آفتاب شوق

ما خود هزار غزه ایم در میان این خاک ... ویرانه تر از لبنان ها ...

موشک ها در قلب مان فرود می اید ...

ایرانی هستیم اسیر در چنگ طاغوت ...

رسم آزادگی
حمید نصیری
بر روی ملودی ترانه «در این دنیا»*
ساخته و اجرای زنده یاد استاد عماد رام
 
 
فقط یک آرزو در سینه دارم
به کام آرزوها گل بکارم
 
چو رویایی که در حسرت شکفته
چو توفانی که در دریا نهفته
 
چه بیقرار دل بستم
به عشق مردم مستم
 
من از رویای تو خود را سرشتم
خودم این سرنوشتم را نوشتم
 
 
در این آتش که افتاده به جانم
برایش شعله هستم تا بمانم
 
نگاهم کن چه آغازی شدم من
تو گویی شوق پروازی شدم من
 
چه بیقرار دل بستم
به عشق مردم مستم
 
به آن صبحی که با پیوند خورشید
که از هفت آسمان آلاله بارید
 
تکرار بند اول:
 
فقط یک آرزو در سینه دارم
به کام آرزوها گل بکارم
 
چو رویایی که در حسرت شکفته
چو توفانی که در دریا نهفته
 
چه بیقرار دل بستم
به عشق مردم مستم
 
من از رویای تو خود را سرشتم
خودم این سرنوشتم را نوشتم
 
 *سراینده ترانه در این دنیا، زنده یاد استاد معینی کرمانشاهی
@tuaftab

پروفسور حسین سعیدیان ردر این مقاله با منطق و ادله متقن به موضوعی که اتفاقا رژیم برای انحراف، تحریف و تنزل مبارزات زنان در جهت کوچک کردن مطالبات زنان مبارز، به آن دامن میزند پرداخته و انرا بروشنی تبیین میکند. :

