الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#فرمانده_گردان_تخریب_لشگر_10
Channel
Logo of the Telegram channel الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELPromote
537
subscribers
10.3K
photos
645
videos
247
links
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#سالگرد_رجعت_پیکر_پاک
#فرمانده_گردان_تخریب_لشگر_10_سیدالشهداء_علیه_السلام

سردار شهید تخریب حاج ناصر اربابیان در اواخر تیرماه سال 1367 در منطقه عمومی فکه با اصابت تیر دشمن بعثی به سینه اش مجروح شد و به اسارت دشمن در آمد.
سالها از سرنوشت این فرمانده عزیز خبری نبود و به عنوان مفقود الاثر شناخته میشد
بعد از مبادله اسرا در مرداد ماه 1369 احتمال به شهادت رسیدن ایشان توسط دشمن قوت گرفت.
تا اینکه در خرداد ماه سال 1380 و در آخرین روزهای ماه صفر و ایام شهادت علی ابن موسی الرضا علیه السلام پیکر مطهر این سردار عزیز به میهن بازگشت و در گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها به خاک سپرده شد.
به همین مناسبت هر ساله در روزهای پایانی ماه صفر همرزمان و ارادتمندان این شهید دور هم میایند و یاد و خاطره اش را گرامی میدارند.
روحش شاد
@alvaresinchannel
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🍃🌷
#روزهای_سخت_نبرد_خیبر
#جزیره_مجنون_جنوبی
#نبرد_تن_با_تانک
✍️✍️✍️راوی : #برادر_حسن_آبادی

فرمان #حضرت_امام مبنی بر مقاومت و حفظ جزیره به رزمندگان که ابلاغ شد.
یک شب برادران قرارگاه با استفاده از #خرج_گود چهل پوندی و #مواد_منفجره #دژ_جزیره_جنوبی را قطع کردند تا از پیشرو دشمن جلوگیری شود .اما عمق انفجار به اندازه کافی نبود و دژ کاملا قطع نشده بود
در شب بعد بنا به دستور #فرمانده_گردان_تخریب_لشگر_10_سیدالشهدا(حاج عبدالله) به بنده و برادر مهدی قدیمی ماموریت داده شد تا با استفاده مینهای ضد خودرو(سبدی) و انفجار مجدد ، جلوی پیشروی نیروهای عراقی را سد کنیم
بنده به اتفاق برادر قدیمی به محل عازم شدیم و کیسه های حاوی مینها را در محلهای مناسب جاسازی ، فیتیله کشی و چاشنی گذاری کردیم
مواد منفجره در محل انقطاع پد (که شب قبل توسط نیروهای قرارگاه ناقص منهدم شده بود و آب به سمت دیگر روان نشده بود ) و آماده انفجار بود که یک آرپیجی زمانی بالای سرمان منفجر شد و من و مهدی قدیمی مجروح شدیم .
داشت هوا روشن میشد و دشمن شروع کرد به ریختن آتش سنگین وپیشروی تانکها، ما هم حریف نیروهای رزمنده نبودیم ولوله ای به پا بود نیرووهای رزمنده در محل انفجار پراکنده بودند و هرچی فریاد میکردیم که از محل انفجار دور شوید گوششان بدهکار نبود .دشمن هر لحظه به ما نزدیکتر میشد و امکان تلفات بالا میرفت. در این وضعیت به هم ریخته انگار فرشته نجات رسید #شهید_آقا_سید_محمد_معاون_گردان_تخریب بالای سرما حاضر شد
فریاد زد چیکار میکنید
گفتیم نیروهای رزمنده حاضر نیستند موقعیت را ترک کنند و در صورت انفجار صدمه میبینند. مثل اینکه ارتباطشون با عقب قطع شده وتا فرماندهشون دستور ندهد عقب نمیایند
#سید_محمد با مشاهد وضعیت ما که مجروح شده بودیم گفت شما برگردید عقب خودم منفجر میکنم
فورا به رزمندها دستور داد بیایند عقب
بنده به همراه برادر قدیمی حرکت کردیم به سمت عقب اما ماشین جیپی که با اون رفته بودیم خط و پشت یک دستگاه بولدوزر گذاشته بودیم نبود بنابراین پیاده راه افتادیم به سمت مقر .
