی ماند.
صفحه اول اولین نسخه چاپی زوهر در ۱۵۵۸ میلادی # ایتالیا در زمان تلمود دو لغت #معاسه_برشیت و #معاسه_مرکابا نشان دهنده آن است که روشهای عرفانی در آن زمان رایج بوده است. تلمود #یاد_دادن_علنی این دانش را #ممنوع میکند و #خطرات آن را بیان میکند. ربیها ( #خاخامها ) توصیه میکردند که این دانش فقط به یک #دانشجو یاد داده شود. داستان زیر در تلمود آمده است:
«چهار مرد وارد #پردس شدند - #بن_عزای ، #بن_زوما ، #آشر و #آکیبا . بن عزای نگاه کرد و مرد. بن زوما نگاه کرد و دیوانه شد. آشر گیاهان را نابود کرد. آکیبا در صلح وارد شد و در صلح خارج شد.»
در متون یهودی بسیاری در بین قرنهای ۱ تا ۱۰ میلادی در مورد معاسه مرکابا صحبت شده است. بر این اساس ربیها تلاش میکردند که رؤیای حزقیال و دیدن عرش خدا را مجدداً تجربه کنند.
#محمدحسینمهدویان، کارگردان سینما با انتشار ویدیو و عکسهایی در اینستاگرام نوشت:
به این عکسها و ویدئوها نگاه کنید. هر کدام قصهای دارند. پارسال به دنبال یافتن بازیگرانی برای نقشهای کودک فیلم سینمایی درخت گردو جستجوی محلی مفصلی انجام دادیم. بچهها باید به زبان کردی سورانی حرف میزدند که زبان و لهجهی مردم سردشت است. فقط چند شهر ایران در شمال کردستان و جنوب آذربایجان غربی به این لهجهی خاص حرف میزنند و این کار را سخت میکرد. یکی از نقشهایی که در پی بازیگرش بودیم، نقش شهین دختر شش هفت سالهی فیلم بود. به دختر عکس دوم نگاه کنید؛ به چشمهایش. ترکیبی است از رنج و در عین حال زیبایی و امید. این دختر یکی از چند گزینهی نهایی ما بود، در کنار چند دختر زیبا و معصوم دیگر که هر کدام به امیدی خودشان را به ما میرساندند تا شاید با به رخ کشیدن استعدادشان برای چند نفری که از تهران آمدهاند آیندهای برای خود جستجو کنند. او در نهایت انتخاب نشد و نقش به ژینا رسید. اما اگر تصویر دختر برایتان آشناست حق دارید. تصویرهای بعدی ویدئوهای کوتاهی هستند از تلاش آنیتا برای به دست آوردن نقش. بله. نام این دختر آنیتاست؛ آنیتا ایراننژاد. اگر این نام برایتان آشناست باز هم حق دارید.
آنیتا و تمام اعضای خانوادهاش در راه مهاجرتی پر خطر از ایران، در آبهای سرزمینی غریبه غرق شدهاند. از دیروز ابراهیم و به خصوص امیرحسین که آخرین تستها و تمرینها را با آنیتا انجام داده بود، مدام تصویر اشکهای آنیتا را مرور میکنند و غصه میخورند و من به فامیلی این خانواده فکر میکنم. چه وجه تسمیهی عجیبی است! خانوادهی ایراننژاد که ایرانشان خانهای گرم و پرامید برایشان نبود. @sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂 #مهاجرت_خانوادگی #مهاجرت_جرم_نیست #درخت_گردو
کابالا از #متون_یهودی سرچشمه گرفت و پیروانش معمولاً از متون یهودی برای توصیف و تفسیر #مسائل_عرفانی استفاده میکنند. دستورهای کابالا برای فهم #معنی_مخفی متون یهودی نظیر #تورات و #نوشتارهای#ربیها نظیر تلمود به کار میرود و معنی مخفی عبادت یهودی را بیان میکند.
بعد از #عهد_عتیق اولین نوشتههای مربوط به کابالا در قرن اول و دوم میلادی در بعضی متون و از جمله کتاب #سفر_یتزیرا یافت میشود. این روش به نام #عرفان#مرکابا ( به معنی #کالسکه ) تا قرن ۱۰ میلادی ادامه یافت تا بعد از آن با کابالای ایجاد شده در جنوب غربی #اروپا در قرن ۱۲ و ۱۳ جایگزین شد.
