زیستن به مثابه فرهنگ
تجربه بیولوژیک را باید شکل خاصی از رابطه انسان با جهان تلقی کرد که در آن کنشگر یا گروه اجتماعی از طریق دستگاه حسی خود (حس های پنج گانه)، از طریق سیستم بیولوژیک و از جمله سیستم شناختی خود (مغز) و در نهایت از طریق اندام های کنشی و ابزارهای نمادین خود، به ویژه زبان، با جهان بیرونی در تماس قرار گرفته بر آن تاثیر می گذارد و از آن تاثیر می گیرد؛ تاثیر پذیری هایی که می توانند شکل بیماری، شوک های کالبدی، حافظه پذیری و انباشت تجربه های طبیعی، عواطف، احساسات و غیره داشته باشند . از همین بحث ابتدایی مشخص می شود که تجربه بیولوزیک را به دلیل سخنور بودن انسان و ابزار ساز بودن او نمی توان به طور کامل از تجربه بیولوژیک به مثابه یک موجود زنده زیستی جدا کرد. با وصف این می توان در تجربه زیستی نوعی پر رنگ تر شدن گروهی از حس ها و احساسات و انباشت های ناشی از آنها را دید پدیده هایی چون درد، ترس، شادی، هیجان، اضطراب ، بیماری، …
پست های مرتبط
کوتهنوشتهای اجتماعی(۳۵): مرگ و قدرت
کوتهنوشتهای اجتماعی (۳۴): دیالکتیک «ارباب/ برده» و بازتعریف آن در…
پارههای آسیبشناسی روزمره (۱): افسردگی
پرسشی که در اینجا مطرح می شود این است که این گونه از نجربه ها که به دلیل انباشت و پردازش شدنشان درون سیستم شناختی بهر رو به بخشی فرهنگی از تجربه زیستی عمومی ما تبدیل می شوند و رابطه ای چرخه ای با بیولوژی برقرار می کنند، تا چه حد قابل تعریف به مثابه
سرمایه فرهنگی هستند. در پاسخ به این پرسش پیش از هر چیز می توانیم به مفهوم انتساب در فرهنگ تاکید کنیم. هر انسانی از لحظه تولد خویش درون یک سیستم فرهنگی به دنیا می آید که مشخصات خود را به صورت گسترده و از راه های بی شماری به او منتقل می کند و در او ساختارهای ذهنی و کنشی لازم و بالقوه ای را ایجاد می کند که سپس می توانند در فرایندهای آموزشی که ما به آنها نام «اکتساب» را می دهیم به اشکال بالفعل تبدیل شوند. گذار از آن موقعیت بالقوه به این موقعیت بالفعل، البته خود نیازمند بحثی طولانی است و در اینجا صرفا باید بر این نکته تاکید کنیم که تقریبا هیچ فرایند خودکاری در این زمینه وجود ندارد. موقعیت های انتسابی به صورت های مختلف به فعل در می آیند و میزان درونی شدن و شدت این درونی شدن(اگر اصولا درونی شدن اتفاق بیافتد) می توانند به تعداد کنشگران متفاوت باشند.
اما اگر موضوع انتساب را موقتا و در پاسخ کنونی کنار بگذاریم، می توانیم به گروهی از انباشت های بیولوژیک اشاره کنیم که در حد بسیار بیشتری در قالب بیولوژی قابل تعریف هستند و در بالا به آنها اشاره کردیم. این گونه انباشت ها به باور ما می توانند به مثابه
سرمایه فرهنگی نیز به حساب بیایند و وارد عمل مبادله
سرمایه ای شوند و در اغلب موارد نیز چنین می کنند. بیائیم به عنوان مثال تجربه درد و تجربه ترس را در نظر بگیریم.
آیا انباشت
#تجربه_بیولوژیک را میتوان نوعی انباشت
#سرمایه_فرهنگی نیز به حساب آورد؟ /
#ناصر_فکوهیلینک در وبگاه ناصر فکوهی
https://nasserfakouhi.com/%d9%be%d8%b1%d8%b3%d8%b4-%d8%a7%d8%b2-%d9%81%d8%b1%d9%87%d9%86%da%af29-%d8%a2%db%8c%d8%a7-%d8%a7%d9%86%d8%a8%d8%a7%d8%b4%d8%aa-%d8%aa%d8%ac%d8%b1%d8%a8%d9%87-%d8%a8%db%8c%d9%88%d9%84%d9%88%da%98/