رو به درون

Channel
Logo of the Telegram channel رو به درون
@towardinsidePromote
1.89K
subscribers
@towardinside
آن قدر از مرگ می‌ترسیم که همیشه سعی می‌کنیم از تقصیرات اموات بگذریم، انگار پیشاپیش می‌خواهیم وقتی نوبت خودمان شد از تقصیرات ما هم بگذرند.

کوری
ژوزه ساراماگو







@towardinside
Forwarded from رو به درون
پنهان کردن حقایق زیست شناسی مرگ از کودکان در حکم خصیصه الگوی حاکم بر این مرحله از تمدن است. این در حالی است که در گذشته کودکان با حقیقت مرگ آشنا بودند و در هنگام احتضار آدمیان حضور داشتند.

نوربرت الیاس


@towardinside
اکنون دو نوع مدرسه بیشتر نداریم:
پول‌بگیر و پول‌نگیر!
که البته هر دوشان هم، خروجیِ قابل ذکری ندارند!

مدارس رایگان، که معلمانی جذب می‌کند، غالباً در تراز کارمندان عادی!
و مدارس پولی، که نسخه‌هایی از فنلاند و ژاپن کِش رفته‌اند و با همین روش جدید نیز، اتفاقی در نتیجه نیفتاده است.

والدین جوان هم که کاهل و بی‌عار!
تربیت فرزندان، اهمیتی برایشان ندارد. پدر مشغول خوشگذرانی و مادر مشغول آرایش جدید مو و لباس است.

چه کسی حاضر است برای تأسیس مدرسه‌های سخت‌گیر اقدام کند؟!

علی اشکان نژاد





@towardinside
https://praxispublication.com/traces-of-the-unconscious-in-language/

ردپایِ ناهشیار در زبان


اِم. زی‌هال بیلیک، ایِل جِرن هیکی‌ اولوم و فاروک گِنچوز
مترجم: نازنین یاسمی

از اصول مهم در مطالعۀ روانکاوی، کارکردِ «گفتار» است. این اصل، در آغاز مبتنی بر فعالیت‌های فروید بود که به مرور زمان، دچار انحطاط شد1. در ادامه، این مقاله بر ساختار زبان، کاربرد آن در روانکاوی و پیشینۀ نظری این معقوله خواهد پرداخت.

آغاز روانکاوی به ۱۸۹۰ بازمی‌گردد، هنگامی‌که فروید برای کسب درآمد بیشتر، به پذیرش بیماران هیستریک روی آورد2. در آغاز، فروید روش‌هایی چون آب‌درمانی و الکتروتراپی را برای درمان این اختلال به‌کار گرفت که نتایج مطلوبی به‌دست نیامد؛ او پس از شرکت در کلاس‌های ژان شارکو3در فرانسه، به روش هیپنوتیزم روی آورد. بااین‌حال، هیپنوتیزم نیز بی‌ثمر ماند؛ فروید متوجه این موضوع شده بود که بیماران پس از درمان با این روش، در آغاز به بیماریِ خود غلبه می‌کردند، اما پس از مدتی آن علائم دوباره آشکار می‌شدند. او برای درمان این بیماری، سرگردان مانده بود تا آن‌که یکی از بیمارانِ یوزف بروئر4، آنا او5را به ‌یاد آورد6. آنا او، خانمی جوان و تحصیل کرده، از خانواده‌ای ثروتمند بود؛ او در بخش‌های مختلف اندامِ خود دچار نقص و فلج شده بود و پس از اینکه پدر او درگیر بیماری سختی شد، به‌تدریج قدرت تکلم خود را نیز از دست داده بود. بروئر، هیپنوتیزم را برای تسکین علائم او به‌کار برد؛ آنا درطول هیپنوتیزم، جملات بی‌معنایی را بیان کرد که حاوی کلماتی از پنج زبان متفاوت بود، پس از آن، بروئر او را برای بیان کلمات، آزاد گذاشت و او را برای سخن گفتن تشویق کرد؛ آنا بعدها این روش را گفتاردرمانی7نامید، اما پایه‌های آن بر تداعی‌ِ آزاد بنا شده بود. بی‌شک، دلیلی که او از آن را گفتاردرمانی نامید، رابطۀ آشکار میان زبان و ناهشیار بود. آنا هنگام هیپنوتیزم، چند رویداد مرتبط با علائمِ اولیۀ خود از جمله فشارهای هیجانی را به‌یاد آورد و پس از بازگو کردن آن وقایع، علائم‌ آنا ناپدید شد؛ به‌طور مثال، او که به مدت یک‌سال آب نمی‌نوشید و به‌جای آن از نوشیدنی‌های جایگزین استفاده می‌کرد، هنگام درمان، سگی را به‌یاد آورد که درحال نوشیدن آب بود؛ او پس از بروز هیجانات متفاوت در این هنگام، نوشیدن آب را از سر گرفت8؛ این مثال از آنا، میزان اهمیت رابطۀ میان زبان و ناهشیار را آشکارتر می‌کند.




