﷽
نام و نام خانوادگے: #محمود_رضا_بیضایے🥀
تاریخ تولد: 18/9/1360
محل تولد: تبریز📎
تاریخ شهادت: ۲۹/۱۰/۹۳🕊
محل شهادت: سوریه منطقه «قاسمیة»در جنوب شرقی دمشق💔
ڪپۍ مطالب با ذکرِ #صلواتبهنیتشهیدحلاݪ♥️
↰✿شرو؏ـموڹ 1397/12/6
🌷محمودرضا ، همیشه #چشمهایش سرخ و بدنش خسته بود.... تا آنجایی که میدانم آن شبی که فردایش #شهید شد را هم تا صبح نخوابیده بود.
#میگفت: بارها شده پشت فرمان مسیری را در تهران میروم و چند دقیقه بعد میبینم که دوباره همان مسیر را دارم میروم و بعد میفهمم #پشت#فرمان خوابم برده بود.
🌷محمودرضا ، همیشه #چشمهایش سرخ و بدنش خسته بود.... تا آنجایی که میدانم آن شبی که فردایش #شهید شد را هم تا صبح نخوابیده بود.
#میگفت: بارها شده پشت فرمان مسیری را در تهران میروم و چند دقیقه بعد میبینم که دوباره همان مسیر را دارم میروم و بعد میفهمم #پشت#فرمان خوابم برده بود.
🥀شبی 🌙تو خواب #دیدمش.... بهم گفت: به بچه ها بگو سمت گناه🔞 هم نرن... اینجا خیلی #سخت می گیرن...! بابت #مداحی هیچ صلهای دریافت نمی کرد میگفت صله من رو باید خود #آقا بدهد ...
🌱اتاقشان به #حرم خیلی نزدیک بود، شب🌟 شهادت #حضرت زهرا(س) رو به حرم حضرت زینب (س) ایستاده بود و رو به خانم گفت: 15سال نوکری کردم، یک شبش رو قبول کن و امشب سند #شهادتم رو امضا کن.
🌸 فرداش در #عملیات انتحاری که در نزدیکی حرم صورت گرفته بود حین کمک رسانی به مصدومان از ناحیه پهلو و بازوی چپش 40 ☄ترکش خورد و #شهید شد...🕊🌱
🍃 آخر #وصیتنامه📝 اش نوشته بود: «وعدۂ ما بهش🌸ت...» بعد روی بهشت را خط زدہ بود اصلاح کردہ بود : #وعدۂ ما "جَنَّتُ الْحُسِیْن علیہالسلام"
🌸همان روزی که #نامش را از القاب #حضرت_زهرا انتخاب کردند، به برکت صاحب نام، زندگی اش #ختم به خیر شد.
🍃راهش را انتخاب کرد به قول خودش جهیزیه اش #تفنگش بود و فارغ از دلخوشی های هم سن و سال هایش، به #شهادت فکر می کرد.
🌼فعال فرهنگی و #بسیجی به تمام معنا، گاهی معلم آیه های نور و گاهی تیمار بیماران و سالمندان، گاهی #زائر#شهدا هرچه که بود برای رضای خدا بود.
🍃عاشق 💖و پیرو رهبرش بود وقتی سرباز شاه به #امام_خمینی بی حرمتی کرد جوابش سیلی #صدیقه شجاع و با غیرت بود.در #بانه بدون خستگی #جهاد می کرد.. در جبهه پا به پای رزمنده ها می جنگید تا جایی که منافقان پیغام داده بودند "اگر دستمان به تو برسد پوستت را از کاه پر می کنیم".
🌸فرقی نمی کند #مرد باشی یا #زن ، عاشق #امام_زمان که باشی و برایش سربازی کنی ، با عزت خریدارت می شود مثل صدیقه.
🍃در جوانی #شهید شد همچون حضرت مادر.در #وصیت_نامه ی از جنس #عفت و حیا گفته بود" از جنازه ام #عکس🖼 نگیرید و به جایش #شعرها و نوشته هایم را چاپ کنید"
🌼خوش به حال #صدیقه ها، چشم هایشان برای #رضای_خدا به این دنیا باز شد و برای رضای خدا هم از این دنیا بسته شد.
