کانال شعر معصومه اپروز

Channel
Logo of the Telegram channel کانال شعر معصومه اپروز
@MasomehaproozPromote
144
subscribers
1.76K
photos
883
videos
785
links
چه میشد آب و رنگ خواب باشی؟ تو هم در خانه مهتاب باشی زبان دستهایم زخم برداشت چرا آتش ؟!چه میشد آب باشی! 🌷🌸🌹🌻 امه آسونداری ریشه کو ایزم سبی تیجره اندیشه کو ایزم .ایدنیا خاکی بن چال به چه به دوم هنی سنگ آنبم شیشه کو ایزم . 🎶کانال اشعار معصومه اپروز
To first message
حضور و شعرخوانی بانو زلیخا صبا در چهارشنبه خاتون رشت
Forwarded from ‌minou Amir
Forwarded from Deleted Account
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مثل گنجشکی که طوفان لانه اش را برده است
خاطرم از مرگ تلخ جوجه ها آزرده است

هر زمان یادت می افتم مثل قبرستانم و
سینه ام سنگ مزار خاطرات مرده است

ناسزا گاهی پیام عشق دارد با خودش
این سکوت بی رضایت نه؛
به من برخورده است

غیر از آن آیینه هایی که تقعر داشتند
تا به حالا هیچ کس کوچک مرا نشمرده است

تیر غیب از آسمان یک روز پایین می کشد
آن کسانی را که ناحق عشق بالا برده است

آن گلی را که خلایق بارها بو کرده اند
تازه هم باشد برای من گلی پژمرده است

#کاظم_بهمنی


https://t.center/Masomehaprooz
‍ خوانندگانی که مایل‌اند از طریق این کتاب با فهلویّات آشنایی جدّی پیدا کنند لازم است از بعضی کلّیات آگاه شوند:
اوّلاً هر شعر کهن گویشی ـ آن طور که به‌ غلط مشهور شده ـ فهلوی نیست. حتّی همۀ اشعار محلّیِ غرب و شمال غرب ایران هم لزوماً فهلوی نیست و به طریق اولی در گذشته هم به تمام آنها فهلوی گفته نمی‌شده است؛ وقتی فهلوی گفته‌اند که شعر بدان زبان معیّن و مشترک ادبی که موضوع این رساله است انشا شده بوده، و نه مثلاً به آذری یا گورانی یا اصفهانی یا کاشانی. جز زبان فهلوی، طبری هم ادبیّاتِ کهنِ مکتوب داشته که تنها خرده‌ای از آن به ما رسیده و همین مشتِ نمونۀ خروار فعلاً خود بزرگ‌ترین بخش از موادّ مکتوب برجای‌مانده از زبانها و گویشهای ایرانی نو، بعد از فارسی است. ادبیّات شیرازی هم با آنکه بسیار متأخّرتر از فهلوی و طبری است و بر خلاف آن دو، فرزند «ادبیّات» فارسی دری محسوب می‌گردد، در میان زبانهای جنوب غربی به لحاظ سابقۀ کتابت و حجمِ موادِّ مکتوبِ کهن منحصربه‌فرد است. از دیگر زبانهای ایرانی که تا پیش از دویست سیصد سالِ اخیر ادبیّاتِ مکتوبِ پرسابقه داشتند و چیزی هرچند اندک از آنها به ما رسیده است می‌توان گرگانی، آذری و شاید گورانی را اسم برد. اینها را اسم بردم تا معلوم باشد که نباید به هر شعر قدیم محلّی گمان فهلوی بودن برد.