دین و مذهب و عقیده و مرام کسی را نمیکشه. این آدمهای جنایتکار هستن که آدم کش و دزد و فاسد هستند، بعضی تحت نام دین یا یک ایدئولوژی و بعضی تحت نام ناسیونالیسم و بعضی با نام نژاد.
اولا، من اعتقادات مذهبی ندارم و نگاهم به مقوله خدا و دین کاملا اگنوستیکی میباشد. برای همه ادیان به اندازه هم احترام قائلم (تا وقتی که پیروانشان نخوان با زور مرا به بهشت موعود خودشان ببرند). بر این عقیده ام که دین یک مقوله کاملا روبنایی و کاملا شخصی بین یک شخص و خدایش میباشد.
دوما، آینده اسلام به نظام جهل و جنایت آخوندی گره نخورده. اسلام بیش از ۱۴۰۰ سال قدمت داره و به احتمال زیاد تا ۱۴۰۰ سال دیگه هم دوام میاره. خیلی از مردم قبل از نظام های پلید خمینی و خامنه ای مسلمان بودند و بعد از ان هم مسلمان ماندند و خواهند ماند. اگر هم خواستند که مذهبشون را عوض کنند و یا ائیست شوند اون تصمیم فردی آنهاست و باید آزادی کامل این تصمیم را داشته باشند.
سوما، مذاهب و ایدولوژی ها ... جنایت و هرزگی و چپاولگری نمیکنند, آدمها میکنند. و اسمهای سردمدارانشان در ایران خامنه ای و و ریسی و خاتمی و ... پاسداران و بسیجی ها میباشند. دشمن مردم ایران اسلام نیست. دشمن مردم ایران در تهرانه و اسم او خامنه‌ای‌ست و روز به روز داره از مردم ایران قربانی میگیره. اذهان را منحرف نکنیم و برای اهریمنان حاکم در ایران با منحرف کردن تضاد اصلی روزهای بیشتر حاکمیت نخریم.
مذاهب و ایدولوژی ها نسل کشی و کشتار و چپاول نمیکنند. آدمها (با انگیزه های مختلف ولی درنهایت برای قدرت و زمین و پول) کشتار میکنند. در جنگ جهانی دوم که مسلمانها نقش بسیار کوچکی داشتند بیش از ۶۰ میلیون کشته شدند. آمران اصلی همه سفید پوست, چشم ابی, اکثرا مسیحی و با انگیزه های ملی گرایی (مثل هیتلر و آلمان نازی) و در خیلی موارد با حمایت از کلیسا بود. ملی گرایی و یا مسیحیت بود که جنایت کرد؟ یا هیتلر و موسولینی و متحدینشان؟ چه کسانی یهودی ها را به کوره های آدم سوزی ریختند؟ مسیحیت؟ ملی گرایی؟ یا هیتلر و پاسدارانش بنام اس‌اس؟
مثال از کشتارهای استالین و یا پل‌پت بزنم که دیگر مذهبی در کار نبود؟ استالین و یا پل‌پت بودند که کشتار کردند و یا یک ایدولوژی نسبتا مدرن و انسانی بنام سوسیالیسم؟ بیش از ۵۰۰,۰۰۰ نفر قتلعام و ۱۱ میلیون سوری دربدر شدند. اسد و خامنه ای و پوتین برای اسلام این جنایات را انجام دادند و یا برای حفظ قدرت؟
آنتی تز بنیادگرایی
بنیادگرایی مذهبی مخصوصا نوع اسلامی ان در این دوران یک تهدید جدی است. ولی باید دنبال راه حل جدی و عملی برای ان رفت. بنظر من راه حل جدی یک اسلام مدرن و دموکراتیک است که به تمام آزادی های فردی و اجتمایی احترام میگذرد و ان چیزی است که من در اسلام مجاهدین دیده ام (همانطوریکه در دوران حاکمیت سیاه کلیسا ایده مترقی و انسانی و قابل احترام لوتر بود که به ان دوران سیاه خاتمه داد).
بنظر من افراد سیاسی حامی مقاومت قبل از همه چیز تز بنیادگرایی و یا تز ولایت فقیه را درک کرده اند که خیلی از به اصطلاح سیاسیون ایرانی هنوز از درک ان عاجزند. تز ولایت فقیه یعنی سو استفاده از دین برای سرکوب، برای تروریسم، برای به زنجیر کشیدن زنان، برای ایجاد و صدور بحران و جنگ افروزی، و برای دستیابی به بمب اتمی. بله این تز بنیادگرایی همون مقوله ایست که مجاهدین از سال ۱۳۵۷ آنرا ارتجاع نامیدند و مبارزه با آنرا در اولیت قرار دادند. بله هر یک از این سیاستمداران وقتی تز بنیادگرایی را درک کردند بدنبال آنتی تز ان رفتند مجاهدین را پیدا کردند و وقتی از قهرمانی ها مجاهدین و فداکاریهای هوادارنشون، و برنامه های مقاومت ایران برای یک ایران آزاد، دمکراتیک، و سکولارمطلع شدند، جذب مجاهدین و مقاومت ایران شدند.
@tuaftab

*"شازده‌کوچولو" ۸۸ ساله‌شد!*

به‌مناسبت هشتاد‌وهشت سالگی رمان "شازده‌کوچولو"، اثر جاودانه‌ی "آنتوان دوسنت اگزوپری"، جمله‌هایی از این‌اثر ماندگار را با هم مرور می‌کنیم...

شازده‌کوچولو پرسید:
*"غم‌انگیزتر از این‌که بیای و کسی خوش‌حال نشه، چیه؟"*
روباه گفت: *"بری و کسی متوجه‌نشه!"*

شازده‌کوچولو گفت:
*"چطوری حماقتم رو نشون بدم؟"*
روباه گفت:
*"برای هرچیزی اظهار نظر کن!"*

روباه گفت: *"‎عاشق هیچ گل عجیبی نشو! بذار تنهابمونه..."*
شازده كوچولو پرسيد:*"چرا؟"*
روباه گفت: *"خسته‌مي‌شی مي‌ری؛ اون‌وقت اون تنها‌تر مي‌شه..."*


شازده كوچولو: *"حرف هم‌و نمی‌فهمیم؟"*
روباه گفت:
*فقط دوتادشمن می‌‌تونن خوب حرف هم‌و بفهمن،*
*وگرنه دوستی‌ها  پر از سوءتفاهمه…"*


