سندیکالیسم در صنعت نشر

#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
Канал
Бизнес
Образование
Политика
Новости и СМИ
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала سندیکالیسم در صنعت نشر
@IranPubWorkersПродвигать
222
подписчика
108
фото
27
видео
268
ссылок
ادمین: @IrPuWoSy تجمیع فعالیت‌های داوطلبانه برای آگاهی، تشکل‌یابی و همبستگی همه‌ی صنوف صنعت نشر کتاب در ایران و مبارزه با سانسور، استثمار و نادانی Syndicate of publishing workers in Iran
نمایش تمام شد، برخیزیم برای رزم مشترک
دعوت فعالان صنفی
صنعت نشر برای مبارزه با حکم اعدام شریفه محمدی


همزمان با نمایش انتخابات، خبر رسید شریفه محمدی، کنشگر کارگری، بابت عضویت در تشکل مدنی «کمیتۀ هماهنگی برأی کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری» به اتهام مضحک وابستگی به گروه‌های مسلح و با عنوان سخیف «بغی»، در شعبۀ اول دادگاه انقلاب رشت به اعدام محکوم شده است.

از این خبر می‌توان تفاسیر متفاوتی ارائه داد:
اصلاحطلبان می‌توانند از چنین حکمی ضرورت رأی دادن به پزشکیان جهت جلوگیری از تشدید سرکوب اقتدارگرایان را نتیجه بگیرند.
تودۀ عظیم تحریم‌کنندگان انتخابات می‌توانند بر استدلال خود اصرار ورزند که تمرکز قدرت در جایی بیرون از قوۀ مجریه است و سرکوب، فارغ از برکشیده شدن یکی از دو مدعی پوشالی «عدالت‌خواهی» و «جمهوریت» در انتخابات، همچنان ادامه خواهد داشت.
حکومت هم می‌تواند با صدور چنین حکمی و انتشار چنین خبری افرادی را که قصد رأی دادن برأی تغییر وضع موجود دارند، نومید سازد. همزمان می‌تواند تحریم‌کنندگان را منفعل سازد و ضعف آنان را در مقابل چنین حدی از سرکوب به رخ بکشد.

نتیجۀ نظری: توپ و میدان در اختیار حکومت است. با بک حرکت، هم تحریم‌کنندگان و هم مشارکت‌کنندگان به نفع اصلاحات را کیش می‌کند.
پرسش عینی: چه باید کرد که از انفعال بیرون بیاییم و به کنش حداقلی رأی دادن یا ندادن بسنده نکنیم؟
چه باید کرد که از موضع بی‌عملی و واکنش حداقلی به کنش‌های حداکثری حکومت (سرکوب تام و تمام که کشتار سهل معترضان در خیابان و زندان است) خارج شویم و همچون روزهای جنبش ژینا در نبرد خیابانی و فضای مجازی، ابتکار عمل را به دست گیریم؟

پاسخ نزد شریفه محمدی است. آنچه به‌عنوان اتهام به او تفهیم شده، گواه نقطۀ بالقوۀ قوت ما و ضعف بالفعل حکومت است. پاشنۀ آشیل حکومت همان‌جایی است که بیشترین سبعیت را مرتکب می‌شود. بدیهی است که اگر ما به‌جای بسنده به رأی دادن یا ندادن و وکالت دادن برای اصلاحات به کاندیدای مورد تأیید نظام یا وکالت دادن برای براندازی به مدعیان پوشالی اپوزیسیون، بر عمل فعالانۀ تشکیلاتی تأکید کنیم، رعشه بر اندام نظام خواهیم انداخت و راه‌های تازه‌ای پیش روی مردم خواهیم گشود که به خروج از بن‌بست سیاسی کنونی بینجامد.
بر این اساس است که بار دیگر وظیفۀ خود می‌دانیم که در هر موقعیتی که هستیم، تشکل‌های صنفی، مدنی و سیاسی بسازیم و آنچنان در فضای مجازی و دیگر روابط اجتماعی بر آگاهی جمعی، همبستگی اجتماعی و تشکل‌یابی اصرار ورزیم که کنش‌های صنفی و سندیکایی منحصر به کسانی چون این زندانی شریف نشود.
این رزم نباید انفرادی باشد، بلکه باید آنچنان رزم مشترکی سازمان دهیم که کسی تنها به درد نماند. همۀ ما وظیفۀ خود را تشکل‌یابی صنفی و سیاسی می‌دانیم و خود را همپیمان و همدل با فعالان «کمیتۀ هماهنگی برأی کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری» و شخص خانم شریفه محمدی، تأکید می‌کنیم که برای سرکوب فعالان سندیکایی ایران، در بیدادگاه‌های انقلاب رژیم قرون وسطایی احکام اعدام در شمار هزاران لازم است.

چارۀ رنجبران وحدت و تشکیلات است. پس با صدای بلند و همصدا با دیگر تشکل‌های صنفی فریاد می‌زنیم: نمایش انتخابات برای مدعیان عدالت و جمهوریت تمام شد، بشتابیم برای همبستگی و تشکل‌یابی عدالتخواهان و آزادیخواهان!

جمعی از فعالان صنفی کتاب
و هسته‌های سازماندهی
«سندیکای کارکنان صنعت نشر ایران»


#شریفه_محمدی
#کارگران_کتاب
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorkers
بوک‌لند؛ سرزمین وحشت و بیماری فروشندگان
روایت سوم استثمار در کتابفروشی بوک‌لند


کانال سرخط در ادامه روایتهای اخیر در استثمار کارگران، روایت دیگری از استثمار کارگران کتابفروشی در بوک‌لند منتشر کرد. ما نیز ضمن بازنشر این روایت‌ها، از مخاطبان دعوت می‌کنیم روایات خود از استثمار کارگران در صنوف مختلف کتاب و نشر، همچون مراکز نشر و کتابفروشی، را برای ما ارسال نمایند تا پس از ارزیابی منتشر شود.