ثانیاً با آنکه حجم قابل توجّهی از موادّ مکتوب زبانها و گویشهای قدیم ایران را فهلویّات تشکیل می‌دهد، هنوز مطالعۀ جامعی در این باب صورت نگرفته و نوشتجات تحقیقی موجود اغلب از معرفی و قرائت بعضاً ناتمام اشعار فهلوی فراتر نرفته است. به همین خاطر، چنین موادّ ارجمندی تا کنون به طرزی شایسته در فقه‌اللغۀ ایرانی به کار گرفته نشده و استفاده از آنها در مطالعات تاریخی زبانهای ایرانی تقریباً هیچ بوده است ... .
نکتۀ سوم و آخر دربارۀ وزن اشعار فهلوی است که بحثی است قدیم و از ادوارِ دور گاه خود موجب درج فهلویّات در کتب عروض بوده است. در پژوهشهای معاصران هم بعض اوقات فهلویّات از همین جهت طرف توجّه واقع شده است. لیکن من در این رساله به موضوع وزن فهلویّات نپرداخته‌ام. این قدر اینجا به اجمال باید گفت که با پیدایش و رواج عروض فارسی، نظام وزنی این اشعار، هرچه بود، رفته رفته تحت قواعد عروض فارسی درآمد و از قرنهای هفتم و هشتم هجری به بعد عمدتاً به دو بحر هزج و مشاکل با اندک زحافات خاص خود محدود شد.
این رساله به زعم نگارنده چند حرف تازه دارد: یکی تعیین قدمت اسم منطقۀ پهله است در غرب ایران که ظاهراً مقارن با کهن‌ترین روایات تاریخی از حضور ایرانیان در فلات ایران است؛ دیگر طرح فرضیّۀ وجود یک زبان ادبی مشترک در عراق عجم و آذربایجان است که همان فهلوی باشد و برای تفصیل مطلب لازم است خوانندگان به متن کتاب مراجعه کنند؛ سدیگر تفکیکِ روشنِ دو زبان فهلوی و آذری از یکدیگر است که دست‌کم از دورۀ میانۀ زبانهای ایرانی از هم سوا بوده‌اند و تاکنون کسی آن را مبرهن نساخته بود؛ چهارم معرفی و نشر بعضی موادّ مکتوب گویشی تازه است که پیش از این شناخته نبود، و نیز قرائت بهتر و کامل‌تر بعضی اشعار فهلوی و آذری که از قبل می‌شناختیم. آخرین حرف نسبتاً تازه‌ای که در اینجا مایلم بدان اشاره کنم آن است که زبان محلّی مردمان قزوین و زنجان و همدان به ظنّ قوی چیزی نزدیک به زبان فهلوی بوده و لهجات تاتیِ دهات قزوین و زنجان احتمالاً نتیجۀ مهاجرتهای بعدی است و هرگز زبان این شهرها تاتی نشده بوده است؛ چنان‌که مثلاً نباید تصوّر کرد زبان شهر کرمانشاه روزگاری کُردی بوده و فارسی آن را پس زده است. تفصیل این مطلب موقوف به مجالی دیگر است.

[فهلویّات: پژوهشی در اشعار بازمانده از زبان ادبی مشترک عراق عجم و آذربایجان، دکتر پژمان فیروزبخش، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ص ۱۸-۲۲]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation
باهاری رنگ و سو
فریدون و اکبر بخشنده
@taleshmusic52
@taleshmusic52
👆👆👆👆👆
ترانه تالشی
بهاری رنگ و سو
خوانندگان : فریدون و اکبر بخشنده
آهنگ و تنظیم : مهراب مسرور
ترانه سرا : معصومه اپروز

🌺🎶🌺🎶🌺🎶🌺🎶🌺🎶
آوای دلشدکان
Forwarded from 🎶آوای دلشدگان🎶 (دلشدگان آوای دلشدگان @taleshmusic52)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
@taleshmusic52
@taleshmusic52
👆👆👆👆👆
ترانه تالشی
بهاری رنگ و سو
فریدون و اکبر بخشنده
آهنگ و تنظیم : مهراب مسرور
ترانه سرا : معصومه اپروز

