تجربه نوشتن

#یوسف_افتخاری
Channel
Education
Art and Design
Books
Humor and Entertainment
Persian
Logo of the Telegram channel تجربه نوشتن
@tajrobeneveshtanPromote
929
subscribers
1.26K
photos
324
videos
1.29K
links
درست، فصیح و زیبا نوشتن، هنر است. هنری که با تمرین، دقت و توجه، بهتر می‌شود. نوشتن، راهی برای آموختن.
#حافظه_تاریخی

مقابله حزب توده با تشکل‌های مستقل کارگری

در اول ماه مه/۱۱ اردیبهشت سال ۱۳۲۵ به اعضا دستور دادیم که در اسدآباد شمیران تجمع کنند و بعد با تظاهرات تا تجریش و از آنجا به منزل برگردیم. دستور هم داده بودیم که هیچ چیزی با خود نیاورید. فقط اگر می‌خواهید یک قاشق بیاورید، حتی چنگال هم نیاورید و چاقو هم در جیب‌تان نباشد. من پیش رئیس کل شهربانی رفتم و گفتم که ما #اول_ماه_مه در اسدآباد شمیران جمع می‌شویم. آنجا از صبح تا بعدازظهر هستیم. ناهار هم آنجا می‌خوریم و دسته‌جمعی با تظاهرات تا تجریش خواهیم آمد. رئیس شهربانی گفت که من به شما مأمورین انتظامی بدهم. گفتم نه. حتی ما دستور دادیم که چنگال هم نیاورند؛ بنابراین ما با کسی دعوا نداریم که مأمور انتظامی داشته باشیم. خودمان هم مأمورین انتظامی نداریم. رئیس شهربانی به کلانتری تجریش تلفن کرد و گفت افتخاری با سندیکایش در شمیران جمع می‌شوند و من مطمئنم که حرفش درست است و حتی چاقو هم پهلویشان نیست، بنابراین نگران نباشید. ما مطمئن رفتیم و از صبح تا سه بعدازظهر بودیم. بعدازظهر هم توی استخر شنا می‌کردیم. همۀ کارگران با خانواده‌شان بودند و خیلی هم خوش گذشت. اولین جشن کارگری آن‌ها بود و برای‌شان بسیار پسندیده بود.

توی استخر بودیم که آمدند و گفتند حزب توده به داخل باغ ریخته است. گفتم حزب توده به ما چه کار دارد؟زود لباس پوشیدم و آمدم. یک حیاط کوچکی بود،گفتند آنجا یک عده‌ای جمع شده‌اند. رفتم آنجا و دیدم بله توده‌ای‌ها هستند. رضا روستا، دکتر هشترودی، علی‌زاده، خلیل انقلاب و یک عده از چاقوکش‌های حزب توده که بیشتر از مهاجرین بودند، آنجا جمع شده‌اند. از آن‌ها پرسیدم امروز روز جشن است، برای چی آمده‌اید؟ گفتند ما آمدیم که متحد بشویم. گفتم خب اتحاد کردن و متحد شدن به تشکیل جلسه، مطالب را روی کاغذ آوردن و مطالعه احتیاج دارد. شرایطی دارد. چطور شما آمده‌اید اینجا که ما جشن گرفتیم؟ گفت:نه ما آمده‌ایم با کارگران جشن بگیریم و متحد بشویم. در این موقع دیدم پشت سرم یک صدایی آمد و یکی داخل حوض افتاد. برگشتم نگاه کردم، یکی از کارگران سندیکای ما گفت: آقا می‌خواست شما را با چاقو بزند، من او را توی حوض انداختم. معلوم شد این‌ها با یک عده چاقوکش آمده‌اند و سوقصدی هم دارند. دیدم آنها مسلح‌اند و ما هیچ وسیله‌ای نداریم. به کارگرانی که در آن قسمت بودند، گفتم بیایید برویم. یک عده از کارگران ماندند و با توده‌ای‌ها جر و بحث می‌کردند. ما هم به باغ برگشتیم و زن و بچه‌ها را جدا کرده، به یک طرف فرستادیم. من به کارگران گفتم که چوب بشکنید و محاصره‌شان کنید. عده‌ای از آذربایجانی‌ها با ما بودند، آذربایجانی‌ها در جنگ چوب استادند. این‌ها شروع به بالا رفتن از درخت کردند و به سرعت چوب‌ها را شکستند و آن‌ها را محاصره کردند. گفتم که کارگران‌شان را نزنید و آزاد بگذارید. اگر چاقوکش داخل‌شان هست بزنید.به هر کدام شان یک چوب می‌زدند، زانویش خم می‌شد و چاقویش را می‌گرفتند. مقداری چاقو گرفتیم چند نفری هم فرار کردند و از دیوار سعدآباد به آن طرف پریدند. آنها را هم نظامی‌ها گرفتند. (اسدآباد دیوار به دیوار سعدآباد بود.)

