🍂#چند_سطر_کتاب#زندگینامهنتایج تجربیات رضاشاه برای مهندسی اجتماعی ایران هم گریهدار بود هم خندهدار. بسیاری زنان ایرانی بعدِ ممنوعیت حجاب دست از چادر نکشیدند. باقی راههایی مبتکرانه برای دور زدن قوانین پیدا کردند، برای حمام عمومی رفتنهای هفتگیشان به آژانهای محل پول میدادند تا یک ورِ دیگر را نگاه کنند. بعضی اداریها که بهشان امر میشد زنهایشان را برای مهمانیهای عصرانهی مختلط بیاورند، میرفتند با روسپیهایی ازدواج موقت میکردند تا بیایند و نقش همسری رها از قید و بندهای مذهبی را بازی کنند.
مصدق مطلقا با فکر این که زنها حجاب را کنار بگذارند، مخالف نبود. دوتا دخترش وقتِ بیرون رفتن زیرکانه روسریهایی میبستند، اما بیشتر برای خوشامدِ روز تا ادای حرکت مذهبی. چیزی که اذیتش میکرد، طبع دل بخواهی و افراطی فرمانهای شاه بود و اینکه این فرمانها باید بیرحمانه در کشور اجرا شوند ـ مثلا اینکه در خیابانها به زنهای محجبه حمله میشد و چادر را از سرشان بر میداشتند.
(ص 108)
@sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂#تراژدی_تنهایی (زندگینامه سیاسی
#محمد_مصدق)
#کریستوفر_دو_بلگبرگردان
#بهرنگ_رجبی#نشر_چشمه