پیروان کابالا اعتقاد دارند که دانش کابالا اولین بار توسط سه #شه_پدر ( #ابراهیم ، #اسحاق و #یعقوب ) و بقیه #پیامبران به دست آمد. بر اساس این تاریخچه در قرن ۱۰ قبل از میلاد این دانش توسط ۱ میلیون نفر در #اسراییل مورد استفاده قرار میگرفت. هجوم بیگانگان باعث شد که این دانش #مخفی شود تا از گزند بدطینتان در امان بماند. #رهبران#سنهدرین اعتقاد داشتند که استفاده از دانش کابالا بدون راهنمایی صحیح ممکن است به روشهای #غیر_شرعی منجر شود. به همین دلیل کابالا مخفی شود و به مدت دوهزار و پانصد سال مخفی ماند.
صفحه اول اولین نسخه چاپی زوهر در ۱۵۵۸ میلادی # ایتالیا در زمان تلمود دو لغت #معاسه_برشیت و #معاسه_مرکابا نشان دهنده آن است که روشهای عرفانی در آن زمان رایج بوده است. تلمود #یاد_دادن_علنی این دانش را #ممنوع میکند و #خطرات آن را بیان میکند. ربیها ( #خاخامها ) توصیه میکردند که این دانش فقط به یک #دانشجو یاد داده شود. داستان زیر در تلمود آمده است:
«چهار مرد وارد #پردس شدند - #بن_عزای ، #بن_زوما ، #آشر و #آکیبا . بن عزای نگاه کرد و مرد. بن زوما نگاه کرد و دیوانه شد. آشر گیاهان را نابود کرد. آکیبا در صلح وارد شد و در صلح خارج شد.»
در متون یهودی بسیاری در بین قرنهای ۱ تا ۱۰ میلادی در مورد معاسه مرکابا صحبت شده است. بر این اساس ربیها تلاش میکردند که رؤیای حزقیال و دیدن عرش خدا را مجدداً تجربه کنند.
منزل شخصی سایه که از منازل سازمانی شرکت سیمان است در سال ۱۳۸۷ با نام #خانه_ارغوان به ثبت سازمان #میراث_فرهنگی رسیدهاست.
دلیل این نام گذاری وجود درخت ارغوان معروفی در حیاط این خانه است که سایه شعر معروف ارغوان خود را برای آن #درخت گفتهاست.
سایه در سال ۱۳۴۶ به اجرای شعرخوانی بر مزار حافظ در جشن هنر شیراز میپردازد که دکتر باستانی پاریزی در سفرنامه معروف خود (از پاریز تا پاریس) استقبال شرکت کنندگان و هیجان آنها پس از شنیدن اشعار سایه را شرح میدهد و مینویسد که تا قبل از آن هرگز باور نمیکردهاست که مردم از شنیدن یک شعر نو تا این حد هیجان زده شوند. @sazochakameoketab ابتهاج از سال ۱۳۵۰ تا ۱۳۵۶ سرپرست برنامه گلها در رادیوی ایران (پس از کناره گیری داوود پیرنیا) و پایهگذار برنامه موسیقاییگلچین هفته بود. تعدادی از غزلها، تصنیفها و اشعار نیمایی او توسط موسیقیدانان ایرانی نظیر شجریان، ناظری و حسین قوامیاجرا شدهاست. تصنیف خاطره انگیز تو ای پری کجایی و تصنیف سپیده (ایران ای سرای امید) از اشعار سایه است. سایه بعداز حادثه میدان ژاله (۱۷ شهریور ۱۳۵۷) به همراه محمدرضا لطفی،محمدرضا شجریان و حسین علیزاده، به نشانه اعتراض از رادیو استعفاء داد.
از مهمترین آثار هوشنگ ابتهاج تصحیح او از غزلهای حافظ است که با عنوان حافظ به سعی سایه نخستین بار در ۱۳۷۲ توسط نشر کارنامه به چاپ رسید و بار دیگر با تجدیدنظر و تصحیحات تازه منتشر شد. سایه سالهای زیادی را صرف پژوهش و حافظ شناسی کرده که این کتاب حاصل تمام آن زحمت هاست که سایه در مقدمه آن را به همسرش پیشکش کردهاست.