🌺🎶🌺🎶🌺🎶🌺🎶🌺🎶🌺🎶
آوای دلشدگان
غزل

از آب و از آیینه دلگیرند دلفینها
اینروزها مبهوت میمیرند دلفینها
نه، عقلشان زائل نه از امواج میترسند
نه، مثل اخطاپوسها پیرند دلفینها
دیگر زبان گوشماهی را نمیفهمند
یا شاید از این زندگی سیرند دلفینها
پیغمبران قلبشان لکنت گرفتند و...
مظنون به اهرمهای تکفیرند دلفینها
حس عجیبی در کف آیینه‌ جا مانده است
سر در گم یک دسته تقییرند دلفینها
این سرنوشت تیره‌ را ماهی نمیفهمد
گاهی فقط محکوم تقدیرند دلفینها
دریا شده مال وزقها جای جلبکها
روزی اگر مردند هم شیرند دلفینها

معصومه اپروز

#غزل_فارسی
#معصومه_اپروز
#شعر_ایران
#گیلان
#تالشی
#شعر_تالشی
#فومن


https://t.center/Masomehaprooz
▫️مرا بیاب ! ▫️


سلام جان دلم ! از دلت بگو چه خبر
شده شروع نویِ فصل سبزپوش سفر

کنار چای زغالی ، کلوچه می‌چسبد
که تلخکامیِ ما شد بدل به خاکستر

نگاه نافذ و گرمت ، سکوت و لبخندت
حرارتی جریان داده در تنم آخر

نشسته روی دو کُنده ، مماس بازوها
بساط هیزم و آتش ، خیال بوسه به سر

بلوط و راش و شعور درخت باشد و هیچ
به حکم واسطه‌ی دل ، میان ما دو نفر

صدا صدای پرنده ، قوام آرامش
نه اره‌های مزاحم ، نه اشتهای تبر

حلول حس یکی بودن است و در جلومان
غم همیشه‌ی ما بر زمین نهاده ؛ سپر

مرا صدا بزن اینجا به نام کوچک من
مرا بیاب در این لحظه ، مهربان‌یاور


#مهنازمحمودی

۱۴۰۰/۲/۲۲



https://t.center/Masomehaprooz
Forwarded from کانال شعر معصومه اپروز (M اپروز)
تیغ هر آزاده باشد هم قسم با ذوالفقار
میشود عدل تو در عالم علم با ذوالفقار
عاشقانت بر جهانی حکمرانی میکنند
میزند وقتی خدا در تو قدم با ذوالفقار
مزده داده آسمان برچیده خواهد شد شبی
از زمین با سایه ات رنگ ستم با ذوالفقار
عبدودها پشتشان بوسیده وقتی خاک را
قصه‌ دارد پای میدان
بیش و کم با ذوالفقار
نغمه عشق تو را درویش هو هو میکند
جان به جانان میسپارد دم به دم با ذوالفقار
میدهد جولان تبر در خاطرات هر درخت
ریشه ای خو کرده‌ اما باورم با ذوالفقار
کاشکی می‌آمد از این کوچه های مضطرب
سایه‌ی مردانه ای امروز هم با ذوالفقار


#معصومه_اپروز



https://t.center/Masomehaprooz
مَبو اشته گرمَه دَس کفتک آبوم کال آبوم از
تون به تون بون چمه ناجن چِه بنی چال آبوم از
وختی اشته دلی کو نِشتمَه جایی ویگته
آمَدَیمه کرونا نَه هه کو مردال آبوم از
چمه سایه ته نپیرَه ، آرسه آسمونی
اگه سیمرغ آبوم از مَخوای ته بی بال آبوم از
چمه دادون ته بمسی اشته گوشی بیگری
خفخون خوام بیگرم پندَمَه کو لال آبوم از
از ئه ویمرده سسیمه لیه جارون مینه کو
اگه منکو پِگله اشته نفس یال آبوم از 
زمسون پِری چمه ایتا ایتا خاله مو کو
باهاری هَه من دتاوییه تازه سال آبوم از
همه وان شیره چمه سکه کو چیل زندشه جان
اگه اشته دس بخوا خط بژنه شال آبوم از