🍃وای بر ما که هرروز فرصت #بندگی داریم اما #حواسمان به این زندگی روزشمار نیست و غرق در لذت های کوتاه دنیایی راه را گم کرده ایم .
💢یه #جوان تو دل برویی💗 بود،آدم لذت میبرد نگاهش کنه😍 من واقعا عاشقش بودم، اونوقت این جوان رو چون ما راه نمی دادیم🚷 بیاد رفت #مشهد در قالب فاطمیون به اسم #افغانی ثبت نام کرد خودشو رسوند اینجا...
💢هیئتی🏴 راه انداخته بود بنام #حضرت_ابوالفضل وقتی مادرش علت این نامگذاری را جویا می شود‼️ میگوید بخاطر #ادب حضرت،آخه ارباب خیلی با ادب بودند👌 به امام حسین(ع) خیلی ارادت داشتند من #شیفته ادب حضرت عباسم❣
💢دوستانش گفتند وقتی #شهید شد قمقمه اش پر از آب💧 بود و لب های خشکش ما را به یاد تشنه لبان #کربلا می انداخت او لب به آب نزده بود🚱 تا بعد #شهادت از جام ساقی کربلا آب بنوشد
💢#نذر حضرت ابوالفضل بود، ده دقیقه الی یک ربع⏰ قبل از آذان ظهر تاسوعا یعنی دقیقا همان لحظه ای که 24 سال🗓 پیش نذر حضرت عباس(ع) شده به درجه ی رفیع #شهادت نایل می شود🕊
☘ فرمانده قلبش شد و #بیسیمچی#اشک و مناجاتش برای خــ💚ــدا . 🍀 آنقدر دعا کرد تا عاشق ، مخلص و #شهید شد.
☘ عکاس #جنگ، با دوربینی که از زیر خاک پیدا کرد ، #شهادت بیسیمچی عاشق را ثبت کرد و این #عکس برگی شد از دفتر #عشق، که این روزها دل هر آدم #سردرگمی را می لرزاند😣
◾️سربندش... ◾️چشم هایش که از خستگی #دنیا آرام گرفته است... ◾️ و لب های خونینش، که گویی هنوز هم #ذکر میگویند... اینها هرکدام روضه ای است برای آنان که #گرفتار دنیا شدهاند💔
🍀 او با #مناجات و گریههایش خالص شد برای خدا و خدا عزت نصیبش کرد و #عزیز شد برای دنیا و آدمهایش.
☘ کاش میشد عکس او را بر سر در قلب هایمان بیاویزیم، تا در دنیای #غفلت و #گناه کمی بندگی کنیم... و او با بیسیمش از عشق به محبوب بگوید...😢❤️
🛵یک روز موتور شوهرخواهرم را از جلوی منزل مان دزدیدند، عده ای دنبال #دزد دویدند و موتور را زدند زمین. ابراهیم رسید و #دزد زخمی شده را بلند کرد. نگاهی به چهره #وحشت زده اش انداخت و به بقیه گفت: اشتباه شده! بروید. ابراهیم دزد را برد #درمانگاه و خودش #پیگیر درمان زخمش شد. 😔آن بنده خدا از رفتار ابراهیم #خجالت زده شد. ابراهیم از زندگی اش سوال کرد؟ 🛠#کمکش کرد و برایش #کار درست کرد! طرف #نماز خوان شد، به #جبهه رفت و 🦋بعد از ابراهیم در جبهه #شهید شد... #مچ گرفتن آسان است! #دست گیری کنیم.
🌷محمودرضا ، همیشه #چشمهایش سرخ و بدنش خسته بود.... تا آنجایی که میدانم آن شبی که فردایش #شهید شد را هم تا صبح نخوابیده بود.
#میگفت: بارها شده پشت فرمان مسیری را در تهران میروم و چند دقیقه بعد میبینم که دوباره همان مسیر را دارم میروم و بعد میفهمم #پشت#فرمان خوابم برده بود.