هفته گذشته پستی درباره ۲ #روایت_استثمار از بوک‌لند منتشر کردیم که واکنش‌های موافق و مخالف بسیاری را برانگیخت.
حالا سومین روایت درباره تجربه استثمار در این مجموعه زنجیره‌ای با پوشش کار فرهنگی به دست ما رسیده است که در کنار روایت‌های پیشین می‌تواند یادآور یکی از پست‌های این کتابفروشی زنجیره‌ای در اینستاگرامش باشد. در این پست جمله‌ "مگر نه اینکه مجبور بودیم در این مملکت در ترس و وحشت راه برویم، غذا بخوریم، بخوابیم و عشق بورزیم" از کتاب "سرزمین گوجه‌های سبز" منتشر شده است که تا حدی گویای شرایط کارگران و فروشندگان آن است.
راوی درباره تجربه خود نوشته است:

تحمل بیگاری برای نیاز مالی
من زمانی به استخدام بوک‌لند درآمدم که مدیریت اون هنوز با آقای شهرابی نبود. زمانی که آقای شهرابی اومدن اولین چیزی که سرپرست من بهم گفت این بود که [...] میخوان تو رو اخراج کنن!! پرسیدم چرا؟! گفت که تو و یک نفر دیگه که درست نیست الان اسمشون رو بگم رو نپسندیدن و از مدل تو خوششون نیومده! به من گفت که حالا ناراحت نباش من پیششون از تو خیلی تعريف کردم. تو هم تلاشت رو بکن که جا بیفتی.
من خیلی تلاش کردم تا بتونم باهاشون بُر بخورم و اخراجم نکنن. اون زمان من تو بخش کودک و لوازم تحریر بودم. منو انتقال دادن به بخش هدایا. من خیلی خیلی تلاش کردم تا بخش رو احیا کنم و فروشش رو بالا ببرم تا اخراج نشم. موفق هم شدم. فروش بخش به شکل چشم گیری بالا رفت و اخراج نشدم. اما برای این کار نزدیک به چهار ماه فول تایم (تقریبا از آذر تا شب عید) اگر درست یادم باشه بدون روز آف و فقط آف چند ساعته، یعنی به جای ساعت ۱۰ اومدن ساعت ۱۱ گاهی هم ساعت ۱۲ اجازه داشتم برم. این چند ماه فشار بسیار بسیار بالایی به من آورد به همین دلیل دچار مشکل کمردرد شدم و لنگان لنگان در فروشگاه کار می‌کردم.
من خیلی به این کار نیاز داشتم و خودم و خانواده‌ام در موقعیت مالی افتضاحی بودیم. برای همین تمام این سختی ها رو تحمل کردم. به من گفتن عید رو استراحت کن تا خوب بشی چون دوباره نیازت داریم در فروشگاه. اما من خوب نشدم و با فقط یکی دو ساعت روی پا ایستادن دوباره دردم شروع می‌شد.

مدیران بوک‌لند: چرا لبخند و آرایش نداری؟!
بعد از عید من رو انتقال دادن دوباره به بخش لوازم‌التحریر و گفتن که همون تلاشت در بخش هدایا رو دوباره نیاز داریم تا فروش بخش تحریر هم بالا بره. من خیلی حالم بد بود. از طرفی نمی‌تونستم نه بگم و از طرفی کمردردم بهم اجازه نمی‌داد درست کار کنم. بعد از اون همه تلاش و فداکاری هنوز هم مدیریت و سرپرست‌ها من رو به جمع رفاقتی خودشون راه نداده بودن و سرپرستم بدون اینکه شرایط جسمی من رو در نظر بگیره گزارش عملکرد من رو به مدیریت می‌داد. نتیجه این شد که گفتن [...] دوباره در خطر اخراجه و اگر تلاشت بیشتر نشه باید باهات خداحافظی کنیم. اما من هیچ کاری نمی‌تونستم بکنم. نه این که استعفا بدم نه که بیشتر کار کنم.
اونها هیچ وقت تلاش واقعی من رو ندیدن و به موضوعات پیش پا افتاده مثل اینکه چرا لبخند نداری، چرا آرایش نداری، چرا امروز بی‌حالی، چرا مشتری رو مجاب به خرید نمی‌کنی، چرا فروش لوازم التحریر بالا نمیره، چرا مثل قبل از عید کار نمی‌کنی...

از کمردرد به خاطر بیگاری تا بیهوشی در فروشگاه
چرا های خیلی زیادی که همه‌شون بدون در نظر گرفتن این بود که من حالم بده و درد شدید دارم و از شدت درد نمی‌تونم بایستم و از شدت درد بغض گلوم رو می‌گیره و نمی‌تونم با مشتری حرف بزنم.... حتی یادم هست که یک بار پریود بودم و دردهای زمان پریود علاوه شده بود به کمردردم و من در فروشگاه غش کردم. اما حتی در این شرایط هم هی می‌آمدند و من رو صدا می‌کردند که خوب شو سریع بخشت کسی نیست تو باید بری....
خلاصه تمام این فشارها که علاوه بر درد جسمی فشار روحی هم اضافه شده بود من استعفا دادم! بدون اینکه شرایط ویژه‌ای برای من در نظر گرفته بشه به خاطر مشکل جسمی که به من وارد شده بود و دلیلش اون چندماه کار فشرده‌ای بود که به زور و با تهدید اخراج از من گرفتند.

متن کامل این روایت را در این لینک بخوانید.

#کارگران_کتاب
#صنف_کتابفروشان
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorkers
بیانیه کانون نویسندگان ایران:
گرامی باد یاد بکتاش آبتین، ستم‌کشته‌ی راه آزادی



