زندگی به سبک شهدا
#شرمنده_ی_مرد
Канал
@shohada72_313
Продвигать
643
подписчика
32,4 тыс.
фото
32,4 тыс.
видео
2,4 тыс.
ссылок
کانال زندگی به سبک شهدا آیدی کانال:
@shohada72_313
ارتباط بامدیرکانال:
@Ahmadgholamii
ادمین تبادلات:
@faramarzaghaei
کانال مادرسروش:
http://sapp.ir/shohada72_313
کانال مادر ایتا:
eitaa.com/shohada72_313
زندگی به سبک شهدا
زندگی به سبک شهدا
زندگی به سبک شهدا
رمان
📚
#از_روزی_که_رفتی
🍃
🍃
🍃
✍
#قسمت
4⃣
4⃣
_فکر کنم #شما_اومدید با من #صحبت کنید..... _با تو...؟ #تو_کی باشی که #من_بخوام باهات #حرف_بزنم....؟؟ _شنیدم به #رها گفتی با #دوست_پاپتیت باید از این #خونه بری، #اومدم_ببینم_مشکل_کجاست...!؟؟ _حقته...هرچی گفتم…
"رمان
📚
#از_روزی_که_رفتی
🍃
🍃
🍃
✍
#قسمت5
⃣
4⃣
#شرمنده_ی_مرد_شهیدش
...!
#آیه
سرخ شدو لب گزید.
#اشک_چشمانش
را پر کرد.
رهاسکوت را شکست تا
#قلب_آیه_اش
نشکند.
این بغض فرو خورده مقابل این دخترک نشکند:
_ پا تو از
#گلیمت
درازتر نکن..! هر چی به من گفتی سکوت کردم ؛با این که حق با تو نبوده و نیست....
بازم گفتم من
#مداخله
نکنم ؛اما وقتی به
#آیه
می رسی
#دهنتو_آب_بکش
..!
اگه تو به هر
#قیمتی
دنبال
#شوهری
و برات مهم نیست اون
مرد
زن داره یا نه
تو
#رسم
و
#آیین
بعضی زندگی ها
#ادب
و
#نجابت
هنوز هست...!
#آیه
با
#رضایت_صاحب
اونه که
#اینجاست
..
پس رفع
#زحمت_کن
...!
_صدرا این
#دختره
منو بیرون می کنه...!
#صدرا_رو_از_رویا_برگرداند
:
_اونقدر امشب منو
#شرمنده
کردی که
#دلم
می خواد خودم از این
#خونه
بیرونت کنم..!
_مامان جون .... شما یه چیزی بگید..!
#صدرا
حق من.. من اومدم
#حقمو
بگیرم..!
محبوبه خانم: اومدی
#حقتو
بگیری یا
#آبروی
منو ببری..؟ فکر می کردم
#خانم
تر از این حرفا باشی..!
#رویا
با
#عصبانیت
رو برگردان سمت در:
_من می رم اما
#منتظر_تماس
پدرم باشید..!
صدرا:
#هستم
..!
رویا رفت و
#آیه
دست به
#پهلویش_گذاشت
.
آرام آرام
#قدم
به سمت در بر می داشت که
#صدایی_مانعش_شد
:
_من
#شرمنده
ی
شما و
#حاج_آقا
شدم روم سیاه..!
صدرا ادامه
ی
حرف
#مادرش
را گرفت:
_به خدا
#شرمنده
ام
#حاجی
..!
#حاج_علی
:
شرمنده
ی
ما نباش..!
#دختر
من
برای
#حق_خودش
نیومده بود....
برای
#مظلومیت_رها
خانم بود که اومد....!
#حاج_علی
که با
#آیه_اش
رفت،
#صدرا_نگاهش_به_رها_افتاد
:
_تو هم
#وکیل
خوبی
#هستیا
....! به
#درد_خودت
نمیخوری
اما
#اسم_آیه_خانم
که میاد
#وسط
مثل یه
#ماده
#شیر_می_جنگی
..!
#محبوبه
خانم: حتما
#دکتر_خوبی
هم هست...! برای
#خودش_حرف
نمیزنه اما
#پای_دلش
که
#وسط
بیاد میتونه
#قیامت
کنه،
#مثل_خاله_همدمته
....!
رها:
#شرمنده
که
#صدام
بالا رفت،
#ببخشید
...!
#رها
رفت و
#جوابی
به
#حرفهای
زده شده نداد،
#تایید
و
#تکذیب
نکرد،
#فقط_رفت
...
"کجا رفتی
#خاتون
...؟
#دل
به
#صدایی
دادم که در
#پی_حقش
این و آنسو
#میرفت
...!
#دل
به
#طلبکاریت
خوش کرده بودم....!
#دل
به
#طالب
من بودنت خوش داشتم....!
#دلم_خوش
شده بود؛
که پای
#دلم_وسط
نیامده از
#آنم_میشوی
..!
#کجا
رفتی # خاتونم....؟ چه کرده با دلت
#این_آیه
...؟
چه کرده که
#بغضش
میشود
#فریادت
...؟
چه کرده که
#اشکش
میشود
#غوغایت
...؟
چه کرده که
#مادر_میشوی_برایش
...؟
چه کرده این
#آیه_ی_روزهایت
#خاتون
..؟
به من هم
#بیاموز
که سخت درگیراین
#روزمرگی_هایت_گشته
ام....!
#من_درگیر_توئم_رها
......"
#رها
رفت و نگاه
#صدرا_مات
جایی که
#دقایقی
قبل ایستاده بود،
#ماند
....!
#رها
که سر بر
#بالین
نهاد،
#بغضش
شد
#اشک
و
#اشکش
شد
#هق_هق
برای
#آیه_ای
که تا آمد شد
#پشتش
...
