🍂#چند_سطر_کتاب#داستان_خارجی ترزا میدانست که بچهی حرامزادهام وهمیشه از من میپرسید چرا تحقیق نمیکنم. آیا کنجکاو نبودم که دست کم مادرم را بشناسم. به من میگفت: «شاید خونت اینطوری ست. بچهی کولیهایی. موهای فرفری داری...»
امیلیا که نامم را گذاشته بود "مارماهی" همیشه میگفت که من باید بچهی یک شعبده باز و یک ماده بز از "لانگا"ی علیا باشم. من خنده کنان میگفتم که بچهی یک کشیشم. و نوتو درست در همان وقت از من پرسیده بود: «چرا این حرف را میزنی؟»
امیلیا گفته بود: «چون بیعاره.» آنگاه نوتو بنا کرده بود به داد و بیداد که هیچکس نه بیعار به دنیا میآید، نه بد، نه آدمکش. آدمها همهشان یک طور به دنیا میآیند. و این فقط دیگرانند که با رفتار بدشان خونت را به جوش میآورند.
(ص 165)
@sazochakameoketab 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂#ماه_و_آتش#چهزاره_پاوزهبرگردان
#م_طاهر_نوکنده#نشر_گمان