شاهنامه فردوسی كه #بزرگ_ترین_كتاب_حماسی_ایرانیان است در موارد بسیاری با حماسه كهن چینیان بنام "فنگ شن ینی" شباهتهای باور نكردنی دارد. #داستان_های_پهلوانی فنگ شن ینی، از بلندآوازه ترین #افسانه_های#دینی و #سروده_های_شاعرانه#چین_كهن به شمار میرود. در تاریخ ادبیات کشورها به ندرت اتفاق میافتد كه دو حماسه بزرگ، متعلق به دو قوم مختلف، رویدادها و افسانههای مشترك یا همانندی را داشته باشند، اما در این دو حماسه این پدیده به روشنی مشاهده میشود و بررسی آن بسیار جذاب است و باید بگوییم كه همانندی افسانههای پهلوانی ایران و چین، #جنبه_ی_اساسی_و_كلی دارد. گاه تمام افسانه و پهلوانان آن در هر دو حماسه یكسانند و زمانی، جابجایی پارهای از رویدادها دیده میشود. بعنوان نمونه چند #داستان_اساطیری زیر مقایسه گردیده است!!
۲) تولدِ #زال و افسانه تولدِ چینی، #هائوگی : زال، #پدر_رستم با موهای سفید چشم به جهان گشود و با این اتفاق، #سام پدر وی را چندان دل آزرده كرد كه كودك نوزاد را بر سر راه گذاشت و این #سیمرغ بود كه او را برگرفت و مراقبتش كرد. افسانه چینی، هائوگی همان سرنوشت زال را دارد. او نخستین پسر یك خانواده است كه هنگام تولد #پیكری همچون #بره دارد. احتمالا موی سفید زال همان سفیدی تن بره در افسانه هائوگی است. پدر هائوگی از این رویداد سخت ناراحت میشود و كودك نوزاد را بر سر راه میگذارد، چندی بعد، هیزم شكنان به كودكی بر میخورند كه #پرندهای با بالهای خود او را حفاظت میكند.
✅ «يكم ديماه» از ۱۷۳۸ سال پيش از ميلاد «دی گان»، يلدا = ميلاد و #خور_روز ناميده شده است که به زعم ايرانيان باستان، روز تولد دوبارهی خورشيد پس از بلندترين شب سال بوده است. سال ۱۷۳۸ قبل از ميلاد را يک تقويم ويژه پارسيان هند (زرتشتيان ايرانی که پس از حملهی اعراب مسلمان در سدهی هفتم ميلادی جلای وطن کردند و به هند رفتند و در آنجا ماندگار شدهاند) به دست داده است.
ايرانيان باستان که با نگرانی از طولانی بودن شب و ترس از بازنيامدن خورشيد تا سپيدهدم در کنار يکديگر بيدار مینشستند و خود را سرگرم میکردند تا اندوه ظلمت را فراموش کنند، روز پس از آن شب (يكم دیماه) را كه «خور روز»، زادروز خورشيد و «دی گان» میخواندند به استراحت میپرداختند و تعطيل عمومی بود. در اين روز عمدتا به اين لحاظ از كار دست میكشيدند كه نمیخواستند احيانا مرتكب بدی كردن بويژه دروغ گفتن شوند كه ارتكاب هر كار بد، هرچند كوچك، در روز تولد خورشيد گناهی بزرگ شمرده میشد. آيينهای شب يلدا (شب چله _ طولانی ترين شب سال) از هزارهی دوم پيش از ميلاد تا به امروز تقريبا به همان صورت در ايران زمين _ صرف نظر از مرزبندیها تحميلی دو قرن گذشته _ هر سال برگزار میشود.
«خور روز، يكم دی ماه» در ايران باستان درعين حال روز برابری انسانها (حقوق بشر) بود. در اين روز همگان از جمله شاه، لباس ساده میپوشيدند تا يكسان به نظر آيند و كسی حق دستور دادن به ديگری را نداشت و كارها داوطلبانه انجام میگرفت، نه تحت اوامر ملوکانه... در اين روز جنگ كردن و خونريزی، شکار، و حتی كشتن گوسفند و مرغ هم ممنوع بود.
يکی از آيينهای ويژه «دیگان» اين بود که ايرانيان در اين روز در برابر #درخت_سرو که به آن به چشم مظهر مقاومت در برابر تاريكی و سرما مینگريستند میايستادند و قول میدادند كه تا سال بعد دست کم يك نهال سرو ديگر كشت كنند، و جنبشهای حفظ محيط زيست که از قرن بيستم در همه جا بپاخاسته اند از اين کار ايرانيان باستان تمجيد فراوان میکنند و به منش آنان احترام میگذارند. کشت درخت سرو و كاج اينک دارد یک روال جهانی میشود. [در عيد ميلاد مسيح = کريسمس هم که ۳ روز پس از روز يلدای ايرانيان است تزيين عمارات و مراسم با کاج و سرو صورت میگيرد.]