توی مسیر یک موتورسوار ما را سوار کرد اما هنوز چند‌ قدمی نرفته بود که با مشاهده رزمنده ای که با آتیش عقبه آرپیجی سوخته بود ما پیاده شدیم و اون رزمنده به اتفاق رفیقش سوار شدند و به سمت عقب رفتند
اما با بالا آمدن آفتاب آتش دشمن شدید شد. با انفجار خمپاره ای و اصابت ترکش اون به ساق پام خوردم زمین.
بلند شدم تا از طریق کانالهای مقطع کنار دژ به سمت عقب برویم اما جنازه ها و مجروحهای داخل کانالها مانع حرکت سریع بود.
به هر نحو ممکن خودمان رو رسوندیم به مقر .
به #مقر_تخریب که رسیدیم #شهید_سید_محمد رو دیدیم مثل اینکه او زودتر از ما اومده بود
سید محمد با مشاهده ما پرسید کجا بودید دیر کردید و ما هم جریان را برابش تعریف کردیم.
اما سید محمد گفت: بعد از اینکه شما رفتید و نیروهای رزمنده کشیدن عقب من فیتیله چاشنی رو روشن کردم تا اومدم فرار کنم پاهام گیر کرده بود توی گل مجبور شدم چاشنی را از مواد منفجره جدا کنم و داخل آب بیاندازم
سید محمد ادامه داد: اما چاشنی یدکی همراهم نبود و مجبور شدم و برگشتم قرارگاه و چاشنی بردم انفجار رو انجام دادم.
جالب ایجا بود که این تاخیرات خواست خدا بود چرا که تانکهای عراقی از سمتی که زمینها خشک بود حمله را شروع کرده بودند و با جاری شدن آب به سمتشان توی باتلاغ گیر کرده بودن و هیچ راه فراری نداشتن رزمنده ها هم حسابی با آرپی جی خدمتشان رسیده بودن
با گذشت چند روز از این ماجرا با به گل نشستن ارتش عراق فرمان حمله مجدد بسوی دشمن صادر شد و محلی که سید محمد انفجار انجام داده بود و آب به طرف مقابل جاری شده بود را با قرار دادن چند دستگاه کمپرسی مسدود نمودند و روی کمپرسیها را خاک ریختن و با عبور از آن دشمن به عقب زده شد.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#سالگرد_رجعت_پیکر_پاک
#فرمانده_گردان_تخریب_لشگر_10_سیدالشهداء_علیه_السلام

سردار شهید تخریب حاج ناصر اربابیان در اواخر تیرماه سال 1367 در منطقه عمومی فکه با اصابت تیر دشمن بعثی به سینه اش مجروح شد و به اسارت دشمن در آمد.
سالها از سرنوشت این فرمانده عزیز خبری نبود و به عنوان مفقود الاثر شناخته میشد
بعد از مبادله اسرا در مرداد ماه 1369 احتمال به شهادت رسیدن ایشان توسط دشمن قوت گرفت.
تا اینکه در خرداد ماه سال 1380 و در آخرین روزهای ماه صفر و ایام شهادت علی ابن موسی الرضا علیه السلام پیکر مطهر این سردار عزیز به میهن بازگشت و در گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها به خاک سپرده شد.
به همین مناسبت هر ساله در روزهای پایانی ماه صفر همرزمان و ارادتمندان این شهید دور هم میایند و یاد و خاطره اش را گرامی میدارند.
روحش شاد
@alvaresinchannel
🌷🌷🌷🌷
🌷🌷
راوي:✍️✍️✍️ #سردار_خادم_الحسيني

#شهید_سيد_محمد_زینال_حسینی در #عمليات_نصر_4 که در نیمه تیرماه سال 66 انجام شد براي اولين بار، فرماندهي نيروهاي پياده را بر عهده داشت.
در حقيقت آخرين روزهاي حضورش پيش از شهادت بود.