پیش از ظهر ۱۸ دی‌ماه ۱۴۰۰، قلب پرشور بکتاش آبتین از تپش ایستاد. زندان‌بانان حکومت که در بی‌اعتنایی به جان و سلامت زندانیان، کارکشته‌اند، این‌بار نیز پس از ابتلای مجدد آبتین به کرونا، به‌رغم‌ علائم آشکار بیماری، با اخلال عامدانه در روند درمان او، «جنایت عمدی» دیگری را کلید زدند؛ آبتین را پس از چندین روز سرگردانی میان بند و بهداری شبانه به بیمارستان طالقانی بردند، به تخت بیمارستان زنجیر کردند، در بی‌خبری مطلق جامعه او را شبانه‌روز آزار دادند و سرانجام جسم نیمه‌جانش را به خانواده‌ سپردند. کار از کار گذشته بود و چنان‌که خودش، بریده بریده، در روزهای آخر بر زبان می‌آورد در آن مهلکه مرگ را پیش چشمانش آورده بودند.
بکتاش آبتین آزادی‌خواه و آزاد‌اندیش بود. در برابر سرکوب و ستم، سکوت و مصالحه نمی‌شناخت. کانون نویسندگان ایران را پرچم‌دار آزادی‌خواهی می‌دانست و عضو پایدار کانون بود. مبارزه را فضیلت می‌شناخت و از همین رو ایستاد و جان بر سر آرمان‌های ‌خود نهاد. هم‌ او‌ که پیش از زندان در پیامی گفته بود:
«امروز به اندازه‌ی کافی شاعر خوب، فیلمساز خوب، هنرمند خوب داریم. چیزی که کم داریم این است که یک سری آدم بایستند و مبارزه کنند»
اکنون دو سال از قتل حکومتی آبتین گذشته است. او خود نبود تا جنبش آزادی‌خواهانه‌ی مردم را ببیند. او‌ نبود تا دلاوری زنان را بستاید و همچون همیشه دوشادوش مردم به جان آمده بایستد. نبود تا در برابر جنایت و سرکوب حاکمیت همراه یاران کانونی‌اش باشد و بانگ آزادی‌خواهی برآورد. اما عزم و آرمان آبتین در یاد و آثارش ماندگار است و در قلب مردم آزادی‌خواه زنده می‌ماند.
گرامی‌‌داشت یاد آبتین، پاسداشت پایداری و ایستادگی است، پاسداشت آنان که چشم بر آزادی‌کشی نمی‌بندند و جانشان را نیز در راه تحقق آزادی دریغ نمی‌کنند. اکنون که حکومت به ضرب و‌ زور، گرد یأس می‌پراکند و سایه‌ی سنگین خفقان را بر سر و سامان مردم می‌گستراند، اکنون که صدای دادخواهان را خفه می‌کند تا مگر دادخواهی به محاق رود، کانون نویسندگان ایران یاد بکتاش را به یاد همه‌ی ستم‌کشتگان راه آزادی؛ همچون محمد مختاری و محمدجعفر پوینده و ... گره می‌زند و به بانگ بلند اعلام می‌کند که دادخواه جان جوان پرپر شده‌ی آبتین است و تا روشن شدن تمامی ابعاد این جنایت و محاکمه‌ی عاملان و مقصران آن از پا نمی‌نشیند.
روز دوشنبه ۱۸ دی ساعت ۱۵ در گورستان امامزاده عبدالله شهرری در کنار خانواده و دیگر دوستداران بکتاش آبتین مزار او را گلباران می‌کنیم.
کانون نویسندگان ایران
۱۶ دی‌ ۱۴۰۲

منبع: کانون نویسندگان ایران

#کانون_نویسندگان_ایران
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorkers
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در ستایشِ پایداری
یادی از بکتاش آبتین، در سالمرگش


"بله من ایدئالیستم، من آرمان‌خواهم، من آزادی‌خواهم. حاضرم همه زندگی‌ام را بدهم و شرافتم را به دست بگیرم. من حاضرم همین الان درعین جوانی جان شیفته‌ام و خون پُر شورم را فدا کنم."
در چنین روزی در سال ۱۴۰۰ #بکتاش_آبتین شاعر و فیلم‌سازِ عضو #کانون_نویسندگان_ایران به قتل رسید.
بکتاش در طی دورانِ زندان دو بار به کرونا مبتلا شد که در بار دوم با وجود وخیم شدن شرایط جسمی، سرکوبگران آن‌قدر از اعزام او به بیمارستان جلوگیری کردند تا به کما رفت. پیکر نیمه‌جان بکتاش را با زنجیر به تخت بستند تا اینکه در روز ۱۸ دی چشم از جهان فرو بست.
منبع: صدای ماهی سیاه

#کانون_نویسندگان_ایران
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorkers
روایت استثمار کارگران کتابفروشی «حوض نقره»

یکی از آسیب‌های کتابفروشی‌های زنجیره‌ای، که از سوپرمارکت‌های زنجیره‌ای الگو گرفته‌اند، تبدیل کتاب از یک کالای فرهنگی به یک کالای تجاری و تبدیل کتابفروشی از یک کار فرهنگی به یک کسب و کار تجاری است. به این ترتیب کتابفروشی‌های زنجیره‌ای در عمل در خدمت حکومتی هستند که دشمن کتاب و کتاب‌خوانی است و تعطیلی کتابفروشی‌های کوچک در نتیجه‌ی ورشکستگی عملا به معنی تعطیلی پاتوق‌هایی است که در آن «عناصر خطرناک کتاب‌خوان» امکان دیدار و گفتگو با هم را دارند.
در عین‌حال کتابفروشی‌های زنجیره‌ای حکم اجزای یک مافیا را دارند که از انتشاراتی‌های بزرگ آغاز می‌شود، نشریات فرهنگی و صفحات فرهنگی نشریات را به خدمت می‌گیرد و به کتابفروشی‌های زنجیره‌ای ختم می‌شوند، مافیایی که نفس فرهنگ و ادبیات مستقل را گرفته و آن را تا مرز نابودی پیش برده تا جایگزین شعر واقعی دلنوشته‌های اینستاگرامی صابر ابر شود، جایگزین داستان‌های جدی آثار مهم بهاره رهنما و کتاب جای خودش را به محصولات پر فروش انتشارات و کتابفروشی حوض نقره بدهد که چیزی نیست غیر از دفتریادداشت‌های بی خط و خط‌دار با طرح جلد تن‌تن و فریدا و بیتلز، برای هر جور سلیقه.
از زیر پوست این «کار فرهنگی» اما تاول‌های ناسور استثمار نیروی کار بیرون می‌زند.
این روایت یکی از افراد شاغل در یکی از کتابفروشی‌های حوض نقره است که چهار شعبه دارد:

«کار اینها دقیقا استثماره. شما مجبور هستید گاهی ۸ ساعت و گاهی ۱۴ ساعت روی پاتون بایستید و دائما مجبورتون می‌کنن که لبخند به صورت داشته باشید. جوری که اگر انسان خنده‌رویی نباشید تمام عضلات صورت شما درد می‌گیره.
برای ۱ تا ۵ دقیقه تاخیر جریمه مالی و حتی اخراج می‌شید. دائما قفسه‌ها باید خالی و تمیز بشن و فروشنده‌ها موظفند بخش خودشون رو جارو و تی بکشن و در ضمن سراپا در اختیار مشتری باشن. حتی اگر بحثی پیش بیاد و حق با مشتری نباشه باز هم شما جریمه و اخراج می‌شید. تمام روز حتی برای یک قهوه خوردن و استراحت کردن باید استرس داشته باشید و این عکس‌هایی هم که در صفحاتشون استوری می‌کنن کاملا فیک است. در یک کلمه این مجموعه‌ها گرگی بیش نیستن در لباس میش...
همه‌ی این مجموعه‌ها در پوشش کار فرهنگی در اصل بدنبال سود بیشتر و در نهایت درآمد گزاف‌تری هستند. بیش از ۷۰ تا ۸۰ درصد سود روی تمام کالاها کشیده می‌شه و گاهی ۱۰۰ درصد.
در مجموعه‌ی حوض نقره ۳ روزی که بخاطر انقلاب زن زندگی آزادی فروشگاهشون رو بستن به نیروهاشون حقوقی پرداخت نکردن و زمانی هم که اونجا رو پلمب کردن استوری گذاشتن که ما به خاطر آزاد گذاشتن همکارانمون در نوع پوشش پلمب شدیم اما در واقع و پشت پرده تمام نیروها جریمه شدن و نیرویی که باعث پلمب مجموعه شده بود اخراج شد.
در تمامی دو شعبه‌ی باملند و هایپر که من اطلاع دارم، تمام تلاششون رو می‌کنن که به هر نحوی که شده، چه با جریمه چه با حقوق کم و... از حق و حقوق شما بزنن و شما کاملا باید در اختیارشون باشید، برای هر چیزی که می‌گن و در هر زمانی که می‌گن. درست مثل یک برده.
مدیریت حوض نقره چندین پرونده‌ی باز حقوقی در دادگاه‌ها داره چون حق و حقوق کسانی که براشون کار می‌کنن رو درست و به موقع پرداخت نکرده اما این پرونده‌ها تا الان به جایی نرسیدن». (پایان روایت)

همین کتابفروشی هنگام افتتاح شعبه‌ی باغ فردوس کتابفروشی‌اش در متنی سوزناک نوشته بود: «اونروزى كه دل اين حوض و به دريا زديم و آستينارو بالا كه يه كار مشتى توى بدترين شرايط فرهنگى ايرانمون بكنيم ته آرزومون يه كتابفروشى بود كه دل آدمارو بلرزونه. امروز ما ته آرزوى اون روزامون ايستاديم.» ظاهرا «ته آرزوی» مالکان حوض نقره این بوده که علاوه بر «دل آدما» دل نیروی کار شاغل در حوض نقره را نیز بلرزانند و تسمه از گرده‌ی آنان بکشند.
منبع: سرخط

#کارگران_کتاب
#صنف_کتابفروشان
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorkers
روایت استثمار در بوک‌لند


مقدمه
فروشگاه آنلاین کتاب و محصولات فرهنگی بوک‌لند از جمله‌ی فروشگاه‌های بزرگ کتابی است که دارای شعبی در زعفرانیه، اقدسیه، سعادت‌آباد، پالادیوم، شیراز و بندرعباس است.
فروشگاه‌های کتاب را به عنوان مکان‌های فرهنگی‌ای می‌شناسند که به خاطر اشتغال به فعالیت فرهنگی، یحتمل نسبت به مسائل استخدامی خود حساسیت بیشتری از حیث حق و حقوق کارکنان دارند، با این وجود روایت‌هایی که پیش‌تر از «ثالث» یا مکان‌های دیگر منتشر کردیم، حاکی از آن است که تنها تفاوت این قسم محل‌ کار با دیگر جاها، فقط «کالا» بودن «امر فرهنگی» است و الا سازوکارهای سرمایه‌دارانه‌ی استثماری به قوی‌ترین شکل خود برقرار است.
نگریستن به محیط‌های کاری به ظاهر زیبا و فرهنگی‌ای چون «بوک‌لند» از دریچه‌ی کارگرانی که ممکن است بارها و بارها در طول هفته ببینیدشان، گواه عمق مناسبات نابرابر و سلطه‌گرانه‌ای‌ست که در هر لباسی باید برچیده شود.

بوک‌لند (روایت اول)
☑️ من حدود ۱ ماه در فروشگاه بوک لند که الآن چندین شعبه در ایران داره کار کردم و اونجا هم اجازه نشستن در طول شیفت کاری نداشتیم بجز یک تایم استراحت ۲۰ دقیقه ای برای روزهای تک شیفت و دو استراحت نیم ساعته برای روزهای ۲ شیفت.
شیفت‌های کاری از ۱۰ صبح بود تا ۴ و نیم عصر و از ۴ و نیم‌تا ۱۱ شب.
☑️ همیشه باید حداقل نیم ساعت زودتر اونجا می‌بودیم و نیم‌ساعت هم دیرتر می‌رفتیم همیشه و این قانونی بود که بی چون و چرا باید می‌پذرفتیم.حتی زمان‌هایی که مشتری داخل فروشگاه نبود هم حق نشستن نداشتیم و حتی برای آب خوردن و دستشویی رفتن هم باید اجازه می‌گرفتیم که حقیقتا احساس خِفَت بزرگی به آدم دست میده.
☑️ یک‌روز در هفته آف داشتیم و یک روز هم دو شیفت بودیم و بقیه روزها تک شیفت. من دیابت دارم و این حجم از سر پا ایستادن برام سخت بود و توی برهه‌ای از بیماریم بودم که قندم کنترل نبود و مجموعه خیلی راحت به من گفت چون کارایی لازم رو برای روزهای سنگین نداری خداحافظ.
☑️ این خداحافظی هم با چهره‌ی دوستدار بودن اونها بود و اینکه به فکر من هستن.
حقوق اون مدتی که من اونجا بودم رو هم دقیق و درست پرداخت نکردن ...
سالها توی دانشگاه علیه این سیستم جنگیدیم و جلسه گذاشتیم و تلاش کردیم و الان بعد از دانشگاه مجبورم توی همین سیستم بمیرم...