بايد دانست که زبانشناسان واژهی «دیday» به معنای روز را گرفته شده از دی ماه ايرانيان میپندارند.
درد به معنای کتک خوردن تا حد بیهوش شدن نبود... بریدن پا بر اثر یک تکه شیشه و بخیهزدن در داروخانه نبود. درد یعنی چیزی که دلِ آدم را در هم میشکند و انسان ناگزیر است با آن بمیرد؛ بدون آنکه بتواند رازش را با کسی در میان بگذارد... دردی که انسان را بدون نیروی دست و پاها و سر باقی میگذارد و انسان حتی قدرت آن را ندارد که سرش را روی بالش حرکت دهد...! @sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂 #درخت_زیبای_من#ژوزه_مائوروده_واسکونسلوس
اول از همه برایت آرزو میکنم که #عاشق شوى، و اگر هستى، کسى هم به تو #عشق_بورزد، و اگر اینگونه نیست، تنهاییت #کوتاه باشد، و پس از تنهاییت، نفرت از کسى نیابى،
آرزومندم که اینگونه پیش نیاید ...... اما اگر پیش آمد، بدانى چگونه به دور از #ناامیدى زندگى کنى، برایت همچنان آروز دارم دوستانى داشته باشى، از جمله دوستان بد و ناپایدار ...... برخى نادوست و برخى دوستدار ...... که دست کم یکى در میانشان بی تردید مورد #اعتمادت باشند. و چون زندگى بدین #گونه است، برایت آروزمندم که #دشمن نیز داشته باشى
نه کم و نه زیاد ...... درست به اندازه، تا گاهى #باورهایت را مورد #پرسش قرار دهند، که دست کم یکى از آنها #اعتراضش به حق باشد ...... تا که زیاده به خود #غره نشوى. و نیز آروزمندم مفید #فایده باشى، نه خیلى #بیخاصیت ...... تا در لحظات سخت، وقتى دیگر چیزى باقى نمانده است، همین مفید بودن کافى باشد تا تو را #سرپا نگاه دارد.
همچنین برایت آروزمندم #صبور باشى، نه با کسانى که اشتباهات کوچک میکنند ...... چون این کار ساده اى است، بلکه با کسانى که #اشتباهات_بزرگ و جبران ناپذیر میکنند ...... و با کاربرد درست صبوریت براى دیگران #نمونه شوى. و امیدوارم اگر جوان هستى، خیلى به #تعجیل، رسیده نشوى ...... و اگر رسیده اى، به #جوان_نمائى اصرار نورزى، و اگر #پیرى، تسلیم #ناامیدى نشوى...... چرا که هر #سنى خوشى و ناخوشى خودش را دارد و لازم است بگذاریم در ما جریان یابد. امیدوارم #سگى را #نوازش کنى، به #پرنده اى دانه بدهى و به آواز یک #سهره گوش کنى، وقتى که آواى سحرگاهیش را سر میدهد ...... چرا که به این طریق، احساس زیبایى خواهى یافت ...... به رایگان ...... امیدوارم که #دانه اى هم بر #خاک بفشانى ...... هر چند خرد بوده باشد ...... و با روییدنش همراه شوى، تا دریابى در یک #درخت چقدر زندگى وجود دارد. به علاوه امیدوارم #پول داشته باشى، زیرا در عمل به آن نیازمندى ......
سالى یکبار پولت را جلو رویت بگذاری و بگویى: «این مال من است»، فقط براى اینکه روشن کنى کدامتان #ارباب دیگرى است.
و در پایان، اگر #مرد باشى، آروزمندم زن خوبى داشته باشى ...... و اگر #زنى، شوهر خوبى داشته باشى، که اگر فردا خسته باشید، یا پس فردا شادمان، باز هم از #عشق حرف برانید تا از نو بیآغازید ...... اگر همه اینها که گفتم برایت فراهم شد، دیگر چیزى ندارم برایت آروز کنم ......
تو قامتِ بلندِ تمنایی ای #درخت! همواره خفته است در آغوشت آسمان بالایی ای #درخت! دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار زیبایی ای #درخت! وقتی که بادها در برگهای درهمِ تو لانه میکنند وقتی که بادها گیسوی سبزفامِ تو را شانه میکنند غوغایی ای #درخت! @sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