در منطقه #ماووت برای كمك به تيپ دوم عاشورا به سمت ارتفاعات حركت كرديم. درگيري سختي ميان ما و دشمن آغاز شد و سيد محمد هم در خط مقدم حضور داشت که ناگهان صداي حزن‌آلود رزمنده‌اي برخاست:
«سيد محمد افتاد!»
باور نمي‌كرديم، اول تصورمان اين بود كه شخص ديگري است ولي وقتي بالاي سرش رسيديم، نگاه‌هايمان بر او خيره ماند. سید را به اورژانس رسانديم اما سيد حالش وخيم‌تر شد و با وجود تلاش پزشكان به حالت اغماء رفت.
سيد به عنوان جانشين تيپ سوم كربلا و #فرمانده_گردان_تخریب_لشگر_10 در منطقه عمومي‌ تپه دو قلو شهر ماووت عراق با اصابت تركش كوچكي به قلبش درتاريخ 14/4/1366 دريچه‌اي به وسعت آسمان به رويش گشوده شد و شهادت، روح او را ازقله‌هاي خاكي به عروجي ملكوتي به پرواز درآورد.
🌷🌷
🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾
🌹🌿
#تدبیر_عملیاتی
#فرمانده_گردان_تخریب_لشگر_10
در #عملیات_کربلای_یک
سردار شهید #حاج_سید_محمد_زینال_حسینی

🔶دشمن درمنطقه عملیات سه تا خط دفاعی داره و مقابل هر خط دفاعی اش را با #میدان_مین و موانع محکم کرده است
برای عبورازخط دفاعی دشمن و گذشتن از #میادین_مین_و_موانع به هرگردان عملیاتی ده نفر #تخریبچی مامورکرده ایم .
یکی از اون ده نفر که از بچه های قدیمی تر و با تجربه است به عنوان مسوول بچه های تخریب بافرمانده گردان همراه است.
به هرگروهان سه نفرتخریبچی تقسیم میشوندکه هرتخریبچی یک دسته راهمراهی کند.
ميدان مین وموانع دشمن در دو سه نقطه،جلو،پشت و پشت خط دوّمش متمرکز شده است.
به خاطراين، نيروها را پخش كرديم كه اگرگردانی درمسیر رسیدن به مواضع دشمن به میدان مین و موانع رسید متوقف نشود و بچه‌ها معبر زده و نیروها را عبور دهند .
در این عملیات تیم معبرجداگانه ای برای باز گردن معابردر شب عملیات سازماندهی شده اند.
درترکیب این تیم ها از بچه هایی که به همراهی بچه های اطلاعات عملیات منطقه را شناسایی کرده اند استفاده شده.
هر چند به علت کمبود وقت ، شناسایی ها کامل نیست اما تدبیر ما این است تعداد 5 نفر لازم است تا با توکل به خدا معابر را باز نمایند.
@alvaresinchannel
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🍃🌷
#روزهای_سخت_نبرد_خیبر
#جزیره_مجنون_جنوبی
#نبرد_تن_با_تانک
✍️✍️✍️راوی : #برادر_حسن_آبادی

فرمان #حضرت_امام مبنی بر مقاومت و حفظ جزیره به رزمندگان که ابلاغ شد.
یک شب برادران قرارگاه با استفاده از #خرج_گود چهل پوندی و #مواد_منفجره #دژ_جزیره_جنوبی را قطع کردند تا از پیشرو دشمن جلوگیری شود .اما عمق انفجار به اندازه کافی نبود و دژ کاملا قطع نشده بود
در شب بعد بنا به دستور #فرمانده_گردان_تخریب_لشگر_10_سیدالشهدا(حاج عبدالله) به بنده و برادر مهدی قدیمی ماموریت داده شد تا با استفاده مینهای ضد خودرو(سبدی) و انفجار مجدد ، جلوی پیشروی نیروهای عراقی را سد کنیم
بنده به اتفاق برادر قدیمی به محل عازم شدیم و کیسه های حاوی مینها را در محلهای مناسب جاسازی ، فیتیله کشی و چاشنی گذاری کردیم
مواد منفجره در محل انقطاع پد (که شب قبل توسط نیروهای قرارگاه ناقص منهدم شده بود و آب به سمت دیگر روان نشده بود ) و آماده انفجار بود که یک آرپیجی زمانی بالای سرمان منفجر شد و من و مهدی قدیمی مجروح شدیم .