بوک‌لند (روایت دوم)
☑️ بنده مدتی در انبار فروشگاه کتاب بوک‌لند شعبه پالادیوم مشغول به کار بودم بعد از پروسه طولانی استخدام و با وجود آگاهی از دستمزد خیلی پایین و دادن سفته، بالاخره با کارکردن بنده موافقت شد اما بهشتی که از دور می‌دیدم و آرزوی کار کردن در محیطی با کتاب، از همان روز اول خراب شد.
☑️ محل ورود اطلاعات کتاب‌ها(انبار) جایی بدون هوا و نمور در پارکینگ پالادیوم بود. ساعت کاری با توجه به ترافیک و رفت و آمد و دستمزد بسیار اندک،
هیچ‌کدام نتوانست بنده رو راضی نگه دارد برای ادامه همکاری!
از بعضی از همکارهای فروشنده هم که می‌پرسیدم کار در خود فروشگاه هم اصلاً بهتر نبود.
از شیفت‌های طولانی و ایستادن های زیاد و فامیل بازی بیش از حد مدیریت برای استخدام و انجام کارهای سبک‌تر شکایت می‌شد.
منبع: سرخط

#کارگران_کتاب
#صنف_کتابفروشان
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorkers
تقدیر جلال آل‌احمد از خداداد عزیزی


شانزدهمین دورۀ جایزۀ کتاب دولتی جلال آل‌احمد شگفتانه‌‌های متعددی داشت.
در این دوره از جشنوارۀ ادبی جلال آل‌احمد که داوران آن همچون بیشتر نامزدها ناشناس بودند، لوح تقدیر بخش «مستندنگاری» به کتاب خاطرات خداداد عزیزی رسید.
کتاب تو خداداد عزیزی هستی به قلم جواد رستم‌زاده، گزارشی از زندگی شخصی و ورزشی این فوتبالیست سابق و پرحاشیه است که چند شب پیش در برنامۀ شب یلدای صداوسیما هم صدا کرده بود. از حاشیه‌های دوران مربی‌گری خداداد عزیزی می‌توان به کتک‌زدن شدید خبرنگار شیرازی روزنامه‌های خبر ورزشي و خبر جنوب در ورزشگاه ثامن مشهد اشاره کرد که خبرنگار را راهی بیمارستان کرد.
در این دوره، تنها نام مطرح، امیدطبیب‌زاده برای کتاب جلال آل‌احمد و معاصرانش در بخش «نقد غیرادبی» بود و سایر نامزدها شناخته شده نبودند. همچنین داوران و از جمله حمید حسام، جواد کامور بخشایش و جواد کلاته عربی در بخش «مستندنگاری»، هیچ‌یک افراد مطرح در این حوزه‌ها به شمار نمی‌آیند.
جایزۀ جلال آل‌احمد که امسال، شانزدهمین دورۀ آن در مراسمی با حضور مقامات وزارت ارشاد در روز چهارشنبه 6 دی به پایان رسید، با مصوبۀ شورای عالی انقلاب فرهنگی و با هدف ارتقای ادبیات ملی-اسلامی از جایزۀ کتاب سال جمهوری اسلامی، که اکنون در آستانۀ معرفی برندگان دورۀ چهل‌ویکم است، جدا شد.
جایزۀ دولتی جلال که تا دورۀ هفتم با هدای 110 سکه همراه بود، با افزایش بهای طلا، در دورۀ هشتم به 30 سکه تنزل یافت و اکنون با مبالغ نقدی چهارصدمیلیون تومانی برگزار می‌شود.

#جوایز_دولتی
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorkers
روایت بیضایی از مأموران امنیتی پیش و پس از انقلاب:
«هنوز اینجا با خودمان کابوس‌هایمان را داریم»


مصاحبۀ تازه‌ای از بهرام بیضایی این روزها توجهات را به موضوع سانسور و سرکوب روشنفکران برانگیخته است.
بیضایی در این مصاحبه که در آستانۀ ۸۵ سالگی‌اش منتشر شده، به طور ویژه به نمایشنامه «مجلس شبیه در ذکر مصائب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رُخشید فرزین» و روایت آن از قتل‌های زنجیره‌ای می‌پردازد.

در بخشی از این مصاحبه آمده است: «من در «شب سمور» راجع به مامور امنیتیِ قبل از انقلاب یک چیزی نوشتم، که فکر می‌کنم از تجربه‌های کسانی می‌آید که دور و بر خودم به عنوان مامور امنیتی بعدا کشف کردم. از شاگرد دانشکده‌ام که خانه‌ام می‌آمد و مثلا کتاب می‌دید و غیره [در حالی که] من به کلی بی خبر بودم. از او هست تا دوست تا خیلی از همه واقعا تاسف‌بارتر یکی از نبوغ‌هایی است که من می‌شناختم. اسمش را نمی‌خواهم ببرم، ولی جوانی بود که در اتریش دوره سیاسی دید و غیره. در دبیرستان، لااقل دو سال، چون اسمش درست به من چسبیده بود، کنار هم می‌نشستیم. بسیار جوان بااستعدادی بود و یک نسبت دوری هم و شاید نزدیک، با فریدون توللی داشت. او رفت اتریش و فارغ‌التحصیل شد و آمد. بعد در روزهایی که [پس از انقلاب] اعلام کردند ماموران امنیتی بیایند، به من زنگ زد. بعد از چندین سال که همدیگر را ندیده بودیم. گفت من دارم می‌روم خودم را تحویل بدهم، ولی می‌خواهم قبلش فقط تو یک نفر بدانی. آمد. حرف زد و این یکی از تاسف‌بار ترین صحنه‌هایی بود که دیدم. من تازه متوجه شدم که همه ماموران امنیتی دارند دنبال یک چیزهای مذهبی، ریشه‌های مذهبی، نسبت‌های مذهبی، یک کسی در جهان مذهب [می‌گردند]. یا خودشان مذهبی‌اند یا مذهبی‌ شده‌اند یا مذهبی بودند یا غیره، غیره، غیره. البته خوشبختانه برای او هیچ شاهدی پیدا نشد که کسی را شکنجه کرده باشد چون او روشنفکر بود اصلا، و رفته بود حقوق سیاسی بخواند برای کمک به مملکت.»
فایل صوتی این مصاحبه را بشنوید.
متن کامل مصاحبه

#تاریخ_سانسور
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorkers
Sahneh Podcast 733 - Beizaei final final 1
روایت بیضایی از مأموران امنیتی پیش و پس از انقلاب:
«هنوز اینجا با خودمان کابوس‌هایمان را داریم»

مصاحبۀ تازه‌ای از بهرام بیضایی این روزها توجهات را به موضوع سانسور و سرکوب روشنفکران برانگیخته است.
بیضایی در این مصاحبه که در آستانۀ ۸۵ سالگی‌اش منتشر شده، به طور ویژه به نمایشنامه «مجلس شبیه در ذکر مصائب استاد نوید ماکان و همسرش مهندس رُخشید فرزین» و روایت آن از قتل‌های زنجیره‌ای می‌پردازد.
فایل صوتی این مصاحبه را بشنوید.
#تاریخ_سانسور
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorkers
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
- کتاب گرونه!
+ به تو چه؟!