@towardinside
نصیحت گوش کن جانا که از جان دوست‌تر دارند
جوانانِ سعادتمند پندِ پیرِ دانا را

حَدیث از مُطرب و مِی گو و رازِ دَهر کمتر جو
که کس نَگشود و نَگشاید به حکمت این مُعمّا را

غزل گفتی و دُر سُفتی بیا و خوش بخوان حافظ
که بر نظمِ تو اَفشانَد فَلَک عِقد ثُریّا را






@towardinside
تماس گرفته که بیا یک شب بنشینیم و با دوستان، بحث‌های فلسفی و اجتماعی داشته باشیم. با خودم گفتم:
آخر این دورهمی‌هایی که با هم می‌گیرید و چرند و پرندهای انتقادی که از اذهان خردسال خود روی زبان می‌آورید، هیچکدام بحث فلسفی نیستند!
این‌ها میل‌بافتنی‌اند! این‌ها فک‌های جنبنده‌ای هستند که از روی بیکاری، تکان‌تکان می‌خورند!

فلسفی‌حرف‌زدن، جمله‌جمله‌اش با لکنت و اضطراب همراه است. نکند منظومه‌ها و قلمروها قاطی شوند. نکند مرزها را اشتباه کنم. نکند احتمالات و ممکن‌ها را ضعیف و قوی تقریر کرده باشم.

این دوستان ما، واقعاً گندش را درآورده‌اند. اگر دورهمی‌ای بود که قرار بر تمسخر همدیگر و بطالت بود، شاید می‌پذیرفتم. اما این‌ها مغزشان طوری است که طوطی‌وار، جملات را پشت سر هم می‌آورند، و همین‌جا قطعاً از حیطه‌ی فلسفه خارج شده‌اند.

فیلسوف وقتی می‌خواهد یک پاراگراف روی کاغذ بیاورد، چند کیلوگرم وزن کم می‌کند. دوستان من، وقتی می‌خواهند چهار ساعت حرف فلسفی بزنند، چند کیلوگرم به وزن‌شان اضافه می‌شود!

به دوستم جواب رد دادم. گفتم:
من شب‌ها باید زود بخوابم. دکتر گفته است که بیدارمانیِ شبانه برای کبدت اصلاً خوب نیست...

علی اشکان نژاد

#داستان





@towardinside
من خیلی زود تو سینما زندگی کردم فیلم دیدم تو خود سینما تخمه فروختم , پپسی فروختم فیلم می‌دیدم و فیلم می‌دیدم .

