View in Telegram
اعدام ایران خبرهایش شده از صبح تا شام،... اعدام، اعدام و، طناب و باز اعدام، باز از اوین آمد خبر، از عادل آباد یک هفت تن شد منتقل، باز انفرادی... سلولها در انتظار و قلب من تند هی می زند فریاد ای لعنت به دجال یک مملکت، دستان چند آخوند خونریز یک ملتی آنجا، مخاطب های برخیز! یک فرش قرمز لیک پیش پای یک شیخ یک تشت آب و شستن دستان ضحاک چوب حراجی بر حقوق و... بستن چشم من فکر یک کاری که باید کرد هستم یک انقلاب افتاده در جیب عبایی زیر فشار است این وجود، این قلب، دستم یک دوره از تاریخ شد آلوده با ننگ این دوره را کی پاک خواهد کرد با رنگ؟ یک دست هست آنجا، زنی! با یک جهان عشق یک طرح نو در آسمان اجتماعی این چوبه های دار را از بیخ برکن! اشکی نمی خواهم به چهر مادرانم این چوبه های دار قانون خدا نیست! این طرح ما آینده ای محتوم دارد نظمی نوین، عشقی نوین، شوقی نوین تر پرواز، گل، خورشید، نان و کار و لبخند مرگ قفس، تکثیر سنبلهای پرپر هر روز این شوق گلوی من به تیرک هر روز این شعر من آونگ است بر دار امروز هم از اوج دارش باز پرسد: ایران خبرهایش چه خواهد بود فردا؟.... م. شوق @tuaftab
Telegram Center
Telegram Center
Channel