شازده‌کوچولو پرسید: *"گول‌خوردن یعنی چی؟"*
روباه گفت: *"همون که اگر نخوری، “تنها” می‌مونی..."*


شازده کوچولو پرسید:
*کی اوضاع بهترمی‌شه؟*

روباه گفت: *"از وقتی که بفهمی همه‌چیز به‌خودت بستگی‌داره..."*



شازده‌کوچولو از گل پرسید:
*آدم‌ها کجایند؟*
گل گفت: *"باد به‌این‌ور و اونورشان می‌بَرَد. این‌بی‌ریشگی، حسابی اسباب دردسرشان شده..."*

    آنتوان دوسنت اگزوپری: *"و تو چه‌دانی که جنگ چیست...!"*
----- ----- -----
هواپیماهای انگلیسی به‌سمت هدف‌های آلمانی حمله‌می‌کردند. ضدهوایی‌ها نیز آسمان را به‌آتش کشیده‌بودند. در کشاکش درگیری، گلوله‌های پدافند یکی از هواپیماها را هدف‌گرفت!

هواپیما درحال سقوط بود درحالی‌که نشانه‌ای از خروج خلبان دیده‌نمی‌شد. هواپیما به‌‌میان دریا سقوط‌کرد و در ژرفای آب‌ها غرق‌شد!

ساعتی بعد:

&این‌جا رادیو ارتش آلمان، من، گزارش امروزِ جنگ را به‌سمعِ ملتِ آلمان می‌رسانم ...
*"ساعاتی پیش هواپیماهای ارتش انگلستان، ‌مواضع ما را مورد حمله قراردادند.*
*در این‌عملیات، خساراتی به‌مواضع ما رسید و چندفروند از هواپیماهای انگلیسی نیز توسط پدافند خودی منهدم‌شدند. لازم است ذکرشود که خلبان یکی از این‌هواپیماها ..."*

افسر جوانی که گزارش‌گر این‌اخبار بود، ناگهان سکوت‌کرد!
مردمی که صدای رادیو را می‌شنیدند، با سکوت گزارش‌گر، کنجکاوشدند!
لحظاتی بعد صدای هِق‌هِقِ گریه‌ی گزارش‌گر شنیده‌می‌شد.
همه می‌پرسیدند: *"چه اتفاقی افتاده؟"*
ناگهان همه گوش‌به‌زنگ رادیو شدند تا علت سکوت و گریه‌ی گزارش‌گر را بفهمند.

لحظاتی بعد گزارش‌گر ادامه‌داد:
*"خلبان یکی از این‌هواپیماها، "آنتوان دوسنت اگزوپری"، نویسنده‌ی شهیر فرانسوی و خالق داستان "شازده‌کوچولو" بود."*

ناگهان کشور آلمان در سکوتی غریب غرق‌شد! کسی چیزی نمی‌گفت. بُهت‌وُبغض در چهره‌ها کاملا مشهودبود.

اگزوپری، گرچه خلبان دشمن بود، ولی از هرهم‌وطنی به‌مردم نزدیک‌تر بود! چیزی فراتر از یک‌دوست بود. با "شازده کوچولو" در قلب ️همه جاگرفته‌بود.
آن‌روز هیچ‌کس در آلمان ت خوش‌حال نبود و آلمان در هاله‌ای از غم فرورفته‌بود.
حتی آدولف هیتلر نیز از مرگ "اگزوپری" متاثرشد! پایانی غیر معمول برای یک‌داستان‌نویس جهانی ...

این، خاصیت ادبیات است که دوست‌ودشمن را بر مزار ادیبی جهانی جمع‌می‌کند تا به‌یاد او اندکی تعمق‌کنند و حتی در سوگ فروروند.
کسی نمی‌دانست چه‌اتفاقی در آخرین‌لحظات برای او افتاد. چرا از هواپیما خارج‌نشد؟ زخمی‌بود؟ مرده‌بود؟ کشته‌شده‌بود؟!