پس از آن که چاقوکش‌های‌شان خلع سلاح شدند، شروع به زدن رؤسای‌شان کردیم. خلیل انقلاب شروع به دادکشیدن کرد که اشتباه، اشتباه، ما اشتباه کردیم. گفتم اشتباه هم بکنید باید چوب بخورید. یک یا چند چوب به او زدم بعد علی‌زاده فرار کرد، سرازیری بود افتاد و بقیه هم یکی یکی از رویش رد می‌شدند. مرتب می گفت که بیچاره شدم. گفتم بیچاره هم شدی باید چوب بخوری، بیچاره هم نشدی باید چوب بخوری! بعد رضا روستا را زدند. سرش هم طاس بود و یک چوب که خورد، خون آمد. خلاصه توده‌ای‌ها فرار کردند.
ما هم همین‌طور که دسته جمعی بنا بود بیاییم صف‌های‌مان را برقرار کردیم و آمدیم.توده‌ای‌ها به کلانتری تجریش می‌روند و شکایت می‌کنند.روستا سر خون‌آلود خود را نشان داده و بقیه هم می‌گویند که ما را زده‌اند.رئیس کلانتری پرسیده بود که شما برای چه به آنجا رفته بودید.از آمدن آن‌ها مطلع بودیم ولی شما برای چه رفتید؟گفتند ما رفته بودیم متحد بشویم!

در همان روز توده‌ای‌ها از غیبت ما استفاده کرده به دفتر سندیکای مرکزی ما در لاله‌زار می‌روند و دفاتر و همه وسایل ما را غارت کرده و دزدیدند.آنها می‌دانستند که در آن موقع سندیکا خالی است. خودشان جایی تظاهرات نداشتند، سندیکایی هم نداشتند بعدأ سندیکایشان را با یک عده مهاجر محکم کردند. دفاتر ما را بردند. ما چیز سَری نداشتیم این‌ها خیال کردند چیزی گیرشان می‌آید. وقتی که از تجریش متفرق شده و به شهر آمدیم دیدیم که اتحادیه را غارت کرده‌اند.این اولین حمله شان به سندیکای ما بود،هم به قصد کشتن و هم برای غارت دفتر سندیکا آمده بودند.
منبع:کتاب«خاطرات دوران سپری شده»؛خاطرات و اسناد #یوسف_افتخاری

https://t.me/tajrobeneveshtan/2916
نسل اول کارگران ایران (سال‌های ۱۲۸۵ - ۱۳۲۰)

🔻#کار_کودکان در مزارع، کارگاه‌ها، دکان‌ها و باربری امری طبیعی و رایج و در افكار عمومی نیز از مشروعیت برخوردار بود. کارگران خردسال آسیب‌پذیرترین و بی‌حقوق‌ترین بخش نیروی کار بودند. دستمزد ناچیزی می‌گرفتند. قدرت دفاع از خود و جرأت اعتراض کردن نداشتند. به همین جهت برای کارفرمایان «بی‌دردسر» بودند.

