مانه ترین و سطحی گرایانه ترین ایدئولوژی
های سیاسی در تاریخ انسان یعنی فاشیسم در حوزه زبان آلمانی ظاهر شد و پس از پایان یافتن آن با تخریب عمومی جهان در کمتر از ده سال در جنگ جهانی دوم، متفکران به تامل درباره این فرایند و حاصل دردناکش یعنی قتل و شکنجه میلیون ها انسان و بر جای گذاشتن ویرانه ای کامل از بزرگترین تمدن
های انسانی پرداختند، همواره یک پرسش مطرح بود : چرا فاشیسم باید در آلمان ظاهر می شد؟ گروهی از فیلسوفان، جامعه شناسان، روان شناسان و تاریخ دانان تلاش کردند که رایطه سرزمینی را از ایجاد فاشیسم جدا کنند و آن را پدیده ای به شمار آورند که حاصل نگاه دوران روشنگری به جهان بوده و همین طور ریشه در یک نژاد پرستی ضد یهودی دراز مدت و دارای ریشه در مسیحیت، دارد که در یک زمینه سیاسی کاملا مشخص یعنی شکست آلمان در جنگ جهانی اول، بحران اقصادی بین دو جنگ و فشار کشورهای پیروز جنگ جهانی اول بر آلمان، از این کشور پهنه ای را ساخت که بتواند امکان گشوده شدن این عقده چرکین تاریخی را بدهد.
در این مورد می توان بحث زیادی انجام داد و بی شک بخشی از پاسخ در همین استدلال ها نهفته است ، اما همواره می توان درباره آلمان دهه ۱۹۲۰ و موقعیت
های دیگری در طول تاریخ این پرسش را نیز مطرح کرد که چرا سرمایه بالای فرهنگی در این پهنه
های انسانی، از جمله بالا بودن سطح آکادمیک، نوآوری
های علمی و ادبیات نسبتا گسترده فلسفی و
اجتماعی، وجود نخبگان و روشنفکران و گردش اندیشه در این جوامع نتوانستند در برابر فرایند
های عامه پسند و سطحی اندیشه همچون استدلال
های کودکانه فاشیسم مقاومت کنند؟ اینکه روشنفکران هیچ چیز نگفتند و تسلیم شدند و یا دانشگاه واکنش نشان نداد، به باور ما بهانه هایی هستند که چندان با واقعیت تاریخی خوانایی ندارند و حتی اگر درست هم باشند نمی توانند توضیحی قانع کننده به مسئله بدهند، به ویژه آنکه پنجاه سال بعد از این وقایع باز هم با ظهور اشکال جدید فاشیسم و بی رحمی
های نظامی در سطح جهان یا حتی در کشورهای توسعه یافته باز هم استدلال
های اندیشمندانه و بحث
های عمیق آنها نتوانست مانع از راه یابی احزاب جدید فاشیستی به پارلمان
های اروپایی و احزاب و افراد نظامی گرا به پارلمان
های آمریکا شود.
آنچه به گمان ما بیشتر می تواند مسئله را روشن کند دو فرایند اساسی است : نخست تضاد ذاتی میان اندیشه
اجتماعی واقعی درباره جهان کنونی که بدون شک و به ناگزیر اندیشه ای پیچیده و پر ابهام است با اندیشه
های سطحی نگرانه و قابل فهمی که می توان از مسائل
اجتماعی عرضه کرد و طبعا زودتر پذیرفته می شوند مگر آنکه با انسان هایی با ذهنتی انتقادی سروکار داشته باشند و دیگر شکل توزیع سرمایه فرهنگی در جامعه و اینکه تا چه حد به صورت دموکراتیک انجام شده باشد و همه افراد جامعه از آن بهره برده باشند.
آیا افزایش
#سرمایه_فرهنگی به کاهش
#تنشهای_اجتماعی منجر می شود؟ /
#ناصر_فکوهی لینک در کانال ناصر فکوهی / نوشتهها
https://t.me/nasserfakouhi/701 لینک به متن کامل در وبگاه ناصر فکوهی
https://nasserfakouhi.com/%d9%be%d8%b1%d8%b3%d8%b4-%d8%a7%d8%b2-%d9%81%d8%b1%d9%87%d9%86%da%af-31-%d8%a2%db%8c%d8%a7-%d8%a7%d9%81%d8%b2%d8%a7%db%8c%d8%b4-%d8%b3%d8%b1%d9%85%d8%a7%db%8c%d9%87-%d9%81%d8%b1%d9%87%d9%86%da%af/