﷽
نام و نام خانوادگے: #محمود_رضا_بیضایے🥀
تاریخ تولد: 18/9/1360
محل تولد: تبریز📎
تاریخ شهادت: ۲۹/۱۰/۹۳🕊
محل شهادت: سوریه منطقه «قاسمیة»در جنوب شرقی دمشق💔
ڪپۍ مطالب با ذکرِ #صلواتبهنیتشهیدحلاݪ♥️
↰✿شرو؏ـموڹ 1397/12/6
سوریه که میرفت، همیشه ساکِ سفرش را همسرش میبست! تو آخرین سفر به همسرش گفتهبود که ساک را خودش میخواهد ببندد.. ساک را سبک بسته بود و حتی قرصهایی را که بخاطر دندان دردش، همیشه همراه داشت، تو ساک نگذاشته بود! میگفت: پرسیدم قرصها را نمیبری؟! گفت: ایندفعه دیگر لازم ندارم..:)
کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا و به قول سید مرتضی آوینی این یعنی اینکه همه ما شب انتخابی خواهیم داشت که به صف عاشوراییان بپیوندیم یا از معرکه جهاد بگریزیم و در خون ولی خدا شریک باشیم. ان شاالله در پناه حق و تا [تحقق] وعده الهی و یاری دولت ایشان خواهیم جنگید. ((اعوذ به الله من الشیطان الرجیم فضل الله مجاهدین علی القاعدین اجرا عظیماً ان شاالله )) .
در ایام محرم در دمشق حرم حضرت رقیه سلام الله و حضرت سکینه سلام الله را تکویری ها گرفته بودند چراغش خاموش بود #شهید_محمودرضابیضائی در طی عملیاتی تکویری ها راعقب راند و خودش رفت چراغ حضرت رقیه را روشن کرد شهید بیضائی میگفت: نباید چراغ بیبی رقیه خاموش باشه...
تقریبا تا آخرین کتابهایی را که در حوزه دفاع مقدس منتشر شده داشت و گرفته بود....
#کوچه_نقاشها را به من توصیه کرده بود که بخوانم و من هنوز آن را نخواندهام. خواندن این کتاب را چند بار به من توصیه کرد. خیلی او را به وجد آورده بود.....
به لحاظ روحی ارتباط تنگاتنگی با شهدا داشت. علاقه ی خاصی به بهشت زهرا و مزار شهدا داشت.
🗣برادرش میگفت بعد از شهادتش به محل کارش رفتم و روی کمدی که وسایل شخصی محمودرضا بود این جمله از حضرت آقا رو با فونت درشت تایپ کرده و چسبانده بود «در جمهوری اسلامی هرجا که قرار گرفتهاید، همان جا را مرکز دنیا بدانید و آگاه باشید که همه کارها به شما متوجه است»
⭕️ محمودرضا شکسته بود خودش را و به راحتی خودش را می شکست. در این خصوصیت اخلاقی در اوج بود، بدون اغراق به جز در مقابل دشمن و آدم های زورگو مقابل همه بندگان خدا اینجور بود.
تقریبا تا آخرین کتابهایی را که در حوزه دفاع مقدس منتشر شده داشت و گرفته بود....
#کوچه_نقاشها را به من توصیه کرده بود که بخوانم و من هنوز آن را نخواندهام. خواندن این کتاب را چند بار به من توصیه کرد. خیلی او را به وجد آورده بود.....
به لحاظ روحی ارتباط تنگاتنگی با شهدا داشت. علاقه ی خاصی به بهشت زهرا و مزار شهدا داشت.
در ایام محرم در دمشق حرم حضرت رقیه سلام الله و حضرت سکینه سلام الله را تکویری ها گرفته بودند چراغش خاموش بود #شهید_محمودرضابیضائی در طی عملیاتی تکویری ها راعقب راند و خودش رفت چراغ حضرت رقیه را روشن کرد شهید بیضائی میگفت: نباید چراغ بیبی رقیه خاموش باشه...
جز یک بار – برای شرکت در یک کلاس آموزشی – در محل کارش حضور پیدا نکرده بودم و اصولا زیاد در مورد کارش از او سؤال نمیکردم، اما میدانستم که #بسیار_پرکار است....
از تماسهای تلفنی زیادش و گاهی ساعت ۵ صبح سر کار رفتنش و یا گاهی چند روز خانه نرفتنش میشد فهمید که چطور برای کار مایه میگذارد....
یکی از همسنگرهایش نقل میکرد که توی یکی از جلسات – در محل کارش – به مسئول مافوقش اصرار کرده بود که #روزهای_جمعه نباید کار تعطیل بشود و در همان جلسه کار در روزهای جمعه به تصویب رسیده بود....
محمودرضا حقیقتا #حق_مجاهده برای انقلاب را ادا کرد و رفت....
بعد از شهادتش دوبار به محل کارش رفتم که بار دوم بچهها مرا به اتاقی که محمودرضا کمد و مقداری وسایل شخصی در آن داشت بردند....
محمودرضا روی کمدش این جمله از #آقا را با فونت درشت چسبانده بود: در #جمهوری_اسلامی هر جا که قرار گرفته اید همان جا را #مرکز_دنیا بدانید و آگاه باشید که همه کارها به شما متوجه است....
🔸زندگی شهدا🌷 را #الگوی زندگی خودشان قرار می دادند. شهید مدافع حرم محمود رضا #بیضایی، مربی آقا هادی بودند، خیلی از ایشان تعریف می کردند، همیشه می گفتند: « ما باید #انتقام شهید بیضایی را از این تکفیری ها بگیریم.»
🔹قاب عکس📸 این #شهید را به دیوار خانه زده بودند و از #مادر قول گرفته بودند که عکس را هیچ وقت بر ندارند❌ شهدای #مدافع_حرم را که به کشور می آوردند🇮🇷 حالشان عوض می شد، خیلی تحت تأثیر قرار می گرفتند😔
🔸آخرین بار که در شهرمان #شهید آوردند رو کردند به من و گفتند: فاطمه جان! #شهید_بعدی إن شاءالله خودمم☺️ همان موقع فهیمدم که ایشان را از دست می دهم😢 همان هم شد و شهید بعدی🌷#آقا_هادی شجاع بود.
🔹در خانواده هم من شاهد بودم که چقدر متأثر از #پدر هستند، در خیلی از کارهای شان پدرشان را الگو قرار می دادند👌 زیباتر از همه مسجد رفتن شان بود. اینکه می دیدم همسرم کارهای شان را طوری تنظیم می کنند که با پدرشوهرم برای اقامه #نماز_جماعت به مسجد بروند👥 برایم دلنشین بود.