#La_foul#Edith_Piaf#خیل_جمعیت@sazochakameoketab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂Je revois la ville en fête et en délire
Suffoquant sous le soleil et sous la joie
Et j'entends dans la musique les cris, les rires
Qui éclatent et rebondissent autour de moi
Et perdue parmi ces gens qui me bousculent
Étourdie, désemparée, je reste là
Quand soudain, je me retourne, il se recule,
Et la foule vient me jeter entre ses bras.
Emportés par la foule qui nous traîne
Nous entraîne
Écrasés l'un contre l'autre
Nous ne formons qu'un seul corps
Et le flot sans effort
Nous pousse, enchaînés l'un et l'autre
Et nous laisse tous deux
Épanouis, enivrés et heureux.
Entraînés par la foule qui s'élance
Et qui danse Une folle farandole
Nos deux mains restent soudées
Et parfois soulevés
Nos deux corps enlacés s'envolent
Et retombent tous deux
Épanouis, enivrés et heureux
Et la joie éclaboussée par son sourire
Me transperce et rejaillit au fond de moi
Mais soudain je pousse un cri parmi les rires
Quand la foule vient l'arracher d'entre mes bras
Emportés par la foule qui nous traîne
Nous entraîne Nous éloigne l'un de l'autre
Je lutte et je me débats
Mais le son de sa voix
S'étouffe dans les rires des autres
Et je crie de douleur, de fureur et de rage
Et je pleure
Entraînée par la foule qui s'élance
Et qui danse Une folle farandole
Je suis emportée au loin
Et je crispe mes poings, maudissant la foule qui me vole
L'homme qu'elle m'avait donné
Et que je n'ai jamais retrouvé
@sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂 #خیل_جمعیت شهر را می بینم که در جشن و شور و شعف است
خفقان آور زیر آفتاب و در شادی
و در موسیقی فریادها و خنده ها را می شنوم
که صدای قهقهه شان در اطرافم بالا می رود
و گم شده ام در میان خیل مردمی که بمن تنه می زنند
گیج و مبهوت و سردرگم آنجا مانده ام
هنگامیکه ناگهان برمیگردم، او خودش را به عقب پس می کشد
و ازدحام جمعیت مرا در میان بازوانش می اندازد
خیل جمعیتی که ما را با خود می کشاند
با خود می برد
[تحت فشار جمعیت ]یکی روی دیگری له می شود
به گونه ای شکل می گیریم که گویی یک کالبدیم
و موج به راحتی
ما را هل می دهد، یکی را به دیگری اسیر می کند
و ما را دوتایی رها می کند
خندان، مست و مدهوش و شادمان
توسط جمعیتی که هجوم می آورد، کشانده می شویم
و [جمعیتی] که می رقصید جمعیتی farandole
دست هایمان بهم جوش خورده مانده
و گاهی اوقات برخاسته
کالبدهایمان در هم پیچیده پرواز می کنند
و دوباره هردو می افتند
خندان، مست و مدهوش و شادمان
و شادی را به رخ می کشد با لبخندش
در من رسوخ می کند و در اعماقم سخت نفوذ می کند
ولی ناگهان در میان خنده ها جیغ می کشم
هنگامیکه جمعیت مرا به زور از آغوشش بیرون کشید
کشانده می شدیم با جمعیتی که ما را می کشید
کشانده شدیم و یکی از دیگری دور شد
جنگیدم و مبارزه کردم
ولی صدای فریادش
در میان خنده های دیگران خفه شد
و من از درد، خشم و عصبانیت فریاد کشیدم
و گریستم
کشانده شدیم توسط جمعیتی که در هم پیچیده
و می رقصد
من به دور دست ها برده شدم
و مشت هایم را گره کردم، جمعیت لعنتی ای که از من دزدید
مردی را که به من داده بود
و کسی را که هرگز نتوانستم پیدا کنم
https://telegram.me/sazochakameoketab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