بوسه ای که تا لمس لبهایم نیامده برگشت و دستانی که در عود واره ی موهام گم نشد و آغوش آغوش آغوش... آغوش تو آنجا که مرگ بدان راه ندارد و من بدان راه نداشتم ..
گلی که برایم نخریده بودی و نامم را روی تک تک گلبرگ هایش ننوشته بودی در گلدانی لب پنجره نگذاشته بودم و پروانه ای که از عطر گل سرشار نبود به نخی که در چشمانت می سوخت دل نداده بود
قلم بی وقفه، و کلمه ها درشوقی برای دیده شدن به تو که رسیدم مکثی مه آلود پوشاند افکارم را یک دیدار قلب متن را لرزاند تو را بوسیدم و باز آغوش شعر هایم را برایت گشودم