داستان‌های اگزوپری به‌ویژه "شازده کوچولو" آن‌قدر قوی بود که او را طی حیاتش به‌"نویسنده‌ای جهانی" تبدیل‌کند. و شاید مرگ قهرمانانه‌ی او، اعتبارش را میان اروپاییان بیشتر و بیشتر کرد.

کم‌تر کسی در تاریخ جنگ‌های بشری، در جای‌گاهی قرارگرفت که "اگزوپری" پیداکرد.
او برای مردمش و ارتش متفقین، یک‌قهرمان، و برای مردم آلمان، یک‌دلاور شد. او در داستان‌هایش از انسان و انسانیت سخن‌می‌گفت.
ماجرای تاثیر اعلام مرگ او بر روی مردم، بسیارشنیدنی است؛ اما عجیب‌ترین قسمت این‌ماجرا، "گزارش‌گر" رادیو آلمان بود.

آن‌افسر جوانی که با گریه و هِق‌هِق، مرگِ اگزوپری را اعلام‌کرد، خود، "مترجم شازده کوچولو" به‌زبان آلمانی بود ...
چقدر انسانیت زیباست.🍃🍃🍃❤️

اعدام
ایران خبرهایش شده از صبح تا شام،...
اعدام، اعدام و، طناب و باز اعدام،
باز از اوین آمد خبر، از عادل آباد
یک هفت تن شد منتقل، باز انفرادی...
سلولها در انتظار و قلب من تند
هی می زند فریاد ای لعنت به دجال
یک مملکت، دستان چند آخوند خونریز
یک ملتی آنجا، مخاطب های برخیز!
یک فرش قرمز لیک پیش پای یک شیخ
یک تشت آب و شستن دستان ضحاک
چوب حراجی بر حقوق و... بستن چشم
من فکر یک کاری که باید کرد هستم
یک انقلاب افتاده در جیب عبایی
زیر فشار است این وجود، این قلب، دستم
یک دوره از تاریخ شد آلوده با ننگ
این دوره را کی پاک خواهد کرد با رنگ؟
یک دست هست آنجا، زنی! با یک جهان عشق
یک طرح نو در آسمان اجتماعی
این چوبه های دار را از بیخ برکن!
اشکی نمی خواهم به چهر مادرانم
این چوبه های دار قانون خدا نیست!
این طرح ما آینده ای محتوم دارد
نظمی نوین، عشقی نوین، شوقی نوین تر
پرواز، گل، خورشید، نان و کار و لبخند
مرگ قفس، تکثیر سنبلهای پرپر
هر روز این شوق گلوی من به تیرک
هر روز این شعر من آونگ است بر دار
امروز هم از اوج دارش باز پرسد:
ایران خبرهایش چه خواهد بود فردا؟....
م. شوق


@tuaftab

عجب حقیقت تلخی، نگاه بدرنگی!
«جمشید پیمان»
گروهی از ایرانیان که اگرچه فراوان نیستند اندک هم نیستند، یا از سر نومیدی و یا از معبر خودخواهی های متوهمانه و با شیوه ی خود فروشانه ، برای پایان بخشیدن به جمهوری اسلامی دل به حمله ی اسرائیل به رهبری بیامین نتانیاهو، نخست وزیر این کشور، خوش کرده اند. درست مانند انبوهی که برای رهایی از نظام شاهنشاهی آریامهری به دامان خمینی آویختند وُ شد آنچه نه باید و نه شاید!
انگار باورشان شده بود که حریف عقرب جهنم مارغاشیه است!
باری این سروده بیان حال این جماعت است!

شکست شوکت خورشید وُ چیره شد ظلمت
فرو شدند همه راستان به گمراهی
وزید بادِ تباهی ز هر طَرف ناگاه
برآمد از دل مغرب دوباره ذُژخویی
کشید تیغ کج‌آیین خود به چهره ی ماه
و کرد جان اهورا به کعبه قربانی

نبود کاوه که شورد به هیبَت صحّاک
نبود در تن شَاهان فَرِ فریدونی
نشسته مرگ و تباهی هزار وُ اندی سال
به خاک خوب اهورا به جانِ ایرانی
نصیب خلق نشد غیر مرگ و ُویرانی