امیر_نادری_به_روایت_امیرنادری









@towardinside
لکان تصویری گزنده و شوم از آنچه بوروکراسیِ IPA در اواسطِ دهۀ ۱۹۵۰ می‌دید، ترسیم کرد. او انجمن را به چهار طبقۀ تمثیلی تقسیم کرد: نخست «خودستایان» که بالاترین طبقۀ سلسله‌مراتبِ تشکیلاتِ فرویدی بود: پرفسورها، رؤسا، دبیران، معاونان، و اعضایِ فعال. لکان آن‌ها را متهم کرد که فقط با شکلِ عهدِ بوقِ دموکراسی آشنایی دارند: جامعه‌ای که در آن بردگان در خدمتِ اربابان هستند. به گفتۀ او، تنها هدفِ ایشان بازتولیدِ بی‌پایانِ نوعی کارمند-روانکاوِ دولتی است، یعنی یک مربیِ مدرن که خود را با اگویِ اجتماعیِ قوی و مستقل‌اش یکی می‌داند. «خرده‌پاها» در قعرِ سلسله‌مراتب قرار داشتند: اعضایِ وابسته، کارآموزان، یا برده‌هایِ طبقۀ «خودستایان». در میانِ این دو [طبقه] «ضروری‌ها» قرار داشتند که اربابانْ آن‌ها را به کارِ تربیتِ برده‌ها گماشته بودند؛ و نیز «خوشبختان» یا سخنگویانِ طبقۀ «خودستایان» که کارشان حضور در کمیته‌ها و هدایت، داوری یا ردِ کاندیداهایی بود که درخواستِ روانکاویِ آموزشی کرده بودند.
... لکان بر این باور بود که روانکاویِ آموزشیْ کاندیداها را به نوعی بی‌سوادی می‌کشاند که آن را «روشنفکری‌زدایی» می‌نامید. افزون بر این وی خاطرنشان کرد که IPA در زمینهٔ آموزش کمیت («یکصد روانکاوِ میان‌مایه») را بر کیفیت و تولیدِ انبوه را بر نخبگانِ معدود ترجیح می‌دهد. این ارجعیتْ یک مشت متخصصِ شبه‌ربات ایجاد می‌کند، «با نگاهی درخود و حتی ارتجاعی که نشان می‌دهد آن‌ها هنوز گرفتارِ رویانِ فروپاشندۀ مقاومت‌هایِ خود هستند».

الیزابت رودینسکو







@towardinside
ما فکر می‌کنیم همان چیزی را می‌گوییم که می‌خواهیم بگوییم اما به‌واقع این خواستۀ دیگران، به‌ویژه خانواده‌هایِ ما، است که از طریقِ ما سخن می‌گوید.

ژک لکان








@towardinside
اشکال مدرنیته آن‌جا شروع شد که دکارت یک ادعای عجیب و بی‌اساس را به زبان آورد. دکارت در ابتدای کتاب معروفش به نام «گفتار در روش» جمله‌ای دارد که به موضوع عقل اشاره می‌کند. او می‌گوید:
«خرد یا عقل، در میان تمامی انسان‌ها به طور مساوی توزیع شده است.»

این عبارت، سراسر احمقانه است.
اتفاقاً این عقل، در سطوح مختلفی میان مردم توزیع شده.
آن‌ها که نگاه جزئی‌نگر دارند، منطقاً
نمی‌توانند دارای عقل به حساب بیایند. و کسانی که نگاه کلان‌نگر دارند، در رتبه‌های متفاوتی، از عقل بهره دارند.

بدین تقریر، دکارت، تعالیم خود را بر یک عبارت آشفته و پریشان و بلکه احساساتی، بنا نهاده است.