#شد_پناه
...!
برای
#حرف
های_تلخ رویایِ
#همسرش
اشک ریخت،
#رو_به_آسمان_کرد
:
_خدا...
#آیه
میگه هرچی شد بگو "
#شکر
" باشه، منم
#میگم_شکر
...!
#رها
به روزهایی که میتوانست
#بدتر
از امروز باشند
#اندیشید
.....
🌷
نویسنده:
#سنیه_منصوری
#ادامه_دارد
...
👇
👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡
@shohada72_313
زندگی به سبک شهدا
زندگی به سبک شهدا
"رمان
📚
#از_روزی_که_رفتی
🍃
🍃
✍
#قسمت
3⃣
4⃣
#رویا_وارد_شد... تن #رها لرزید، لرزید تن رها از آن #اخم های به هم گره خورده.... از آن #توپی که حسابی #پر بود ،و روزهاست که دلیل پر بودنش هم فقط #رها بود...! رویا:باید با هم حرف بزنیم #صدرا...! صدرا #لبخندی به…
رمان
📚
#از_روزی_که_رفتی
🍃
🍃
🍃
✍
#قسمت4
⃣
4⃣
_فکر کنم
#شما_اومدید
با من
#صحبت
کنید.....
_با تو...؟
#تو_کی
باشی که
#من_بخوام
باهات
#حرف_بزنم
....؟؟
_شنیدم به
#رها
گفتی با
#دوست_پاپتیت
باید از این
#خونه
بری،
#اومدم_ببینم_مشکل_کجاست
...!؟؟
_حقته...هرچی گفتم
#حقته
....!
#شوهرت_مرده
...؟
#خ
ُب_به_دَرَک...!
به من چه...؟
چرا
#پاتو_توی_زندگی
من گذاشتی....؟
چرا تو هم
#عین
این
#دختره_ه
َوار_زندگی_من_شدی...!؟
_این
#دختره_اسم_داره
...!
بهت
#یاد_ندادن
با
#دیگران_چطور
باید صحبت کنی...؟
این بارِ
#آخرت_بود
...!
#شوهر_من_مرده
..؟
#آره
....!
#م
ُرده و به تو
#ربطی
نداره...!
#همینطور
که به
#تو_ربط
نداره که من چرا توی این
#خونه_زندگی_میکنم
...!
من با
#محبوبه_خانم
صحبت کردم، هم ایشون راضی بودن هم
#آقای_صدرا
...!
#شما
کی هستید...؟ چرا باید از شما
#اجازه_بگیرم
....؟
#رویا_جیغ_زد
:
_من
#قراره
توی اون
#خونه
زندگی کنم...!
#آیه_ابرویی_بالا_انداخت
:
_اما به من گفتن که اون خونه مال
#آقا_صدرا
و
#همسرشه
که میشه
#رها
...!
#رها
هم با اومدن من به اون
#خونه
مشکلی نداره،
#راستی
...
#شما
برای چی
#باید
اونجا
#زندگی_کنید
...؟؟!!
#رها
سر به زیر انداخت و لب گزید.
#صدرا
نگاهش بین
#رها_و_آیه
در گردش بود.
هرگز به زندگی با
#رها
در آن خانه فکر نکرده بود...! ته دلش
#حالش
رفت برای
#مظلومیت_همسرش
...!
#مجبوبه
خانم نگاهش
#خریدارانه
شد....
#دخترک_سبزه_روی
#سیاه_چشم_با_آن
#قیافه_ی_جنوبی_اش
،
#دلنشینی_خاصی_داشت
...
#دخترکی
که
#سیاه_بخت
شده بود...!
#رویا
رنگ باخت... به
#صدرا
نگاه کرد.
#صدرایی
که نگاهش
#درگیر_رها
شده
بود:
_این
#زندگی_مال
من بود...!
آیه: خودت میگی که
#بود
؛ یعنی
#الان_نیست
...!
_شما با
#نقشه_زندگی
منو
#ازم_گرفتید
...!
آیه: کدوم
#نقشه
...؟
#رها
رو به
#زور
#عقد_کردن
که اگه
#نقشه
ای هم باشه از
#اینطرفه
نه
#اونطرف
...!
_این
#دختره
قرار بود...
#آیه_میان_حرفش_دوید
:
_رها...!
_هرچی...! اون قرار بود
#زنعموی_صدرا
بشه،نه خود
#صدرا
..؛
من فقط دو روز با دوستام رفتم
#دماوند
، وقتی برگشتم،
این
#دوست
شما، همین که همهش
#خودشو
ساکت و
#مظلوم
نشون میده،شده بود
#زن_نامزد_من
...!
شده بود
#ه
َووی_من...!
#آیه
: اگه
#بحث_هوو
باشه که شما میشید
#هووی_رها
....!
آخه شما
#زن_دوم
میشید، با
#اخلاقی
که
از شما دیدم خدا به
#دا
ِدهمسرتون برسه...!
#صدرا_فکر_کرد
..
"
#رها
گفته بود
#آیه
جزو بهترین
#مشاوران
مرکز
#صدر
است...؟ پس
#آیه
بهتر میداند چه میگوید...!"
#رویا_پوزخندی_زد
:
_شما هم میخواید به جمع این
#هووها
بپیوندید...؟!
#صدرا
اخم کرد و
#محبوبه
خانم سرش را از خجالت پایین انداخت.
چه میگفت این
#دخترک_سبک_سر
...؟
شرمنده
ی
این
#پدر_و_دختر
شده بودند،
#شرمنده_ی_مرد
ِ_
#شهیدش
.......!
🌷
نویسنده:
#سنیه_منصوری
#ادامه_دارد
.......
👇
👇
#نشرمطالب_صدقه_جاریه_است
📡
@shohada72_313