#پاولویچ و ایرانسكی می‌نویسند:«از اطفال در زیر زمین‌های مرطوب و تاریك تحت شرایط بهداشتی فوق‌العاده مدهشی در زمستان روزانه ٩ و در تابستان ١٠ ساعت کار می‌کشند. مزد روزانه اینان در حدود ۴ شاهی و ناهار نیز به عهده خودشان است. غالبا" صاحبان کارخانه‌ها پدران اطفال را متهم می‌کنند که در تغذیه اطفال‌شان سهل‌انگاری نموده و بدین ترتیب نمی‌توانند از آنان کار لازم را بكشند.

از جمله کارگاه‌های که در آن‌ها کودکان تحت استثمار وحشیانه قرار داشتند، قالی‌بافی‌های کرمان بود. در این‌جا بچه‌های شش ساله تحت شرایط طاقت‌فرسایی به کار گرفته می‌شدند. این وضع شامل کودکان و زنان در قالی‌بافی‌های سراسر کشور نیزمی‌شد.

#سلطان‌زاده حق داشت، هنگامی که نوشت: «استثمار در کارگاه‌های قالی‌بافی که کارفرمایان به معنای واقعی کلمه عرق زنان و کودکان را در می‌آورند، وحشتناك است... این استثمار بی‌رحمانه تنها منحصر به کرمان نبود بل‌كه در خراسان، کاشان، آذربایجان، سلطان‌آباد (اراك)، فارس و همه‌جا و هرجا که قالی‌بافی دایر است چنین استثماری وجود دارد. خوراك معمولی آنان (زنان و کودکان قالی‌باف) فقط نان و آب است و اگر گرانی یا قحطی شروع شود، مرگ و میر در میان آنان به سرعت برق‌آسا افزایش می‌یابد. چنین است نحوه‌ی تولید آن قالی‌های نفیس و زیبایی که در ایران و خارجه زینت‌بخش به‌ترین کاخ ها و سالن‌های بورژواهاست.»

🔻#یوسف_افتخاری صحنه‌های دل‌گدازی را از حمل تفاله‌های نفت توسط زنان و تحقير آنان از جانب انگليسی‌های «متمدن» توصيف مي‌کند:
«استفاده #زنان_کارگر از تفاله نفت منظره‌ی اسف‌انگيزی داشت. زنان کارگر پيت‌های نفت را با آن مايه‌ی سياه که معروف به تفاله‌ی نفت بود پر کرده و روی سر گذاشته برای پختن نان و سير کردن بچه‌های صغير و لخت و گرسنه‌ی خود به طرف اتاق‌های بوريایی روانه می‌شدند. پوشاک آن‌ها عبارت از يك پيراهن بلند و پاره پاره بود که قسمت کمی از بدن را مستور می‌کرد. مايه‌ی سياهی که روی سر گذاشته بودند در اثر حرکت به صورت آن‌ها ريخته تمام اعضای بدن‌شان را آلوده می‌کرد. انگليسی‌ها با زن‌های شيک‌پوش خود جلوی زنان ستم‌ديده و صاحب اصلی ثروت و نفت را گرفته از مناظر رقت‌بار آن‌ها عكس‌برداری می‌کردند. عكس‌هایی که انگليسی‌ها از زنان و کارگران بر می‌داشتند منظره‌ی رقت‌انگيزی داشت. عكس اسكلت‌های نفت‌آلود و متحرک، هر بيننده را متأثر و متألم مي‌کرد. متأسفانه اين مناظر آلم‌آور اسباب تفريح و سرگرمی و خنده‌ی زنان و مردان انگيسی‌های مأمور حوزه نفتی خوزستان شده بود. در موقع عكس‌برداری خنده و تفريح و مسخره‌ی انگليسی‌ها در نظر زنان و مردان کارگر به مراتب زشت‌تر و مسخره‌ی انگليسی‌ها در نظر زنان و مردان کارگر به مراتب زشت‌تر و بدتر و ناگوارتر از برهنه‌گی و گرسنه‌گی و بدبختی‌های ديگر بود.»