علی اشکان نژاد




@towardinside
https://tarjomaan.com/%da%86%d9%87-%d8%a8%d8%b1-%d8%b3%d8%b1-%da%98%db%8c%da%98%da%a9-%d8%a2%d9%85%d8%af%d9%87-%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%9f/

چه بر سر ژیژک آمده است؟
سوپر استار عالم روشنفکری بیش از همیشه با چپ‌ها به مشکل خورده است


وقتی اسلاوی ژیژک و جردن پیترسون در سال ۲۰۱۹ تصمیم گرفتند با هم مناظره کنند، در محافل روشنفکری این رویداد را «مناظرۀ قرن» نامیدند. اگرچه قرار بود در این مناظره ژیژک نمایندۀ چپ‌ها باشد، بعد از بحث، خیلی‌ها از اشتراکات فکری او با پیترسون متعجب شدند. در واقع به نظر می‌رسید ژیژک آن‌قدرها هم چپ نیست. این روند در چندسال گذشته تشدید شده است، تا حدی که امروزه خیلی از مطبوعات چپ‌گرا او را تحریم کرده‌اند. گویی این متفکر اسلوونیایی در حال فراموش‌شدن است. آیا واقعاً این‌طور است؟





@towardinside
دیگران را عید اگر فرداست ما را این دمست
روزه داران ماه نو بینند و ما ابروی دوست

هر کسی بی خویشتن جولان عشقی می‌کند
تا به چوگان که در خواهد فتادن گوی دوست

دشمنم را بد نمی‌خواهم که آن بدبخت را
این عقوبت بس که بیند دوست همزانوی دوست






@towardinside
منتظریم اعلام کنند برویم داخل سالن سینما.

یک مردی آمده، ظاهراً تنها، برای تماشای فیلم، امّا روی صندلیِ سالن انتظار خوابش برده و دارد خروپف می‌کند. زنی هم با بچه‌اش آمده و دارد مدام به کودک بی‌طاقتش می‌رسد.

خیلی از رفتارها باعث خنده‌ی خردسالان می‌شود. امّا برای بزرگسالان، طبیعی جلوه می‌کند. زیرا بزرگسالان، دیگر فهمی از وجوه مختلف زندگی پیدا کرده‌اند.
دو کودک خردسال، در مواجهه با خروپف مرد خفته، دارند می‌خندند. بزرگسال‌ها امّا، همدلی می‌کنند.

آدم طی چند ده سال زندگی در این جهان، همذات‌پنداری‌اش قوی می‌شود. دیگر چندان به این و آن خرده نمی‌گیرد. می‌داند که در بزرگسالی، یکی کچل است، یکی چاق، یکی فرزندازدست‌داده، یکی مال‌باخته.

فیلم‌دیدن ما هم از سر کنجکاوی نیست. وقت می‌گذرانیم.

علی اشکان نژاد

#داستان





@towardinside
آلبر کامو اگزیستانسیالیستِ فرانسوی، معتقد بود «خودکُشی تنها مشكلِ فلسفیِ واقعاً جدیِ بشر» است. آیا زندگی ارزش ادامه دارد؟ بقیه‌ی مواردِ دیگر تنها لاطائلات هستند به عبارت ساده تر میتوان گفت وقتی فیلسوفی در کار نیست فلسفه ای هم نخواهد بود.

حرف کامو از نظر منطقی درست است ولی از نظر من کامل نیست. وقتی با این پرسش خودکشی گلاویز میشوید و به این نتیجه می‌رسید که بله، زندگی ارزش ادامه دارد، با یک پرسشِ دیگر روبه رو می‌شوید که از قبلی هم آزاردهنده‌تر است؛ آیا باید از روی تخت بلند شوم؟ از نظر من این پرسش تنها مشكل فلسفیِ واقعاً جدى بشر است. اگر فلسفه نتواند ما را از زیر لحاف بیرون بکشد به چه دردی میخورد؟

اریک واینر
  The Socrates Express





@towardinside
هرگز «مادرم »را فراموش نخواهم کرد،
زیرا نخستین بار او بذرامر نیک را در من نشاند.
او قلب مرا بر تأثیرات طبیعت گشود.

