شاید این آخرینِ من باشد⠀
آخرین شعرِ شاعرِ لَت و پار⠀
آخرین بوسه قبلِ بوسهی مرگ⠀
آخرین لحظههای زیرِ فشار⠀
⠀
آخرین جیغِ دختری تنها⠀
زیرِ بارِ تجاوزِ دَه نَر⠀
آخرین رقصِ مادری در جمع⠀
با لباسِ سیاه و چَشمی تَر⠀
⠀
آخرین خندههای مصنوعی⠀
آخرین گریه زیر دوشِ حمام⠀
رفتن و برنگشتن از رفتن⠀
آخرین شعرِ زندگی، وَ تمام⠀
⠀
جز تنفر چه در دلَت داری؟⠀
جز تنفر چه در دلم دارم؟⠀
من به هر کس که در خیابان مُرد⠀
من به زندانیان بدهکارم⠀
⠀
از صدای بلند و تیزِ سکوت⠀
از تنفر نمیشود برگشت⠀
به روالِ طبیعیِ سابق⠀
با دلِ پُر نمیشود برگشت⠀
⠀
شاید این، آخرین تلاشِ من است⠀
خشمِ بی شرطِ ناشی از خَفَقان⠀
کُشتهها را چگونه بشمارم⠀
آخرین جوخه بعدِ صوتِ اذان⠀
⠀
آخرین آخرینِ آخر ها⠀
آخرین زورِ یک طنابِ ضخیم⠀
آخرین اعتقادِ من به دعا⠀
به خداوندِ نانجیب و عقیم⠀
⠀
شاید این آخرینِ من باشد...⠀
⠀
(بهروز رضایی)
@behrooz_rezaei