🔻#شكراله_مانی، کارگر پارچه‌باف و منشی «شورای مرکزی اتحاديه‌های کارگری ايران» که قبلا" خود کارفرما و دارای «سه دستگاه پارچه‌بافی» بوده، از جمله افرادی است که می‌تواند وضع ناگوار کارگران آن زمان را به تصوير بكشد. او می‌نويسد:
«با آن‌که خودم از کارگران هنرمند و در صنعت نساجی از استادان درجه اول به شمار می‌آمدم، در چنگ کسانی اسير شدم که کم‌ترين اطلاعی از فن بافنده‌گی نداشتند. کوتاه سخن، بيش از دو سال زير دست اين مردان نالايق خودپسند جان کندم. اکثر شب‌ها بی‌نان و گاهی سد جوعی داشتم. ساير کارگران پارچه‌باف تهران هم حال‌شان بهتر از من نبود، بل‌كه زندگانی بعضی از آن‌ها خيلی سخت‌تر از من می‌گذشت. تمام کارگران پارچه‌باف تهران که قريب یک هزار نفر بودند، مانند گدايان زندگی می‌کردند. هيچ‌یک دارای زن يا خانه و لوازم زندگی نبودند. مسكن آن‌ها منحصر به گوشه‌ی کارخانه‌ها يعنی طويله‌های مخروبه و شترخانه‌های گوشه کاروان‌سراها بود.»

برگرفته از کتاب: «شوق یک خیز بلند»

https://t.me/tajrobeneveshtan/2883
#برگی_از_تاریخ_جنبش_کارگری_ایران

برگزاری اول ماه مه، روز جهانی کارگر در سال های ۱۳۰۱ - ۱۳۰۹

🔻به گزارش روزنامه‌ «حقیقت» ارگان نیمه رسمی «شورای مرکزی کارگران ایران» در سال ۱۳۰۱، کارگران شهرهای شمالی ایران که تحت آموزش‌های سوسیال دموکراسی و فعالین سوسیالیستی قرار داشتند با تعطیل کارخانجات و کارگاه‌ها اولین مراسم اول ماه مه، روز جهانی کارگر را در همبستگی با سایر کارگران دنیا برگزار کردند. در این دوره کارگران با خواسته‌هایی مانند آزادی اعتصاب، آزادی اجتماعات، ۸ ساعت کار در روز، آزادی مطبوعات، ممنوعیت کار کودکان، افزایش دست­مزد، تامین وسایل و امکانات بهداشتی در کارخانه‌ها، پرداخت منظم و بدون وقفه دست­مزد و حق تشکل و...، پا به عرصه مبارزه طبقاتی گذاشتند.

🔻در سال ۱۳۰۶، مامورین شهربانی به چاپ­خانه­ ها یورش بردند و اطلاعیه­ های اول ماه مه را ضبط نمودند. همچنین در همین سال، به مناسبت برگزاری اول ماه مه، از جمله باقر نوایی، محمد پروانه، مهدی کیمرام، حسن بهرام­قلی، سلمان قالب­ترابی، حسین سیاسی، علی آقای کاوه، علی اصغر کاوه، زرونی، اوهان ماطاومن، توسط مامورین امنیتی دستگیر شدند.

🔻اول ماه مه ۱۳۰۷، تعدادی از کارگران چاپ­خانه، نساجی، خبازها و راننده­ ها، در باغی نزدیک دولت­ آباد، روز جهانی خود را جشن گرفتند. این جشن به دور از چشم مامورین دولتی برگزار شد. پس از پایان مراسم مامورین متوجه شدند و عده­ای را دستگیر کردند.