#مادرشهید: تا به حال زحمت# او را نکشیدهام. او اربابم، سرورم، مشاورم و #معلم قرآن بود✨🌱. پسرم بلبل #امام_حسین(ع) بود و از #بسیج وارد سپاه و بعد هم #تکاور شد و برای دفاع از #حرم#حضرت زینب(س) به سوریه رفت و #شهید شد🕊 که همه اینها لطف خداوند است. #خیلی مهربان بود☺️، من را به #کربلا فرستاد و گفت که حق مادرم گردنم نماند☝️#راهیان نور هم من را میبرد و همیشه میگفت #مامان برایم دعا کن. من هیچ وقت نتوانستم دعا کنم #شهید شود، چون مادر هستم💔، اما میگفتم #پسرم هر چه #لیاقت داری و #صلاح است، خدا بدهد. به جای اینکه من سر او را روی سینهام بگذارم و دست بر سرش بکشم🍂، او سر من را روی سینهاش# میگذاشت و روی سرم دست میکشید و میگفت #مادرم زحمتکش است💔
🌷محمودرضا ، همیشه #چشمهایش سرخ و بدنش خسته بود.... تا آنجایی که میدانم آن شبی که فردایش #شهید شد را هم تا صبح نخوابیده بود.
#میگفت: بارها شده پشت فرمان مسیری را در تهران میروم و چند دقیقه بعد میبینم که دوباره همان مسیر را دارم میروم و بعد میفهمم #پشت#فرمان خوابم برده بود.
💢یه #جوان تو دل برویی💗 بود،آدم لذت میبرد نگاهش کنه😍 من واقعا عاشقش بودم، اونوقت این جوان رو چون ما راه نمی دادیم🚷 بیاد رفت #مشهد در قالب فاطمیون به اسم #افغانی ثبت نام کرد خودشو رسوند اینجا...
💢هیئتی🏴 راه انداخته بود بنام #حضرت_ابوالفضل وقتی مادرش علت این نامگذاری را جویا می شود‼️ میگوید بخاطر #ادب حضرت،آخه ارباب خیلی با ادب بودند👌 به امام حسین(ع) خیلی ارادت داشتند من #شیفته ادب حضرت عباسم❣
💢دوستانش گفتند وقتی #شهید شد قمقمه اش پر از آب💧 بود و لب های خشکش ما را به یاد تشنه لبان #کربلا می انداخت او لب به آب نزده بود🚱 تا بعد #شهادت از جام ساقی کربلا آب بنوشد
💢#نذر حضرت ابوالفضل بود، ده دقیقه الی یک ربع⏰ قبل از آذان ظهر تاسوعا یعنی دقیقا همان لحظه ای که 24 سال🗓 پیش نذر حضرت عباس(ع) شده به درجه ی رفیع #شهادت نایل می شود🕊
🌷#شهید محمودرضا بیضائی متولد سال 1360 در #تبریز بود. بعد از اتمام #سربازی به عضویت #سپاه پاسداران درآمد و در بهمن ماه سال 82 برای گذراندن دوره ا#فسری وارد #دانشکده افسری امام علی (ع) شد. با آغاز جنگ #سوریه از سال 1390 برای #دفاع از #حرم اهل بیت و یاری #رزمندگان جبهه مقاومت اسلامی به #سوریه رفت. پس از 2 سال حضور در جبهه سوریه #29 دی ماه سال 92 در اثر #اصابت_ترکش_تله_انفجاری به سر و سینه به شهادت رسید.
🌷#این جمله آخر را #شب_قدر گفته بود و گفته بود #امشب باید انتخاب کنیم به صف #عاشوراییان بپیوندیم یا از #معرکه جهاد بگریزیم و در خون #ولیّ خدا شریک باشیم. #آخرین بار هم گفت از #کوثر (دخترش) بُریدم.
🌷#آقا محمودرضا، وقتی خواست برای خودش اسم انتخاب کند گفت "#حسین#نصرتی".
🌷محمودرضا ، همیشه #چشمهایش سرخ و بدنش خسته بود.... تا آنجایی که میدانم آن شبی که فردایش #شهید شد را هم تا صبح نخوابیده بود.
#میگفت: بارها شده پشت فرمان مسیری را در تهران میروم و چند دقیقه بعد میبینم که دوباره همان مسیر را دارم میروم و بعد میفهمم #پشت#فرمان خوابم برده بود.