"رفیق، مالِ کجایی؟": این نخستین خوشآمدگویی از سوی جوانانیست که در خیابانهای شهری عزم شعر و سیاست کردهاند، که حتی فکرش هم به ذهنم خطور نمیکرد. و با این حال، این تنها زمانیست که شهر هویتش را مینمایاند:
پاریس، با آغوشی باز؛ جایی که راه افتادن به معنای بههمرسیدن است.
کافهها، کلاسها، کارخانهها، خانهها، گوشهوکنار خیابانها:
پاریس به میزگرد عمومی بزرگی تبدیل شده است. فرانسویها به ناگاه فهمیدهاند که سالهاست از کلمات استفاده نکردهاند و حرف برای گفتن بسیار دارند. بدون تلویزیون و بدون بنزین، بدون رادیو و نشریات پر زرقوبرق، متوجه شدهاند که "تفریح و سرگرمی" به راستی آنها را سرگرم چیزهایی جز روابط انسانیِ واقعی کرده است. هیچکس با تبلیغات وسوسهکنندۀ رسانهها احساس نکرده که باید ماشین، ساعت یا نوع سیگارش را عوض کند. به شکلی حیرتانگیز، هنر متحد شدن با دیگران، برای گوش سپردن و حرف زدن و آزادیِ سوال کردن و شک کردن مطرح شده است و همۀ اینها، در واقع جایگزین "تفریح و سرگرمیِ" جامعۀ مصرفیست.
@Sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂#۶۸_پاریس_پراگ_مکزیک#کارلوس_فوئنتستصویر: جلد پشت کتاب