داشت هوا روشن میشد و دشمن شروع کرد به ریختن آتش سنگین وپیشروی تانکها، ما هم حریف نیروهای رزمنده نبودیم ولوله ای به پا بود نیرووهای رزمنده در محل انفجار پراکنده بودند و هرچی فریاد میکردیم که از محل انفجار دور شوید گوششان بدهکار نبود .دشمن هر لحظه به ما نزدیکتر میشد و امکان تلفات بالا میرفت. در این وضعیت به هم ریخته انگار فرشته نجات رسید #شهید_آقا_سید_محمد_معاون_گردان_تخریب بالای سرما حاضر شد
فریاد زد چیکار میکنید
گفتیم نیروهای رزمنده حاضر نیستند موقعیت را ترک کنند و در صورت انفجار صدمه میبینند. مثل اینکه ارتباطشون با عقب قطع شده وتا فرماندهشون دستور ندهد عقب نمیایند
#سید_محمد با مشاهد وضعیت ما که مجروح شده بودیم گفت شما برگردید عقب خودم منفجر میکنم
فورا به رزمندها دستور داد بیایند عقب
بنده به همراه برادر قدیمی حرکت کردیم به سمت عقب اما ماشین جیپی که با اون رفته بودیم خط و پشت یک دستگاه بولدوزر گذاشته بودیم نبود بنابراین پیاده راه افتادیم به سمت مقر .
توی مسیر یک موتورسوار ما را سوار کرد اما هنوز چند‌ قدمی نرفته بود که با مشاهده رزمنده ای که با آتیش عقبه آرپیجی سوخته بود ما پیاده شدیم و اون رزمنده به اتفاق رفیقش سوار شدند و به سمت عقب رفتند
اما با بالا آمدن آفتاب آتش دشمن شدید شد. با انفجار خمپاره ای و اصابت ترکش اون به ساق پام خوردم زمین.
بلند شدم تا از طریق کانالهای مقطع کنار دژ به سمت عقب برویم اما جنازه ها و مجروحهای داخل کانالها مانع حرکت سریع بود.
به هر نحو ممکن خودمان رو رسوندیم به مقر .
به #مقر_تخریب که رسیدیم #شهید_سید_محمد رو دیدیم مثل اینکه او زودتر از ما اومده بود
سید محمد با مشاهده ما پرسید کجا بودید دیر کردید و ما هم جریان را برابش تعریف کردیم.
اما سید محمد گفت: بعد از اینکه شما رفتید و نیروهای رزمنده کشیدن عقب من فیتیله چاشنی رو روشن کردم تا اومدم فرار کنم پاهام گیر کرده بود توی گل مجبور شدم چاشنی را از مواد منفجره جدا کنم و داخل آب بیاندازم
سید محمد ادامه داد: اما چاشنی یدکی همراهم نبود و مجبور شدم و برگشتم قرارگاه و چاشنی بردم انفجار رو انجام دادم.
جالب ایجا بود که این تاخیرات خواست خدا بود چرا که تانکهای عراقی از سمتی که زمینها خشک بود حمله را شروع کرده بودند و با جاری شدن آب به سمتشان توی باتلاغ گیر کرده بودن و هیچ راه فراری نداشتن رزمنده ها هم حسابی با آرپی جی خدمتشان رسیده بودن
با گذشت چند روز از این ماجرا با به گل نشستن ارتش عراق فرمان حمله مجدد بسوی دشمن صادر شد و محلی که سید محمد انفجار انجام داده بود و آب به طرف مقابل جاری شده بود را با قرار دادن چند دستگاه کمپرسی مسدود نمودند و روی کمپرسیها را خاک ریختن و با عبور از آن دشمن به عقب زده شد.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#سالگرد_رجعت_پیکر_پاک
#فرمانده_گردان_تخریب_لشگر_10_سیدالشهداء_علیه_السلام

سردار شهید تخریب حاج ناصر اربابیان در اواخر تیرماه سال 1367 در منطقه عمومی فکه با اصابت تیر دشمن بعثی به سینه اش مجروح شد و به اسارت دشمن در آمد.
