#ارسلان_کامکارسی سال تمام نشست روی آن صندلی اولِ ارکستر و نواخت. با آن همه بالا و پایینِ ارکسترهایی که بارها رفت تا دیگر نباشد؛ اما او ماند. از همان اولش، از همان روزی که جز نامی از ارکستر سمفونیکِ تهران نمانده بود؛ به جای آنکه رحلِ اقامت در کشوری دیگر بگزیند (که خیلی راحت میتوانست) یا راهِ سادهتری پیش بگیرد و فعالیتهای شخصیاش را انجام دهد (که گروهِ مهمِ
#کامکارها به راحتی این امکان را در اختیارش میگذاشت) ماند پای ارکستری که چون بخشی از جانش دوستش داشت. علاقهاش به ارکستر بود؟ به نوازندگی؟ که آهنگسازِ بزرگ را مجاب میکرد با آن همه تجربههای باشکوه مثل نگارشِ موسیقی متنِ فیلم
#مادر و آثاری چون
#افسانهی_سرزمین_پدریام،
#کوچههای_چوارباخ،
#شباهنگام،
#کنسرتو_برای_کمانچه و غیره همچنان صبحِ زود بیاید سرِ تمرینات و با جوانترها ساعتها بنشیند به تمرین و آن همه کنسرت بدهد؟ لابد هر دو که هنوز که هنوز است وقتی سرِ تمرین ارکستر
#مانجین از او میپرسیم: «نوازندگی را دوستتر دارد یا رهبری را؟» بیهیچ تاملی پاسخ میدهد: «نوازندگی». حالا اما او ارکستر خودش را دارد، هنرجویانِ او و برادرانش دور هم جمع شدهاند و ارکسترِ بزرگی را شکل داده که «مانجین» نام دارد. خودش میگوید که حالش از این ارکستر خوب است و تا زمانی که همین حس و حال را به او بدهد، با این ارکستر همراه خواهد بود.
@sazochakameoketab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