این طنز نیست. واقعیت امروز است. هزینۀ تولید کتاب هر روز بالاتر می‌رود و در ناشرانی که به‌خاطر قشر کتابخوان از منافع خود صرف نظر می‌کنند و قیمت کتاب را پایین نگه می‌دارند، محکوم به انباشت زیان و ورشکستگی‌اند.
مقامات ارشاد دروغ‌های زیردستان خود درباب تولید کاغذ ایرانی، واردات کاغذ و... را تکرار می‌کنند و باورشان می‌شود، اما قطار پیشرفتی در کار نیست و لوکوموتیو به دره سقوط کرده.
مردم گرفتار تورم افسارگسیختۀ کالاهای اساسی هستند و کتاب و هر کالای فرهنگی دیگر به اولویت صدم مردم تبدیل شده است. تیراژ کتاب برای ناشران مستقل و خصوصی که کتابهای جدید و جدی تولید می‌کنند، به زیر 100 نسخه رسیده است. و
بله، کتاب گران است و جیب مردم خالی. کتاب هم مثل خیلی چیزهای دیگر، کالای لوکس برای قشری خاص شده. دیگران فقط می‌توانند با حسرت در کتاب‌فروشی‌ها تورق کنند، زیرا کتاب‌های خوب ناشران مستقل برای کتابخانه‌های عمومی خریداری نمی‌شوند...

#وزارت_ارشاد
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorkers
پدیده‌ای به نام نشر ارس که کتب نویسندگان متوفی را به ارشاد می‌فروشد!


وزارت ارشاد در آخرین جلسۀ هیئت خرید کتاب (جلسۀ 648) 4 عنوان از نشری به نام «انتشارات ارس» خریده است که دو مورد آن بسیار جالب است:
- امثال و حکم دهخدا (دورۀ چهار جلدی)، اثر مرحوم علی‌اکبر دهخدا (فوت: 1334)
- ایلیاد هومر، ترجمۀ مرحوم سعید نفیسی (فوت: 1345)

از مرگ هر دو نویسندۀ نامدار بیش از 40 سال گذشته و از نظر حقوقی اشکالی برای بازنشر آثار او وجود ندارد، اما چرا ارشاد باید این دو کتاب را که عیناً چاپ شده‌اند، به عنوان کتاب «چاپ اول» از این ناشر بخرد، و نه از ناشران اصلی آنها؟ («بنگاه ترجمه و نشر کتاب» سابق و «علمی و فرهنگی» کنونی)

حالا نگاهی کنیم به کتاب‌های نشر ارس. 43 عنوان برای فروش که مجموعه‌ای است از آثار الباقیۀ نویسندگان مرده؛ از جلال آل احمد گرفته تا صادق هدایت و صمد بهرنگی.
چرا ارشاد از چنین ناشری که گویا تاکنون هیچ کتابی تولید نکرده، کتاب می‌خرد؟

#وزارت_ارشاد
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorkers
پدیده‌ای به نام نشر آرون که ارشاد دوستش دارد و کتاب‌هایش وجود خارجی ندارد!

وزارت ارشاد در آخرین جلسۀ هیئت خرید کتاب (جلسۀ 648) 17 عنوان از نشری به نام «انتشارات آرون» خریده است که بررسی کیفیت آن آسان نیست، چون هیچ کدام از نویسندگان مطرح نیستند و کتاب‌هایشان هم تاکنون مطرح نشده‌اند.
اما یک نویسنده بسیار جالب است؛ سیدمرتضی هاشمی با دو کتابی که ارشاد خریده است:
- دموکراسی و هوموکراسی
- حافظ من (دفتر اول، دفتر دوم)

این دو کتاب نه تنها در هیچ پخش کتاب و کتابفروشی اینترنتی نیست، که حتی در سایت خود ناشر هم وجود ندارد. در واقع در جستجوی اینترنتی هیچ رکوردی دربارۀ این دو کتاب یافت نمی‌شود.
چرا ارشاد کتابی را می‌خرد که اصلاً چاپ نشده است؟

#وزارت_ارشاد
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorkers
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رفع پلمب شهر کتاب مرکزی

شهر کتاب مرکزی رفع پلمب شد.
صفحه اینستاگرام این کتابفروشی با انتشار ویدئویی اعلام کرد: «ما برگشتیم. با شوقی برای دانستن و آفریدن.»
شهر کتاب مرکزی واقع در خیابان شریعتی، در پی برگزاری جشن شب یلدا در روز چهارشنبه ٢٩ آذر و به بهانۀ پوشش با دستور ادارۀ اماکن پلمب شده بود.

#صنف_کتابفروشان
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorkers
پدیده‌ای به نام «کارگاه فیلم و گرافیک سپاس»
ناشر دلخواه ارشاد که کارش لوازم‌التحریر است

وزارت ارشاد در آخرین جلسۀ هیئت خرید کتاب (جلسۀ 648) 2 عنوان از نشری به نام «کارگاه فیلم و گرافیک سپاس» خریده که بسیار جالب است:
- مفاتیح‌الجنان
- بابالنگ‌دراز،
اثر جین وبستر با ترجمۀ زهره زاهدی.

البته که ارشاد دوست دارد مفاتیح بخرد، اما معلوم نیست چرا باید از این ناشر بخرد؟
ناشری که بین عناوین در دست فروشش، تنها 4 عنوان کتاب هست و 91 عنوان دفتر یادداشت و طراحی.
ناشر کتاب یا تولیدکنندۀ لوازم‌التحریر؟
البته ناشر طبق فهرست فیپا بیش از 200 کتاب دارد که بسیاری از آنها تکراری هستند، اما با تغییرات کوچکی در نام بارها ثبت شده‌اند. (10 عنوان رباعیات خیام) و شاید بارها به ارشاد فروخته شده باشند.
-
اما برویم سراغ بابالنگ‌دراز با ترجمۀ زهره زاهدی که طبق فهرست فیپا حدود 200 کتاب دارد. و طبق آرشیو گیسوم، 212 کتاب که 166 عنوان را خانم زاهدی ترجمه کرده.
برای او آرزوی رکود هزار عنوان در صد زمینۀ مختلف و از ده زبان متفاوت داریم.