سالها از سرنوشت این فرمانده عزیز خبری نبود و به عنوان مفقود الاثر شناخته میشد
بعد از مبادله اسرا در مرداد ماه 1369 احتمال به شهادت رسیدن ایشان توسط دشمن قوت گرفت.
تا اینکه در خرداد ماه سال 1380 و در آخرین روزهای ماه صفر و ایام شهادت علی ابن موسی الرضا علیه السلام پیکر مطهر این سردار عزیز به میهن بازگشت و در گلزار شهدای بهشت زهرا سلام الله علیها به خاک سپرده شد.
به همین مناسبت هر ساله در روزهای پایانی ماه صفر همرزمان و ارادتمندان این شهید دور هم میایند و یاد و خاطره اش را گرامی میدارند.
روحش شاد
@alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#فرمانده_صمیمی
#شهید_زینال_حسینی
#فرمانده_گردان_تخریب_لشگر_10
شهادت تیرماه 66 #ماووت
✍️✍️✍️ راوی : #محمد_فرد

روزهای اولی که رفتم #گردان_تخریب ، متوجه شدم در مراسمات اعیاد و یا عزاداری ها بعد از مراسم همه بچه های گردان شام رو در حسینیه گردان میل می‌کنند و برای ایجاد صمیمیت و آشنایی بیشتر هر دو نفر در یک ظرف غذا می خورند .
در یکی از اون شبها بعد از مراسم با یکی از برادران گردان که نمیشناختمش و تا حالا ندیده بودم کنار هم نشسته بودیم و با هم در یک ظرف مشغول خوردن شام شدیم.
اون رزمنده بعد از سلام و احوالپرسی خیلی عادی و صمیمی گفت : شما تازه اومدی گردان؟
گفتم: بله
سووالش رو ادامه دادو پرسید که کی و از کجا اومدی ؟
من هم خیلی ساده و بدون سانسور ، داستان چگونه اومدن به #گردان_تخریب رو خیلی آبدار و با شوق وذوق ، تعریف کردم و گفتم : داداش به کسی نگو یه وقت به گوش آقا سید برسه و خراب میشه ،
اونم گفت: نه داداش خیالت راحت، من دهنم قرصه نگران نباش ...
بعد من بهش گفتم : خوب اخوی حالا که من خودم رو معرفی کردم ، نوبت شماست ، تعریف کن ببینم شما چی ؟
کی و چطوری به این گردان اومدی ؟
با یک نگاه رویایی و زیبا و پر از جاذبه ، که همه بچه های گردان جذبه چشمهای آقا سید رو میدونن به من نگاه کرد و
گفت :من ؟
گفتم :بله
گفت : من سید محمدم
چی گفتی ؟
گفتم که سیدمحمد ...!!
گفتم: واویلا....، #سید_محمد_فرمانده_گردان_تخریب؟
گفت: بله
آقا من رو میگی...!! قاشق غذا از دستم افتاد وسط ظرف غذا ،
یعنی تا چند دقیقه کپ کردم ؛که شروع کرد به خندیدن و
گفت : نگران نباش، به کسی نمیگم
اون شب بود که فهمیدم سید ما
مرد بزرگیست و چه توفیقی است ، هم غذا شدن با فرمانده گردان.
🌷
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
@alvaresinchannel
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
🍃🌷
#روزهای_سخت_نبرد_خیبر
#جزیره_مجنون_جنوبی
#نبرد_تن_با_تانک
✍️✍️✍️راوی : #برادر_حسن_آبادی

فرمان #حضرت_امام مبنی بر مقاومت و حفظ جزیره به رزمندگان که ابلاغ شد.
