دیوارو میبوسم برای آخرین بار⠀
رفتن یه وقتی داره و وقتِش رسیده⠀
من احترامِ خونه رو حالیمه، هرچند⠀
این خونه با من رنگِ آرامش ندیده⠀
⠀
این رفتن از رفتن فراتر میشه وقتی⠀
این چاله با من تا عذابِ چاه میرفت⠀
امشب منو هر کی ببینه، میگه: دیدم⠀
یه مَردِ مُرده تو خیابون راه میرفت⠀
⠀
رؤیای فردا رو گذاشتم پُشتِ دیروز⠀
امروزو کوبیدم به هر چی که ندارم⠀
باید همه از رفتنم خوشحال باشن⠀
من واسه این خونه شبیهِ اِنفجارم⠀
⠀
من بیخداحافظ شبو تو کوله کردم⠀
تهرانو تو سینم به سختی سر بُریدم⠀
کُلِ خیابونا رو کُشتم زیرِ کفشم⠀
من آخرین سیگارو تو کوچه کشیدم⠀
⠀
سنگینیِ این بارو از رو شونههاتون⠀
کندم که از من، بعدِ من باری نَمونه⠀
من قول میدم که ازم چیزی براتون⠀
جز چندتا شعرِ چِرت و تکراری نمونه⠀
⠀
من واسه دل کندن باید بیرحم باشم⠀
تا خونِ احساسم رو دیوارا بپاشه⠀
من با کسی غیر از خودم تعارف ندارم⠀
حق با منه، حتی اگه با من نباشه⠀
⠀
⠀
(بهروز رضایی)⠀
@Behrooz_rezaei