هنگامی که میپرسیم «چرا دیگران من را میرنجانند؟»، تمام توجهمان به بیرون از خودمان معطوف است؛ فرض را بر این میگذاریم که علت رنجش ما در رفتارها، گفتارها یا افکار دیگران نهفته است. این دیدگاه باعث میشود احساس ناتوانی کنیم و قربانی شرایط شویم، زیرا همواره در انتظار آن خواهیم بود که دیگران تغییر کنند تا ما احساس بهتری داشته باشیم. به این ترتیب، رنجش خود را به دست دیگران سپردهایم.
در مقابل، وقتی میپرسیم «چه میشود که من احساس رنجش میکنم؟»، توجه را از بیرون به درون خود میآوریم؛ بهجای آنکه صرفاً دنبال علت در دیگران بگردیم، به احساسات و باورهای درونیمان دقت میکنیم. این پرسش، ما را به سوی خودآگاهی و تحلیل واکنشهای عاطفیمان هدایت میکند: آیا دلیل رنجش من انتظارها و باورهای من است؟ آیا ممکن است موضوعی در گذشته باعث شده باشد که نسبت به رفتارهای خاصی حساستر شوم؟ آیا این واکنش من طبیعی و متناسب است، یا اینکه احساسات عمیقتری از ناامنی، ترس از طرد، یا نیاز به تأیید باعث این رنجش شدهاند؟
درک عمیقتر این مسئله به ما قدرت میدهد، زیرا در مییابیم که میتوانیم با شناخت و تغییر نگرشها و باورهای خود، از میزان رنجشمان بکاهیم. اینگونه، به جای وابستگی به تغییر دیگران، راهی به سوی خودآگاهی و رشد درونی پیدا میکنیم.
در نهایت، این جمله به ما یادآور میشود که مهمتر از آنکه بفهمیم «دیگران چه کردهاند»، این است که درک کنیم «ما چه میکنیم» و «چگونه به رفتارهای اطرافیان واکنش نشان میدهیم»، زیرا همین شناخت است که ما را به سمت رهایی از رنجش و آرامش درونی سوق میدهد. . . 👤#عباس_ناظری
👈 علی حاتمی: 《از کودکی، علاقهای وافر به موسیقی داشتم. عمویم ابراهیمِ حاتمی، نوازندهیِ عزلت بود و گمنام. هر وقت از مصائبِ روزگارِ سختِ کودکیام فرار میکردم، به خانهیِ عمو پناه میآوردم. برایِ او دنیا محدود شده بود به آن خانهیِ قدیمی شاهپور. میگفت سخت میگیرد جهان بر مردمانِ سختگیر. بله! جهان، سرایِ سختی و رنج است. انسانِ فرهیخته و هوشمند با تدبیر و ممارستِ عاقلانه هم میتواند زندگیاش را روحی تازه بخشید و در بعدِ مادی هم خود را تقویت کند. فرهنگِ ایرانی آمیختهیِ همهیِ این غم و شادیهاست.》
آدمى چه شد؟ باقيمانده، نيمه ماندهی او كجاست و اگر هست به كجا مىرود؟ آرزو مىكنم جز آن باشد كه من درک و دريافت مىكنم، شايد از آن كه غريبم، نامربوطام و ...
اكنون ساكنم در بهت و گيجى و اندوه و بيهودگى و خود هنوز نمىدانم، هنوز باورم نشده است كه روحم به قتل رسيده است. آدمى از نوعى سماجت ذاتى برخوردار است، و من هم.
"اى كاش بزرگ نشده بودم، اى كاش هرگز بزرگ نمیشدم...!"
° اندوه حفرهای است که در بطن بشر دهان باز میکند و تنها با عشق و همدلی و یادکردِ جنبههای قدرتمندی انسان التیام مییابد و سببساز ادامهی خوشآهنگ زندگی میشود. همدیگر را دوست بداریم و به تفاوتهای بین انسانها احترام گذاشته و نیکیهای همدیگر را از یاد نبریم.
«جوناس سالک» پزشک آمریکایی که به علت ریشه کن کردن فلج اطفال در دنیا شناخته شده است، در سال ۱۹۵۲ از حق امتیاز واکسنی که خودش کشف کرده بود، چشم پوشی کرد و آن را به مردم بخشید و اینگونه ثروتی بالغ بر ۷.۵ میلیارد دلار را نپذیرفت.
در سال ۱۹۵۴، آزمایشی ملی روی میلیونها کودک ۶ تا ۹ ساله به عنوان پیشگامان واکسن فلج اطفال آغاز شد. در تاریخ ۱۲ آوریل سال ۱۹۵۵، نتایج اینگونه اعلام شد: «واکسن بی خطر و موثر بود». تا دو سال قبل از اینکه واکسن به طور گسترده در دسترس عموم قرار بگیرد، متوسط تعداد موارد فلج اطفال در ایالات متحده، بیش از ۴۵ هزار مورد بود که تا سال ۱۹۶۲، این تعداد به ۹۱۰ مورد کاهش یافت. اگرچه او به مانند یک معجزه گر مورد ستایش قرار گرفت، اما سالک هرگز این واکسن را به نام خودش ثبت نکرد و هیچ پولی از کشف خود به دست نیاورد، بلکه ترجیح داد این واکسن به طور گسترده توزیع شود.