در بسی سرزمینهایِ جان خانه داشتن یا دستِ کم میهمان بودن؛
هربار گریختن از زوایههایِ نمورِ آسایشبخشي که گویی دلبستگیها
و دلگسستگیها
و جوانی
و تیره-
و-تبار
و برخورد با مردمان
و کتابها یا خستگی از آوارگیها ما را بدانها تبعید کرده است؛
یکپارچه شرارت بودن در برابرِ وسوسههایِ وابستگی که در نام
و مال
و جاه یا لذّتهایِ نفسانی نهفته است؛
شکرگزار بودن از تنگدستی
و گونهگون بیماریها نیز، زیرا که ما را همواره از نوعي قاعده
و «پیشداوریِ» آن رهانیده است؛
شکرگزار بودن از خدا
و شیطان
و گوسفند
و کِرمی که در وجودِ ماست؛
کنجکاو تا پایِ رذالت؛
پژوهنده تا پایِ سنگدلی، با انگشتاني بیباک برایِ به چنگ آوردنِ آنچه به چنگ نیامدنیست؛
با دندانها
و معدهاي گوارندهیِ ناگوارترین چیزها؛
آماده برایِ هرگونه دستورزی که تیزیِ هوش
و حس بطلبد؛
آماده برایِ هرگونه حادثهجویی، از برکتِ «آزادیِ اراده»یِ سرشارِ خویش؛
با رواني در فراروی
و رواني در فراپشت که که هیچکس به آسانی در نیّتهایِ نهاییِ آن نتواند نگریست، با پهنهاي در فراپیش
و پهنهاي در فراپشت که هیچ پایي آن را تا پایان نتواند پویید؛
فروپوشیده در رداهایِ نور؛
فاتح، امّا به ظاهر همچون میراثخواران
و بر-باد-دهندگان؛
سامانبخشان
و گردآورندگان از بام تا شام، اندوزندگانِ بخیلِ گنجینههایِ خویش
و انبارندگانِ گنجههایِ انباشتهیِ خویش؛
صرفهجو در آموختن
و از یاد بردن؛
طرحافکن؛
گاه سرافراز از لوحِ مقولاتِ خویش، گاه علّامه، گاه بوفِ شبکار در روشناییِ روز نیز: آری، اگر نیاز باشد، مترسک شدن _
و امروز این کار ضروریست؛
و از آن رو ضروری که ما دوستانِ مادرزاد
و سوگندخورده
و غیورِ تنهایی هستیم، دوستانِ تنهاییِ ژرف
و نیمشبانه
و نیمروزانهیِ خویش! ما اینچنین کسانایم، ما آزادهجانان!
و چه بسا شما نیز چیزي از این دستاید، شما آیندگان، شما فیلسوفانِ نو؟
@sazochakameoketab🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂👤 #نیچه📘 #فراسوی_نیک_و_بد