یک شب برادران قرارگاه با استفاده از #خرج_گود چهل پوندی و #مواد_منفجره #دژ_جزیره_جنوبی را قطع کردند تا از پیشرو دشمن جلوگیری شود .اما عمق انفجار به اندازه کافی نبود و دژ کاملا قطع نشده بود
در شب بعد بنا به دستور #فرمانده_گردان_تخریب_لشگر_10_سیدالشهدا(حاج عبدالله) به بنده و برادر مهدی قدیمی ماموریت داده شد تا با استفاده مینهای ضد خودرو(سبدی) و انفجار مجدد ، جلوی پیشروی نیروهای عراقی را سد کنیم
بنده به اتفاق برادر قدیمی به محل عازم شدیم و کیسه های حاوی مینها را در محلهای مناسب جاسازی ، فیتیله کشی و چاشنی گذاری کردیم
مواد منفجره در محل انقطاع پد (که شب قبل توسط نیروهای قرارگاه ناقص منهدم شده بود و آب به سمت دیگر روان نشده بود ) و آماده انفجار بود که یک آرپیجی زمانی بالای سرمان منفجر شد و من و مهدی قدیمی مجروح شدیم .
داشت هوا روشن میشد و دشمن شروع کرد به ریختن آتش سنگین وپیشروی تانکها، ما هم حریف نیروهای رزمنده نبودیم ولوله ای به پا بود نیرووهای رزمنده در محل انفجار پراکنده بودند و هرچی فریاد میکردیم که از محل انفجار دور شوید گوششان بدهکار نبود .دشمن هر لحظه به ما نزدیکتر میشد و امکان تلفات بالا میرفت. در این وضعیت به هم ریخته انگار فرشته نجات رسید #شهید_آقا_سید_محمد_معاون_گردان_تخریب بالای سرما حاضر شد
فریاد زد چیکار میکنید
گفتیم نیروهای رزمنده حاضر نیستند موقعیت را ترک کنند و در صورت انفجار صدمه میبینند. مثل اینکه ارتباطشون با عقب قطع شده وتا فرماندهشون دستور ندهد عقب نمیایند
#سید_محمد با مشاهد وضعیت ما که مجروح شده بودیم گفت شما برگردید عقب خودم منفجر میکنم
فورا به رزمندها دستور داد بیایند عقب
بنده به همراه برادر قدیمی حرکت کردیم به سمت عقب اما ماشین جیپی که با اون رفته بودیم خط و پشت یک دستگاه بولدوزر گذاشته بودیم نبود بنابراین پیاده راه افتادیم به سمت مقر .
توی مسیر یک موتورسوار ما را سوار کرد اما هنوز چند‌ قدمی نرفته بود که با مشاهده رزمنده ای که با آتیش عقبه آرپیجی سوخته بود ما پیاده شدیم و اون رزمنده به اتفاق رفیقش سوار شدند و به سمت عقب رفتند
اما با بالا آمدن آفتاب آتش دشمن شدید شد. با انفجار خمپاره ای و اصابت ترکش اون به ساق پام خوردم زمین.
بلند شدم تا از طریق کانالهای مقطع کنار دژ به سمت عقب برویم اما جنازه ها و مجروحهای داخل کانالها مانع حرکت سریع بود.
به هر نحو ممکن خودمان رو رسوندیم به مقر .
به #مقر_تخریب که رسیدیم #شهید_سید_محمد رو دیدیم مثل اینکه او زودتر از ما اومده بود
سید محمد با مشاهده ما پرسید کجا بودید دیر کردید و ما هم جریان را برابش تعریف کردیم.
اما سید محمد گفت: بعد از اینکه شما رفتید و نیروهای رزمنده کشیدن عقب من فیتیله چاشنی رو روشن کردم تا اومدم فرار کنم پاهام گیر کرده بود توی گل مجبور شدم چاشنی را از مواد منفجره جدا کنم و داخل آب بیاندازم
سید محمد ادامه داد: اما چاشنی یدکی همراهم نبود و مجبور شدم و برگشتم قرارگاه و چاشنی بردم انفجار رو انجام دادم.