او تصورات من را برانگیخت. و پیش برد. و آموزه های او تاثیری مداوم و سودمند در زندگی من داشته، او زنی با فهمِ طبیعی و عالی، که قلبی شریف داشت و دینداری اصیلش به هیچ وجه با شوریدگی همراه نبود. به همین علت، آموزه‌های او پیوسته نفوذی سودمند و مانا در زندگی من داشته‌ است.

کانت
نامه به هرتس ۱۷۸۳





@towardinside
Forwarded from رو به درون
امروز ظهر یه غذای عالی داریم!!!





@towardinside
اگر کسی را دیدید
که یک امر جزئی را خیلی عمیق و دقیق، تبیین و عیب‌یابی کرد،
بلافاصله متوجه شوید که او انسان مفیدی است، امّا از درک کلان‌نگر، عاجز است.

منطقاً هیچ انسانی متولد نشده که هم جزئی‌نگر باشد و هم کلان‌نگر.
و اینک به شکل هولناکی، نگاه کلان‌نگر نداریم.

علی اشکان نژاد






@towardinside
https://tarjomaan.com/%d9%87%d8%ac%d8%af%d9%87-%d8%b3%d8%a7%d8%b9%d8%aa-%d8%af%d8%b3%d8%aa-%d8%a8%d9%87-%da%af%d9%88%d8%b4%db%8c-%d9%86%d9%85%db%8c%d8%b2%d9%86%d9%85%d8%8c-%d8%aa%d8%a7-%d8%a8%d8%b9%d8%af%d8%b4/

هجده ساعت دست به گوشی نمی‌زنم، تا بعدش در شبکۀ اجتماعی به کارم افتخار کنم
راداگینگ راه و رسم جدیدی برای کناره‌گیری از اعتیاد به دنیای آنلاین است، اما این فقط ظاهر ماجراست


سفری طولانی در پیش دارید که دوازده یا هجده ساعت شما را روی صندلی‌تان در هواپیما حبس می‌کند. احتمالاً اولین راه‌حلی که برای پشت سرگذاشتن این ساعت‌های ملال‌آور به ذهنتان می‌رسد، این است که آن‌قدر در شبکه‌های اجتماعی بچرخید و عکس و کلیپ و فیلم ببینید که حالت تهوع بگیرید. مُد فرهنگی جدیدی، راه‌حل دیگری دارد: در تمام طول سفر دست به هیچ وسیلۀ الکترونیکی نزنید و هیچ کار دیگری هم نکنید و با ملال چشم در چشم شوید. به این روش راداگینگ می‌گویند. ایان بوگوست، روزنامه‌نگار آمریکایی، می‌گوید راداگینگ تازه‌ترین جلوه از رؤیای قدیمی بازگشت به زندگی طبیعی است و همچون دیگر مظاهر آن، تناقضی بنیادین در خود دارد.





@towardinside
ره ندیدم چو برفت از نظرم صورت دوست
همچو چشمی که چراغش ز مقابل برود

موج از این بار چنان کشتی طاقت بشکست
که عجب دارم اگر تخته به ساحل برود







@towardinside
آدامس، با تمام‌شدنِ مزه‌اش که از بین نمی‌رود! او حالا حالاها زنده است.

بعضی‌هایشان روی دیواره‌ی سطل‌های زباله مدت‌ها باقی می‌مانند.
بعضی‌ها کنار پیاده‌رو و باغچه و آسفالت. بعضی‌ها هم روی سطح دیوارها و تنه‌ی «درخت‌های یادبود آدامسی» که در بعضی جاها رایج است، ماندگار می‌شوند.

آدامس قصه‌ی ما، سبز رنگ بود.
امشب، زیر صندلی یک سالن تئاتر باشکوه چسبانده شد.
احتمالاً سال‌های سال زنده بماند، نمایش‌نامه بشنود،
موسیقی بشنود.
چه سرنوشت خوبی...

علی اشکان نژاد

#داستان





@towardinside
Telegram Center
Telegram Center
Channel