#وزارت_ارشاد
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorkers
چگونه یکشبه ناشر شویم و از ارشاد رانت بگیریم؟
راهنمای نظری و عملی برای آنان که هیچ از کتاب نمی‌فهمند


دوست عزیزی که در ارشاد تهران یا شهرستان کار می‌کنی و مثل مدیرانت هیچ از کتاب نمی‌فهمی.
همچنین، شما دوست عزیزی که یکی از فامیل‌هایتان در ارشاد این کار را پیشنهاد داده، اما چون خودش هم چیزی بلد نبوده، اطلاعات کافی به تو نداده. می‌خواهی ناشر شوی؟
این چند تا کار را بکن!
این چند فهرست کتاب را ببین و بچاب.
می‌پرسی چگونه؟ حق داری، به شما یاد نداده‌اند که با یک میلیون تومان هم می‌شود کتاب چاپ کرد.
نه یک کتاب، که صد یا صدها عنوان کتاب بدون دادن یک ریال به مولف و مترجمی که مرده است یا روحش خبر ندارد که کتابش را کپی می‌کنند.

از این روش‌ها استفاده کن:
◾️پی‌دی‌اف‌ رایگان موجود در اینترنت
◾️اسکن کردن کتاب دیگران
◾️حروفچینی عین به عین کتاب ناشری دیگر (حتی با با رعایت اغلاط چاپی)
حالا می‌توانی صفحات فیپا، عنوان و شناسنامه کتاب (منظورم همان سه چهار صفحۀ اول کتاب است) را تغییر بدهی و نام و آرم خودت را بگنجانی.
ضمناً اگر پدیدآورنده زنده است یا هنوز سی سال از مرگش نگذشته، نام شوهرعمه، پسرعمه یا بچۀ خردسال خودت را به جایش بنویس.
البته بهتر است چند جملۀ اول کتاب را کمی تغییر بدهی.

کدام کتاب‌ها به درد چاپیدن می‌خورند؟
در درجۀ اول جنس کاسب باید جور باشد. فرض کن در نمایشگاه کتاب هستی و مخاطب عامی همانطور که بازار میوه و تره‌بار می‌رود، اتفاقی از غرفۀ تو رد شود و چند کیلو آثار مذهبی، روانشناسی زرد و داستان عامه‌پسند بخواهد. جنس تو باید جور باشد؛ مثلاً همیشه شازده کوچولو یا فعلاً جوجو مویز را باید داشته باشی.

اما این اولویت‌ها را در نظر بگیر:
کتاب‌های کودک و نوجوانی که والدین نمی‌دانند نویسنده‌اش کیست، تا چه برسد به مترجم اصلی: آ
لیس در سرزمین عجایب، بابا لنگ‌دراز، سفیدبرفی، ماجراهای تن‌تن، شازده کوچولو، پینوکیو و...
داستان‌های همیشه پرفروش: بلندی‌های بادگیر، جاناتان مرغ دریایی، مسخ، قصر، طاعون، ناطور دشت و...
داستان‌های فعلاً پرفروش: ملت عشق، وقتی نیچه گریست، کتابخانه نیمه‌شب و...
رمان زرد موفقیت و روانشناسی زرد: قورباغه را قورت بده (بخور)، چه کسی پنیر مرا جابجا کرد (دزدید)، حکایت دولت و فرزانگی و...
اورول فراموش نشود: قلعه حیوانات، 1984 (زنده باد کاتالونیا را نمی‌خرند)
دیوان اشعار فارسی قدیم و جدید: دیوان حافظ، کلیات سعدی، شاهنامه فردوسی، خمسه نظامی، دوبیتی‌های باباطاهر، رباعیات حکیم عمر خیام، مثنوی معنوی، دیوان پروین اعتصامی، مجموعه اشعار سهراب سپهری، اشعار فروغ فرخزاد و...
به کارت برکت بده: القرآن الکریم، مفاتیح‌الجنان، نهج‌البلاغه و...

تبریک می‌گویم. تو الان یک ناشر تازه‌کار اما پرکار هستی.
اما لازم نیست این کتاب‌ها را چاپ کنی و بفروشی. از هر کدام 3 نسخه دیجیتالی در میدان انقلاب چاپ کن و به «هیئت خرید کتاب ارشاد» بده. به مسئولان آنجا یادآوری کن که فامیل فلانی هستی یا خودت همکار در ارشادی. گاهی شیرینی هم بده.

دوباره تبریک می‌گویم. هیئت خرید کتاب ارشاد از هر کدام از عناوین تو 100 تا 200 تا خواهد خرید. اگر کتاب کودک باشد، تا 300 تا هم می‌خرد.
حالا برو و کتاب‌ها را به همان تعداد خرید ارشاد چاپ کن.
البته اگر تعداد بیشتری چاپ کنی و در نمایشگاه کتاب ارشاد شرکت نمایی، مهر تو بیش از پیش به دل مسئولین خواهد افتاد. خدا تو را برای مسئولین و مسئولین را برای تو حفظ کند، ناشر ناشی!

#وزارت_ارشاد
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorkers
شبه‌ناشران ناشی
گزارش اختصاصی سندیکالیسم در
صنعت نشر از پروژۀ ناشرسازی در ارشاد به روایت اسناد هیئت خرید کتاب

بررسی اسناد خرید کتاب ارشاد از ناشران از پروژۀ ناشرسازی خبر می‌دهد.
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر با بررسی سند مصوب آخرین جلسۀ هیئت خرید کتاب ارشاد به نام چند ناشر خلق‌الساعه یا خودی رسیده است که اسناد مرتبط با فعالیت آنان در این کانال منتشر خواهد شد.
گفتنی است این موارد تنها به سند 8 صفحه‌ای مصوبات جلسۀ 658 «هیئت خرید کتاب ارشاد» محدود می‌شوند و کار بررسی اسناد جلسات گذشته هنوز ادامه دارد.
همچنانکه پیشتر نوشتیم، در این فایل 8 صفحه‌ای که در سایت وزارت ارشاد منتشر شده، نام ناشران دولتی و حکومتی پررنگ است و البته ناشران خودی هم که روابط گسترده یا پس پرده با ارشاد دارند، از این خوان نعمت سهمی برده‌اند.
از مخاطبان و همکاران نشر دعوت می‌کنیم اطلاعات بیشتر دربارۀ این شبه‌ناشران را در اختیار ما قرار دهند.