🔻در اول ماه مه سال ۱۳۰۸، اعتصاب گسترده کارگران نفت به دعوت «اتحادیه مخفی کارگران نفت» به رهبری یوسف افتخاری، رحیم همداد، رمضان کاوه، حسنعلی ثابتی، وفایی، علی امید، علیه کمپانی انگلیس و حکومت رضا شاه به مدت سه روز اعلام شد. در اثر حمله نظامی به این اعتصاب، ۱۵۰ کارگر زخمی و ۲۰۰ نفر دستگیر شد و ۵ هزار کارگر نیز اخراج گردید.

🔻اول ماه مه ۱۳۰۹، کارگران قالی­بافی مشهد، روز جهانی خود را مخفیانه در «کوه سنگی» که در اطراف مشهد است، جشن گرفتند.
#روز_جهانی_کارگر
#اول_ماه_مه
#یوسف_افتخاری
#رحیم_همداد
#علی_امید

🎈🎈🎈
https://t.center/tajrobeneveshtan
خاطرات دوران سپری شده.pdf
1.3 MB
🔴 #یوسف_افتخاری✍️

يکي از زنان عضو اتحاديه‌ي کارگران جنوب به نامِ زهرا، رهبري کارگران را به دست گرفت و در برابر پالايشگاه آبادان به سخنراني پرداخت. بلافاصله هزاران کارگر نفت جنوب دست از کار کشيدند و با حمايت مردم زحمت‌کش آن ديار به خيابان‌ها آمدند. کارگران، رهبري جنبش ضدِ استعماري را در خوزستان عملا" به دست گرفته بودند.
هر دو دولت انگليس و ايران، سراسيمه و هراسان از اين حرکت عظيم کارگري، ناوگان و نيروهاي انتظامي‌شان را براي سرکوب نفت‌گران و مردم جنوب به آن منطقه اعزام کردند. سربازان ايراني با کمک تفنگ‌داران دريايي انگلستان با شمشير و سرنيزه حمله کردند و کارگران با چوب و سنگ پاسخ دادند. در نتيجه‌ي خشونت‌هاي نظاميان ايراني و انگليسي‌، بيست کارگر و پانزده سرباز زخمي شدند. اعتصاب و مبارزات کارگران جنوب سه روز ادامه يافت و نفت‌گران پس از مقاومت دليرانه و يک نبرد نابرابر مجبور به عقب‌نشيني و پذيرش شکست شدند.
@amookhtan
#برگی_از_تاریخ_جنبش_کارگری

📕بخشی از خاطرات #یوسف_افتخاری (۱۲۹۹ تا ۱۳۲۹)

به کوشش کاوه بیات و مجید تفرشی


📜تلاش حزب توده برای درهم شکستن تشکیلات کارگری مستقل

بعد از بازگشت به تهران دیدم وضع دگرگون شده، یعنی یک استبداد به تمام معنی حکم فرماست. اوایل که از زندان بیرون آمدیم، امیر احمدی فرماندار نظامی بود و این قضیه ما را خیلی ناراحت کرد. حتی خواستیم تظاهراتی به راه بیاندازیم. رضا روستا که در حزب توده بود، آمد پیش من و گفت سر و صدایی نکنیم که آرامش باشد، حکومت نظامی از بین می رود. ولی وقتی که از پاریس برگشتم، واقعأ رحمت به کفن دزد قدیم. این جا بود که دیدم امیر احمدی خیلی بهتر از اینها است. چون امیر احمدی نمی آمد وارد اداره یکی بشود و آنجا را تفتیش بکند و بزند و غارت کند و از بین ببرد. ولی حالا این کار برقرار بود، دورانی بود که پیشه وری به آذربایجان رفته و توده ای ها حکم فرما بودند. تعحب کردم که احزابی که باید طرفدار آزادی و آزادی خواه باشند، اینها خودشان وضع را خراب و اوضاع عجیبی برقرار کرده بودند. این را بگیرند و آن را بکشند و قوام السطنه آنها را تقویت می کرد. برای آن که بتواند نظر استالین و شوروی ها را جلب بکند و پیشه وری را از آذربایجان بیرون کند جلوی آنها را باز کرده بود...