نه عزّتی،نه شکوهی،غرورمان افسرد
گشود انگره بال و پَر وُ سپنتا مُرد
به چنگمان نفتاده‌ست غیر ویرانی
نصیبمان نشد اینجا بجز پریشانی
حریف اینهمه زشتی نگشته آیینی
چه نسک های اوستا چه آیه های قرآنی

دریغ وُ درد سپردند دل به اهریمن
از اهرمن پی اهریمنی دگر رفتند
شکست عزّتشان و غرورشان افسرد
گشوده بال به هر سوی مرغ نومیدی
وَ مردمی که به لب جانشان رسیده می‌خوانند:
" عصای موسوی‌ات را بیاور ای نِتانیاهو! *
اگر که نیست فَرّ اهورا و شوکتِ زرتشت "
به حیرتم که چنین میخورد به سندان مشت!

عجب نگاره‌ی زشتی، نُتِ بدآهنگی
عجب حقیقتِ تلخی،نگاهِ بدرنگی!
وَ برده اند ز یاد اینکه در کویر تشنه ی خشک
توّهم است خواهش آب از هوای توفانی!

پیش از آن که به راه افتم
کنار خودم راه می رفتم
درکوچة خودمان!
و شاید هم
تنها کنار پدرإ یا مادر و خواهرانم
شاید......
پس از آن که یارانی یافتم
کنار ملتی راه می روم
در همة کوچه ها فریاد می زنم
معجزه ایست
یا من تکثیر شده ام،
یا جهان و انسانها و کوچه ها و خانه ها پدران و
و مادران و خواهران و... و..... وای... کودکها....
در خانه ی دلم زندگی می کنند
معجزه ایست
همه شان آنجا در آن دل کوچک من
می گریند، می خندند، ساز می زنند، به سر کار می روند،
شیرینی می پزند، خرید میکنند، فقر می خورند،عشق می ورزند،
.....
و من با این همه بار سنگین جهانی از عشق
سبکبار راه می روم
چون کاه
و گاه
از غمهاشان
چون کوه می شوم
چون ابر می گریم
چون صاعقه نعره می زنم
چون برق ..
اما همیشه از عشق
بشکوه می شوم
از این که راه می روم
کنار عشق.

م. شوق
@tuaftab

اعدام
ایران خبرهایش شده از صبح تا شام،...
اعدام، اعدام و، طناب و باز اعدام،
باز از اوین آمد خبر، از عادل آباد
یک هفت تن شد منتقل، باز انفرادی...
سلولها در انتظار و قلب من تند
هی می زند فریاد ای لعنت به دجال
یک مملکت، دستان چند آخوند خونریز
یک ملتی آنجا، مخاطب های برخیز!
یک فرش قرمز لیک پیش پای یک شیخ
یک تشت آب و شستن دستان ضحاک
چوب حراجی بر حقوق و... بستن چشم
من فکر یک کاری که باید کرد هستم
یک انقلاب افتاده در جیب عبایی
زیر فشار است این وجود، این قلب، دستم
یک دوره از تاریخ شد آلوده با ننگ
این دوره را کی پاک خواهد کرد با رنگ؟
یک دست هست آنجا، زنی! با یک جهان عشق
یک طرح نو در آسمان اجتماعی
این چوبه های دار را از بیخ برکن!
اشکی نمی خواهم به چهر مادرانم
این چوبه های دار قانون خدا نیست!
این طرح ما آینده ای محتوم دارد
نظمی نوین، عشقی نوین، شوقی نوین تر
پرواز، گل، خورشید، نان و کار و لبخند
مرگ قفس، تکثیر سنبلهای پرپر
هر روز این شوق گلوی من به تیرک
هر روز این شعر من آونگ است بر دار
امروز هم از اوج دارش باز پرسد:
ایران خبرهایش چه خواهد بود فردا؟....
م. شوق
@tuaftab

درگذشت‌ برادر مجاهد محسن حمزه لوئیان را به همه اشرفیان و اشرف نشان های سراسر دنیا تسلیت می گویم. یادش گرامی و روحش شاد

ارنست همینگوی نویسندة شهیر امریکایی