#معصومه_اپروز

اگر دست گرم تو نباشد من میوه نارس و بی بهره میشوم
آرزوهایم میمیرند من زیر خاکشان مدفون میشوم
وقتی در دلت نتوانستم جایی بگیرم
آماده ام با کرونا در اینجا تبدیل به مردار شوم
سایه مرا تو میلت نمیکشد به آسمان برسد
حتی اگر سیمرغ بشوم تو نخواهی من بی بال میشوم
فرایادهای مرا تو بشنوی و گوشهایت را بگیری
میخواهم در تنگنا خفقان بگیرم و لال بشوم من
من آن صدای مرده شده ام در میان نیزارها
اگر از من بجوشد نفس تو بزرگ میشوم من
زمستان بر روی یکی یکی از موهایم نشسته
اگر یک دم از بهار به من برسد من سال نو میشوم
همه میگویند که شیر است در سکه ام میدرخشد
اگر دست تو بخواهد خط بزند شغال میشوم من

#غزل_تالشی
#معصومه_اپروز
#شب_قدر
#مناجات
#امیرالمومنین
#رمضان_بیست_یکم


https://t.center/Masomehaprooz
جامعه مردسالار دوره قاجار، غرق در سنت‌های واپسگرایانه بود و زنِ ایده‌آل را تنها زنی می‌دانست که تابع شوهر باشد و در پستوی خانه، خود را از دید نامحرم پنهان کند و تا آنجا که می‌تواند بچه بزاید!

قمرخانم سیدحسین خان معروف به قمرالملوک وزیری خواننده ایرانی بود که در اواخر دوره قاجار، با پشت کردن به این باورها، محدودیت‌های اجتماعی را کنار گذاشت و تابوشکنی کرد و اولین زن تاریخ معاصر ایران نام گرفت که بدون حجاب در برابر دیدگان عده زیادی از مردان، برروی صحنه رفت و برنامه اجرا کرد.

البته قمر در این راه متحمل سختی‌های زیادی شد. از تهدید افراط‌گرایان مذهبی و سنگ‌پرانی به سمت خانه‌اش تا متهم کردن او به فساد و فحشاء؛ با اینحال قمر هیچگاه از راهی که انتخاب کرده بود، بازنگشت.

قمر این سختی‌ها را پشت سر نهاد و معروف شد، آنچنان معروف که خودش می‌گوید درآمد یک شب کنسرت من بیش از پنج هزار تومان می‌شد! (برای درک این مبلغ باید بدانید که در آن زمان دستمزد روزانه یک کارگر کمتر از یک تومان بوده است)

با اینحال قمر در اواخر عمر به فقر و تنگدستی افتاد بنحوی که بسختی زندگی‌اش را می‌گذراند! می‌دانید چرا؟ سیمین بهبهانی می‌گوید: «ما داستان بخشندگی‌های حاتم طایی را شنیدیم اما سخاوتمندی‌های قمر را به چشم دیدیم»

قمر بسیار مهربان بود و این مهربانی سبب شده بود تا او در بخشندگی افراط کند. وقتی قمر در اواخر عمر، به تنگدستی افتاد، بسیار از هنرمندان که از بخشندگی قمر بی‌اطلاع بودند، گمان می‌کردند قمر در جوانی دستمزد کمی گرفته و امروز به این روز افتاده و جمله‌ای بر زبانشان بود که می‌گفتند «باید بیشتر پول بگیریم تا قمر نشویم»!

قمر که این را شنید آزرده خاطر شد و در نوشته کوتاهی که امروز برخی آن را وصیتنامه قمر نیز می‌نامند، می‌نویسد:

«شماهایی که این نوشته را می‌خوانید شاید ندانید که اجراهایم، با چنان استقبالی روبرو می‌شد که مردم از در و دیوارش بالا می‌رفتند و بلیط‌ها را به ده برابر قیمت می‌خریدند. اما من تمام آنچه را که می‌گرفتم به نیازمندان می‌بخشیدم؛ چرا که این برایم لذتی وصف ناشدنی داشت. ثروت من قلب‌هایی است که بعد از مرگم از غصه و اندوه نبودنم، مالامال می‌شوند. چشمهایی است که در فقدان من اشک می‌ریزند و لب‌هایی است که تا ابد مرا صدا می‌زنند. همان‌هایی که با کمک من، شوهر کردند، داماد شدند و امروز به جای آن که در مراکز فساد و یا زندان باشند، انسان‌های خوشبختی هستند.

شبی نزدیک خانه‌ام، مردی را دیدم که به دیوار تکیه داده و چشمانش پر اشک است؛ گفتم مرا می‌شناسی؟ اشکهایش را پنهان کرد و گفت: کیست که تو را نشناسد. با اصرار وادارش کردم دردش را بگوید، گفت: زنم دوقلو زاییده، یکی مُرده و حالا پس از خاکسپاری طفل، بخاطر بی‌پولی روی رفتن به خانه را ندارم.

با سماجت راضی‌اش کردم مرا به خانه‌اش ببرد. اطاقی نمناک با زیلویی پاره و زنی بی‌حال که طفلی سینه خشک او را می‌مکید. قلبم به درد آمد و دنیا برایم بی‌ارزش شد. پول دادم و مرد را راهی کردم چند پرس چلوکباب، تخم‌ مرغ و اقلام دیگر بخرد. طفل را تَر و خشک و قنداق پاره را عوض کردم و تمام پنج هزار تومان، دستمزد آن شبم را لای قنداق طفل گذاشتم و بازگشتم.

شبی دیگر با یک درشکه‌چی از لاله‌زار به خانه بازمی‌گشتم، درشکه چی مرا نشناخت و شکوه از وضع ناگوارش کرد و گفت: فردا عروسی پسرم است، شرمنده رویش هستم که نمی‌توانم جشن مفصلی برایش بگیرم. روز بعد با پرس‌وجوی زیاد، بدون این که درشکه چی بویی ببرد، خانه‌اش را یافتم و تمام اقلام و امکانات برای جشن عروسی را برایش فراهم کرده و خانه‌‌اش را چراغانی کردم و در مجلس عروسی پسرش با افتخار خواندم‌. شوقی که آن لحظه در چهره مرد دیدم، بالاترین شادی و افتخار برایم بود و احساس عظمت کردم.

ای بدخواهان بدانید که قمر با افتخار و بزرگی، با هنر زیست. نه دلی را شکسته‌ام و نه کسی از من کینه به دل دارد. من هنر را برای گرفتن دستی و پناه دادن بی‌پناهی صرف کردم اما شما که این هنر را به مادیات می‌فروشید و نقطه روشنی در زندگی ندارید، بدانید که گناهتان نابخشودنی است»

منابع
مجله ایرانشهر فرهنگی شماره 29
سیمای هنرمندان ایران جلد یکم. به کوشش حبیب‌الله نصیری‌فر. انتشارات صفی علیشاه.
گردآوری و نگارش: تاریخ و داستان
@tarikhvadastan
Forwarded from Khorshid Khorshid
باران به روی پنجره هاشور می زند
باران گرفته است و دلم شور می زند...

درحسرت نوشتن یک شعر تازه ام
بگذار تا به حرف بیاید جنازه ام...

از خواب های یخ زده بیرون بکش مرا
از این تن ملخ زده بیرون بکش مرا

درخاک ،تکه های تنم را نشان بده
با خود مرا ببر...وطنم را نشان بده

نگذار راه آمدنم را عوض کنند
نگذار نقشه ها وطنم را عوض کنند

نگذار تا اسیر شوم زیر پیله ام
بی آبرو شوند زنان قبیله ام

نگذار دین، هراس بریزد به دین من
نگذار چاه نفت شود سرزمین من

نگذار زخم های تنم بیشتر شود
نگذار رودخانه ی من بی خزر شود
.

من را ببر، ازین تن مطرود خسته ام
از این اتاق های مه آلود،خسته ام

دست مرا بگیر،جهان را نشان بده
با من برقص، پیرهنت را تکان بده

با من برقص روی صداها و زنگ ها
با من برقص روی زبان تفنگ ها

با من برقص ،با ضربان های گیج من
با من برقص، در تن داغ خلیج من

با من برقص روی جهان های گم شده
با من برقص...با ملوان های گم شده

با من برقص، روی تن بند رخت ها
با من برقص... زیر تمام درخت ها

با من برقص در ته بن بست های من
با من برقص...با بند دست های من

دارند تکه های مرا بند می زنند
زنجیرهای من به تو لبخند می زنند

به گوشه های خونی تاریک تر بیا
ازمن نترس امشب و نزدیک تر بیا

نزدیک باش...با هیجانم شریک شو
درتکه تکه کردن نانم شریک شو

فکری برای کندن دندان گرگ کن
سلول انفرادی من را بزرگ کن...
.
.
#حامد_ابراهیم‌_پور
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نوروزخوانی یکی از سنت‌های دیرینه قوم تالش است. در این کلیپ استاد #سید_مهران_منفرد خواننده برجسته موسیقی تالش با قدرت تمام به اجرای نوروزخوانی به سبک شاندرمنی می‌پردازد. این برنامه دیشب در شب چهارشنبه ۸ فروردین ۱۴۰۳ در برنامه ایران دوست‌داشتنی در شبکه یک صدا و سیمای ایران پخش شد.
امید است که از این نوروزخوانی زیبا لذت ببرید.
#سید_مهران_منفرد
#شبکه_یک_سیما
#ایران_دوست_داشتنی
#موسیقی_تالشی
#فولکلور_تالشی

کانال هواداران سیدمهران منفرد
https://t.center/mehmc
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎵 شعرخوانى تالشى #على_اسرارپوش (اشكبوس) در چهارشنبه‌خاتون اردیبهشت ماه ۹۸ ويژه رونمايى كتاب تالش در انقلاب مشروطيت و بررسى موسيقى شاندرمن

🔮گروه رسانه اى شاندرمن٢٠
🎶 @Shanderman20
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🌺سال نو مبارک🌺
تورَه وارش

#عیدی_گروهی_از_فنیترین_هنرمندان_موسیقی_کشور_به_تالشزبانان_عزیز

خواننده؛ استاد #جلال_اسماعیلی
آهنگساز و تنظیم؛ استاد #حسین_قاسم‌زاده
ترانه‌سرا؛ #معصومه_اپروز

نوازندگان:

تار و تارباس؛ استاد #آزاد_میزاپور
کمانچه؛؛استاد #علیرضا_دریایی
سنتور؛ استاد #علی_عابدین
تنبک؛ استاد #حمید_قنبری
نی و نیلبک؛ استاد #حسین_قاسم‌زاده


صدا بردار؛ #حسن_خدای‌نیا

استدیو #پاییز تهران
تولید ۱۴۰۱

https://t.center/Masomehaprooz
Audio
دریغا دریغا دریغا دریغ
گرفت آسمان دلم ابر و میغ

که این سرنوشتی که ما داشتیم
نبرد حریرِ یمن بود و تیغ

گلویِ دلم را ببین پاره شد!
زد آنقدر ضجّه زد آنقدر جیغ!

شنیدند و دیدند اما چه سود
ز دلداری و درک و فهمِ عمیق

چو آتش گذشتست از سر چه سود
از آبی که ریزی به رویِ حریق

رها کن در آتش دلت ای عزیز
که روزی بر آید از آتش عقیق

#شعر #سه_تار #سینامشفقی

#آواز #جلال_اسماعیلی
@TaleshAva
بهار - حسین صبائی
بهار 🌼

حسین صبائی 🎤

مدیر تولید : میلاد میرزائی 🎬
ترانه : سید مؤمن منفرد
ملودی : حسین صبائی
تنظیم : حسین سیاهپوش 🎵🎹
میکس و مسترینگ : جابر بهارمست 🎧
تولید اسفند ۱۴۰۰ 📆

▶️ @TaleshAva
🌐 www.Taleshava.ir
More