🔻برای خواندن متن کامل به لینک زیر یا به INSTANT VIEW مراجعه کنید👇

https://bit.ly/2UFVxX4
🌀 نسل اول #کارگران ایران

#یوسف_افتخاری صحنه‌هاي دل‌گدازي را از حمل تفاله‌هاي نفت توسط زنان و تحقير آنان از جانب انگليسي‌هاي «متمدن» توصيف مي‌کند:
«استفاده زنان کارگر از تفاله نفت منظره‌ي اسف‌انگيزي داشت. زنان کارگر پيت‌هاي نفت را با آن مايه‌ي سياه که معروف به تفاله‌ي نفت بود پر کرده و روي سر گذاشته براي پختن نان و سير کردن بچه‌هاي صغير و لخت و گرسنه‌ي خود به طرف اتاق‌هاي بوريايي روانه مي‌شدند. پوشاك آن‌ها عبارت از يك پيراهن بلند و پاره پاره بود که قسمت کمي از بدن را مستور مي‌کرد. مايه‌ي سياهي که روي سر گذاشته بودند در اثر حرکت به صورت آن‌ها ريخته تمام اعضاي بدن‌شان را آلوده مي‌کرد. انگليسي‌ها با زن‌هاي شيك‌پوش خود جلوي زنان ستم‌ديده و صاحب اصلي ثروت و نفت را گرفته از مناظر رقت‌بار آن‌ها عكس‌برداري مي‌کردند. عكس‌هايي که انگليسي‌ها از زنان و کارگران بر مي‌داشتند منظره‌ي رقت‌انگيزي داشت. عكس اسكلت‌هاي نفت‌آلود و متحرك، هر بيننده را متأثر و متألم مي‌کرد. متأسفانه اين مناظر آلم‌آور اسباب تفريح و سرگرمي و خنده‌ي زنان و مردان انگيسي‌هاي مأمور حوزه نفتي خوزستان شده بود. ... در موقع عكس‌برداري خنده و تفريح و مسخره‌ي انگليسي‌ها در نظر زنان و مردان کارگر به مراتب زشت‌تر و مسخره‌ي انگليسي‌ها در نظر زنان و مردان کارگر به مراتب زشت‌تر و بدتر و ناگوارتر از برهنه‌گي و گرسنه‌گي و بدبختي‌هاي ديگر بود.»

#شكراالله_ماني، کارگر پارچه‌باف و منشي «شوراي مرکزي اتحاديه‌هاي کارگري ايران» که قبلا" خود کارفرما و داراي «سه دستگاه پارچه‌بافي» بوده، از جمله افرادي است که مي‌تواند وضع ناگوار کارگران آن زمان را به تصوير بكشد. او مي‌نويسد:
«با آن‌که خودم از کارگران هنرمند و در صنعت نساجي از استادان درجه اول به شمار مي‌آمدم، در چنگ کساني اسير شدم که کم‌ترين اطلاعي از فن بافنده‌گي نداشتند ...کوتاه سخن، بيش از دو سال زير دست اين مردان نالايق خودپسند جان کندم. اکثر شب‌ها بي‌نان و گاهي سد جوعي داشتم. ساير کارگران پارچه‌باف تهران هم حال‌شان به‌تر از من نبود، بل‌كه زنده‌گاني بعضي از آن‌ها خيلي سخت‌تر از من مي‌گذشت. تمام کارگران پارچه‌باف تهران که قريب يك هزار نفر بودند، مانند گدايان زنده‌گي مي‌کردند. هيچ يك داراي زن يا خانه و لوازم زنده‌گي نبودند. مسكن آن‌ها منحصر به گوشه‌ي کارخانه‌ها يعني طويله‌هاي مخروبه و شترخانه‌هاي گوشه کاروان‌سراها بود.»

📚 منبع: شوق یک خیز بلند
✍️ نویسنده‌گان: جلیل محمودی - ناصر سعیدی

https://t.center/tajrobeneveshtan