@sujet_subتولید به شیوه سرمایه دارانه از سرآغاز استقرار آن تاکنون، بر دو پایه اساسی تکیه داشته است: یکی استثمار انسان ها (به مثابه نیروی کار) و دیگری استثمار طبیعت (به عنوان ماده خام). هرآنچه که - به جز این - از نظام سرمایه داری می شناسیم، چیزی نیست جز تغییر و تحولات مستمر شکل حیات اجتماعی برای تداوم این استثمار دوگانه، تا تولید کالایی و انباشت بی وقفه سود سرمایه دارنه ممکن گردند. اما انسان ها و طبیعت، این دو درونداد اساسی شیوه تولید سرمایه داری، اگرچه در متن مناسبات کالایی استثمار می شوند، ولی خود همچون کالا قابل تولید نیستند. از همین رو به اشکال مختلف در برابر این استثمار فزآینده مقاومت می کنند. در حالی که مقاومت انسان ها، آگاهانه (سوبژکتیو) و فعال (اکتیو) است، مقاومت طبیعت از قوانین جبری درونی آن پیروی می کند و شکلی انفعالی دارد.
مقاومت طبیعت به شکل کمبود فزآینده منابع طبیعی و دگردیسی های بازدارنده محیط طبیعی ظاهر می شوند، طوری که پیامدهای آنها به طور مستقیم و غیرمستقیم بازتولید حیات سرمایه دارانه را دشوار می سازند. طی روند صعودی تخریب استثماری طبیعت از انقلاب صنعتی تا امروز، ظرفیت های طبیعت برای بازسازی خویش هرچه محدودتر شده اند و کمبودها و دگردیسی های بازدارنده، وخیم تر شده اند. بدین ترتیب، نزدیک شدن به کران های تحمل پذیری طبیعت، به طور منطقی و تجربی با پیدایش بحران هایی فراگیر همراه است. در همین امتداد بود که در ربع آخر قرن بیستم یک بحران زیست محیطی جهانی به نام تغییرات اقلیمی پدیدار شد که ابعاد و پیامدهای آن تا امروز رشدی شتابان داشته اند. نمونه مهم دیگر، پیدایش پاندمی های مختلف است، که اینک با جهانی شدن ویروس کرونا، تنها در حال تجربه کردن طلیعه آنها هستیم.
با این اوصاف، در عصری به سر می بریم که علاوه بر بحران های اقتصادی ادواری سرمایه داری و پیامدهایشان، با بحران های زیست محیطی برآمده از این نظام هم مواجه هستیم. واضح است که هزینه های این بحران ها را انسان ها و طبیعت می پردازند، اما از آنجا که تداوم سرمایه داری هم در معرض خطر قرار می گیرد، آیا می توان تدبیری را انتظار کشید؟ به طور کلی، سرمایه داری نه فقط نسبت به پیامدهایش بر «دیگران»، بلکه نسبت به آینده خویش هم نابیناست. چون تحت تاثیر فشار بی امان رقابت سرمایه ها، حداکثر میدان دید آن کسب سود در افق های کوتاه مدت و میان مدت است. به همین دلیل، مدیریت چنین بحران هایی، نه معطوف به تغییر ریشه های زاینده بحران، بلکه معطوف به تغییر صورت مساله برای پنهان سازی این ریشه هاست. از سوی دیگر، مدیریت بحران ها به گونه ای است که زمینه جدیدی برای کسب سود (و بسط اقتدار دولت ها) فراهم گردد. پیدایش «اقتصاد سبز» در سالهای اخیر که وعده حفظ توامان رشد اقتصادی و قلمرو طبیعت را می دهد، پاسخ متاخر سرمایه داری به بحران زیست محیطی و تغییرات اقلیمی است، همان طور که تجارت جهانی و انحصاری واکسن کرونا هم پاسخ این نظام به بحران پاندمی بوده است.
بنابراین، پاسخ واقعی به بحران های سرمایه داری، مستلزم تدارک نیرویی جهانی برای براندازی سرمایه داری و خلق یک نظام بدیل است؛ نظامی که شالوده آن به جای استثمار، بر همبستگی استوار باشد: همبستگی انسان با انسان و انسان با طبیعت.
در این ویدئو تصویری از وخامت ابعاد بحران اقلیمی ارائه می شود و اینکه مهار این بحران (پیش از رسیدن به مرزهای بازگشت ناپدیری) تا چه حد فوریت دارد. در اینجا اما از فاعلیت تغییر و مسیر بدیل سخنی در میان نیست. به نظر ما، اگر تعداد هرچه بیشتری از انسان ها به عمق بحران و ریشه های ساختاری آن پی ببرند، امکان رسیدن به فهمی جمعی از مسیر بدیل و تدارک یک پیکار جمعی در جهت آن افزایش می یابد. از آنجا که تغییر اقلیم تاثیراتی بی واسطه بر حیات انسان و طبیعت دارد، مبارزه با تغییرات اقلیمی، بخشی جدایی ناپذیر از مبارزه با سرمایه داری است.
#محیط_زیست
#تغییرات_اقلیمی
#طبیعت
#سرمایه_داری
#بحران_محیط_زیست
#آب_و_هوا #کرونا
#پاندمی_کرونا
#اقتصاد_سبزاینستاگرام
@sujetsubjecthttps://www.instagram.com/p/COif-9JBxkg/