#وزارت_ارشاد
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorkers
گزارش شرق دربارۀ پلمب شهر کتاب:
جزییات پلمب شهر کتاب مرکزی به دلیل حجاب


ظهر امروز ماموران پلیس اماکن تهران شهر کتاب مرکزی را به دلیل آنچه عدم رعایت مقررات صنفی و وزارت کشور خوانده شده، پلمب کردند.
امروز، حدود ساعت ۱۲ ظهر ماموران پلیس اماکن تهران با مراجعه به شهر کتاب مرکزی در تهران، اقدام به پلمب این مرکز کردند. دلیل این اقدام از قرار معلوم، عدم رعایت مقررات صنفی و دستورات وزارت کشور عنوان شده اما در گزارش ماموران، حضور بی حجاب مشتریان در این محل به عنوان دلیل پلمب شهر کتاب مرکزی قید شده است.
منبع

#صنف_کتابفروشان
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorkers
آلبوم تصاویر: جشن کتاب و موسیقی علیه استبداد جهل و عزا

تصاویر جشن یلدای شهر کتاب مرکزی (چهارشنبه ٢٩ آذر) که موجب پلمب این کتابفروشی شد.
منبع: اینستاگرام شهر کتاب مرکزی

#صنف_کتابفروشان
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorkers
شهر کتاب مرکزی پلمب شد

صفحه اینستاگرام شهر کتاب مرکزی از پلمب این کتابفروشی خبر داد.
در این متن آمده که به دستور اداره اماکن از جمعه 1 دی ماه این فروشگاه تعطیل خواهد بود.
شهر کتاب مرکزی واقع در خیابان شریعتی، بالاتر از مطهری، از مهمترین مراکز فروش کتاب در تهران است.
به نظر می‌رسد علت این برخورد برگزاری جشن شب یلدا در روز چهارشنبه 29 آذر بوده است.

#صنف_کتابفروشان
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorkers
هدیۀ شب یلدای ارشاد به ناشران حکومتی و خودی
گزارش اختصاصی سندیکالیسم در
صنعت نشر

پس از وقفه‌ای چند ماهه، وزارت ارشاد با برگزاری جلسۀ 658 «هیئت خرید کتاب ارشاد»، کتب مصوب هیئت خرید کتاب را اعلام کرد.
در فایل پی‌دی‌اف 8 صفحه‌ای منتشر شده، نام ناشران دولتی و حکومتی پررنگ است و البته ناشران خودی هم که روابط گسترده یا پس پرده با ارشاد دارند، از این خوان نعمت سهمی برده‌اند.

این فهرست البته فهرست کوچک و علنی خرید ارشاد است.
بسیاری از خریدها تحت عنوان «خرید دستوری» از ناشران خودی با دستور مستقیم وزیر، معاون فرهنگی و مدیر دفتر کتاب و کتابخوانی ارشاد انجام می‌شوند که تیراژ بیشتری دارد و اسناد آن منتشر نمی‌شود.
خریدهای دستوری بیشتر با هدف نجات ناشران حکومتی و خودی از کتاب‌های خاک‌خورده در انبار نشر انجام می‌شود و کسری بودجِۀ پایان سال آنان را جبران می‌کند.

از میان ناشران مستقل و شناخته‌شده، تنها از نشر کویر یک کتاب خریداری شده که آن‌هم مربوط به موضوع کتاب است: «فرایند پيدایش بابيت و بهائيت از اندیشه شيخيه»
همچنین از نشر علمی، 7 عنوان خریداری شده که با توجه به سابقۀ خانوادۀ علمی در صنعت نشر ایران و نوع کتاب‌های آن طبیعی است؛ چنانچه همان عناوین نشر علمی هم بیشتر سمت‌وسوی دینی دارند.
از میان ناشران دولتی و حکومتی، «پژوهشکده حوزه و دانشگاه» با 16 عنوان و «جامعه‌القران کریم» با 17 عنوان در صدر فهرست پسند ارشاد قرار دارند.

انتشار این فهرست گواه آن است که مقامات دولتی کتاب در وزارت ارشاد بودجۀ عمومی حمایت از ناشران را بار دیگر در جیب نهادهای دولتی و حکومتی دیگر می‌ریزند که پیشتر از بودجۀ عمومی برای چاپ کتاب بهرۀ کافی برده‌اند. کتاب‌هایی با کیفیت نازل فرم و محتوا، محتوای ایدئولوژی حکومتی و بی‌ارتباط با مسائل جامعه که اکنون در غیاب مخاطب عمومی کنج انبارهای دولتی خاک می‌خورند.
شبه‌ناشرانی که چنین کتاب‌هایی را چاپ کرده‌اند، اکنون با خریدهای دولتی هیئت خرید کتاب وزارت ارشاد، خرید «نهاد کتابخانه‌های عمومی» و همچنین کتابخانه‌های دانشگاهی و... بار دیگر از رانت بهره‌مند می‌شوند.

اما مسأله تنها این نیست که بودجۀ عمومی از جیب یک نهاد دولتی به جیب نهاد دولتی دیگری سرازیر می‌شود، بلکه مدیران دولتی با اینگونه خوش‌خدمتی‌ها به همدیگر، جای پای خود را محکم می‌کنند. بدین ترتیب، مقامات ارشاد می‌توانند هیئت علمی همین پژوهشکده‌ها و مراکز به‌اصطلاح علمی شوند و یا از پست کلان در نهادی به پست کلان‌تر در نهاد دیگر منتقل شوند.
حتی ممکن است مدیر ناموفق نشر مصادره و غارت‌شدۀ امیرکبیر یک‌شبه به ریاست شبکۀ چهار سیما منصوب شود و در آنجا با تعطیلی اندک برنامه‌های موفق و محبوب، همچون معطل و معلق ساختن کتاب‌ها و نویسندگان قدیم و جدید نشر امیرکبیر، قلدربازی خود و نظام را، در تقابل محض با خواست مخاطبان مردمی، نشان دهد.

#وزارت_ارشاد
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorkers
Ещё