تماس گرفته که بیا یک شب بنشینیم و با دوستان، بحثهای فلسفی و اجتماعی داشته باشیم. با خودم گفتم:
آخر این دورهمیهایی که با هم میگیرید و چرند و پرندهای انتقادی که از اذهان خردسال خود روی زبان میآورید، هیچکدام بحث فلسفی نیستند!
اینها میلبافتنیاند! اینها فکهای جنبندهای هستند که از روی بیکاری، تکانتکان میخورند!
فلسفیحرفزدن، جملهجملهاش با لکنت و اضطراب همراه است. نکند منظومهها و قلمروها قاطی شوند. نکند مرزها را اشتباه کنم. نکند احتمالات و ممکنها را ضعیف و قوی تقریر کرده باشم.
این دوستان ما، واقعاً گندش را درآوردهاند. اگر دورهمیای بود که قرار بر تمسخر همدیگر و بطالت بود، شاید میپذیرفتم. اما اینها مغزشان طوری است که طوطیوار، جملات را پشت سر هم میآورند، و همینجا قطعاً از حیطهی فلسفه خارج شدهاند.
فیلسوف وقتی میخواهد یک پاراگراف روی کاغذ بیاورد، چند کیلوگرم وزن کم میکند. دوستان من، وقتی میخواهند چهار ساعت حرف فلسفی بزنند، چند کیلوگرم به وزنشان اضافه میشود!
به دوستم جواب رد دادم. گفتم:
من شبها باید زود بخوابم. دکتر گفته است که بیدارمانیِ شبانه برای کبدت اصلاً خوب نیست...
علی اشکان نژاد
#داستان@towardinside