جالب ایجا بود که این تاخیرات خواست خدا بود چرا که تانکهای عراقی از سمتی که زمینها خشک بود حمله را شروع کرده بودند و با جاری شدن آب به سمتشان توی باتلاغ گیر کرده بودن و هیچ راه فراری نداشتن رزمنده ها هم حسابی با آرپی جی خدمتشان رسیده بودن
با گذشت چند روز از این ماجرا با به گل نشستن ارتش عراق فرمان حمله مجدد بسوی دشمن صادر شد و محلی که سید محمد انفجار انجام داده بود و آب به طرف مقابل جاری شده بود را با قرار دادن چند دستگاه کمپرسی مسدود نمودند و روی کمپرسیها را خاک ریختن و با عبور از آن دشمن به عقب زده شد.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🌹
#ما_هر_هفته_هیات_میاییم
#سردار_شهید_تخریب
#حاج_عبدالله_نوریان
#فرمانده_گردان_تخریب_لشگر_10_سیدالشهداء_علیه_السلام
✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی

سال 78 بود #هیات_الوارثین شب های شنبه یعنی جمعه شب ها برگزار میشد.
رفتم هیات خونه یکی از #شهدای_گردان.
دوستان کم لطفی کرده بودن و اونجوری که باید و شاید جلسه شلوغ نبود.
خیلی شرمنده خانواده شهید شدم
جلسه تموم شد و خداحافظی کردم و به سمت خونه میومدم. توی مسیر #پشت_موتور با خودم حرف میزدم و گله مند دوستانم بودم
به خونه رسیدم . عیالم گفت چته. چقدر کلافه ای.
گفتم امشب بچه ها درست و حسابی هیات نیومده بودند مقابل #خانواده_شهید شرمنده شدم.
با این حالم خوابیدم
در #عالم_خواب دیدم دارن در خونه مون رو میزنند.رفتم دم در..
دیدم یکی از دوستان است.
گفت فلانی بیا سر کوچه #حاج_عبدالله (شهید حاج عبدالله نوریان ) کارت داره..
با عجله خودم رو به سر کوچه رسوندم.
دیدم #حاج_عبدالله سوار یه موتور گازی است و #محمود_فرزندش هم ترکش نشسته.
تا من رو دید زد زیر خنده ..
با هم روبوسی کردیم و من هم امان ندادم حاجی حرف بزنه .. دلم هم از بابت جلسه دیشب پر بود شروع کردم گله کردن.
به حاجی گفتم تو به ما سری نمیزنی ..
بابا تو ناسلامتی فرمانده ما بودی .
ما رو توی این #وانفسای_تهرون به حال خودمون گذاشتی.
بچه ها تارو تفرقه شدن وهمه مشغول دنیا طلبی.
وقتی دست تو بالای سرمانیست و به هیات هم نمیایی وضع ما اینطوری میشه..اونقدر به حاجی گله کردم تا دلم خالی شد.
حاجی گفت : #حرف_هات_تموم شد.
گفتم نه باز هم حرف دارم به اندازه این چند سالی که نبودی..
گفت بسه دیگه.
گفتم حالا چی شده دلت هوای ما رو کرد و. به ما سری زدی.
گفت : #بچه_مرشد اومدم #آدرس_هیات_رو_ازت_بگیرم.
با تعجب پرسیدم آدرس هیات !!!!
توکه نمیایی هیات آدرس برای چی میخواهی.
دیدم چهره اش تو هم رفت. و رگهای گردنش باد کرد
این حال حاجی رو وقتی که بچه ها نسبت به نماز کاهلی میکردند دیده بودم ...رگهای گردنش میزد بیرون.
فهمیدم حرف نامربوطی زده.
حاجی با عصبانیت گفت:
بیادر(تکه کلامش بود) بعضی وقتها برادر رو بیادر میگفت.
گفت تو از کجا میدونی من هیات نمیام.
من هم در جواب گفتم خدایی میایی
اگرمیومدی ما وضعمون این نبود.
حاجی در حالیکه خنده مهربونی کرد گفت:
#ما_هر_هفته_هیات_میایم
من هم تو خواب بهش گفتم اگر راست میگی هفته آینده #هیات_الوارثین خونه #شهید_آقا_سید_محمد (شهید سید محمد زینال حسینی فرمانده گردان تخریب ل10)است ببینم میایی یا نه.
این رو به حاجی گفتم و حاجی گازش رو گرفت و رفت.
از خواب بیدار شدم.
و شرمنده حرف هایی بودم که به حاجی زده بودم.
🌿🌹
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel