#بهاریه_ها فلسفه
#چهارشنبه_سوری به روایت
#شاهنامه_فردوسی🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂سور به معناى ميهمانى و جشن مى باشد و اما چرا
#چهارشنبه_سورى و چرا آتش برافروختن و چرا از روى آتش پريدن؟ براساس سروده هاى پيروز پارسى، حكيم
#فردوسى،
#سياوش فرزند كاووس شاه در هفت سالگى مادر را از دست مى دهد. پادشاه همسر ديگر را برمى گزيند، سودابه كه زنى زيبا و هوسباز بود عاشق سياوش مى شود:
يكى روز كاووس كى با پسر/ نشسته كه سودابه آمد ز در
زنـاگـاه روى سياوش بديد/ پرانديشه گشت و دلش بردميد
زعشق رخ او قرارش نماند/ همه مهر اندر دل آتش نشاند
سودابه در انديشه بود تا به گونه اى سياوش را به كاخ خويش بكشاند، دختر زيبا و جوان خود را بهانه حضور سياوش كرده و او را فرا خواند:
كه بايد كه رنجه كنى پاى خويش/ نمائى مرا سرو بالاى خويش
بياراسته خويش چون نوبهار / بگردش هم از ماهرويان هزار
آنگاه كه سودابه سياوش را در كاخ خويش يافت به او گفت:
هر آنكس كه از دور بيند ترا / شود بيهش و برگزيند ترا
زمن هر چه خواهى، همه كام تو / بر آرم ، نپيچم سر از دام تو
من اينك به پيش تو افتاده ام / تن و جان شيرين ترا داده ام
سودابه پس از اين كه از مهر و عشق خود به سياوش مى گويد و همزمان به او نزديك مى شود. ناگاه او را در آغوش كشيده و مى بوسد
سرش تنگ بگرفت و يك بوسه داد / همانا كه از شرم ناورد ياد
رخان سياوش چو خون شد ز شرم / بياراست مژگان به خوناب گرم
چنين گفت با دل كه از كار ديو / مرا دور داراد كيوان خديو
نه من با پدر بى وفائى كنم / نه با اهرمن آشنائى كنم
سياوش با خشم و اضطراب و دلهره به نامادرى خود گفت:
سر بانوانى و هم مهترى / من ايدون گمانم كه تو مادرى
سياوش خشمناك از جاى برخاسته و عزم خروج از كاخ سودابه را كرد. سودابه كه از برملا شدن واقعه بيم داشت داد و فرياد كرد و درست بسان افسانه يوسف و زليخا دامن پاره كرده و گناه را به سياوش متوجه كرد ... بارى سياوش به سودابه مى گويد كه پدر را آگاه خواهد كرد:
از آن تخت برخاست با خشم و جنگ / بدو اندر آويخت سودابه چنگ
بدو گفت من راز دل پيش تو / بگفتم نهانى بد انديش تو
مرا خيره خواهى كه رسوا كنى؟ / به پيش خردمند رعنا كنى؟
بزد دست و جامه بدريد پاك / به ناخن دو رخ را همى كرد چاك
برآمد خروش از شبستان اوى / فغانش زايوان برآمد بكوى
در پى جار و جنجال سودابه، كيكاووس پادشاه ايران از جريان آگاه شده و از سياوش توضيح خواست سياوش به پدر گفت كه پاكدامن است و براى اثبات آن آماده است تا از تونل و راهرو آتش عبور كند. سياوش گفت اگر من گناهكار باشم در آتش خواهم سوخت و اگر پاكدامن باشم از آتش عبور خواهم كرد
سياوش بيامد به پيش پدر / يكى خود و زرين نهاده به سر
سياوش بدو گفت انده مدار / كزين سان بود گردش روزگار
سياوش سپه را بدا نسان بتاخت / تو گفتى كه اسبش بر آتش بساخت
زآتش برون آمد آزاد مرد / لبان پر ز خنده برخ همچو ورد
چو بخشايش پاك يزدان بود / دم آتش و باد يكسان بود
سواران لشكر برانگيختند / همه دشت پيشش درم ريختند
سياوش به تندرستى و چاپكى و چالاكى به همراه اسب سياهش از آتش عبور كرد و تندرست بيرون آمد.
يكى شادمانى شد اندر جهان / ميان كهان و ميان مهان
سياوش به پيش جهاندار پاك / بيامد بماليد رخ را به خاك
كه از نفت آن كوه آتش پَِـرَست / همه كامه دشمنان كرد پست
بدو گفت شاه، اى دلير جهان / كه پاكيزه تخمى و روشن روان
چنانى كه از مادر پارسا / بزايد شود بر جهان پادشا
سياوخش را تنگ در برگرفت / زكردار بد پوزش اندر گرفت
مى آورد و رامشگران را بخواند / همه كام ها با سياوش براند
سه روز اندر آن سور مى در كشيد / نبد بر در گنج بند و كليد!
اين اتفاق و آزمايش
#عبور_از_آتش در بهرام شيد (سه شنبه) آخر سال روى داده بود و از
#چهارشنبه تا ناهيد شيد (جمعه يا آدينه) جشن ملى اعلام شد و در سراسر كشور پهناور ايران به فرمان كيكاووس سورچرانى و شادمانى برقرار شد و از آن پس به یاد عبور سرفرازانه سیاوش از آتش همواره ایرانیان واپسین شبانه بهرام شید (سه شنبه شب )را به یاد سیاوش و پاکی او با پریدن از روی آتش جشن می گیرند.
#حکایت #چهارشنبه_سوری 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂@sazochakameiketab